پلنگ
گونهای از پلنگیان
پلنگ جانوری است از رده پستانداران، از راسته گوشتخواران و جزو تیره گربهسانان.
- «از این جهت شیری از جنگل ایشان را خواهد کشت و گرگ بیابان ایشان را تاراج خواهد کرد و پلنگ بر شهرهای ایشان به کمین خواهد نشست و هرکه از آنها بیرون رود دریده خواهد شد زیرا که تقصیرهای ایشان بسیار و ارتدادهای ایشان عظیم است.»
- انجیل عهد عتیق، کتاب ارمیاء، ۵، ۶
- «اسبان ایشان از پلنگها چالاکتر و از گرگان شب تیزروترند و سواران ایشان جست و خیز میکنند.»
- انجیل عهد عتیق، حبقوق نبی - ۱، ۸
- «بعد از آن نگریستم و اینک دیگری مثل پلنگ بود که بر پشتش چهار بال مرغ داشت و این وحش چهار سر داشت و سلطنت به او داده شد.»
- انجیل عهد عتیق، دانیال نبی - ۷، ۶
- «پس من برای ایشان مثل شیر خواهم بود و مانند پلنگ به سر راه بر ایشان حمله خواهم آورد و پرده دل ایشان را خواهم درید و مثل شیر ایشان را خواهم خورد و حیوانات صحرا ایشان را خواهد درید.»
- انجیل عهد عتیق، کتاب هوشع نبی - ۱۳، ۷-۸
- «پیشانی پلنگ خاریدن»
پلنگ در شعر فارسی
ویرایش- «از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی// به نهالهگه تو راند نخجیر پلنگ»
- «برده ران و برده سینه برده زانو برده ناف// از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ»
- «بزرگواری جنسی است از فعال امیر// چنانکه هیبت نوعی است از خصال پلنگ»
- «به پرده درون خیمههای پلنگ// بر آیین سالار ترکان پشنگ»
- «چون کلنگان از هوا آهنگ او سوی نشیب// چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز»
- «چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان از جبال// چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان بکوی»
- «چه خطر بود سگی را که قدم زند به جایی// که پلنگ در وی الا ز ره خطر نیاید»
- «خواجه از کبر آن پلنگ آمد// که همی با وجود بستیزد»
- «در کمر کوه ز خوی دورنگ// پشت بریده است میان پلنگ»
- «رنگیم و با پلنگ اجل کارزار ماست// آخر چه کارزار کند با پلنگ رنگ// کبر پلنگ در سر ما و عجب مدار// کز کبر پایمال شود پیکر پلنگ»
- «روز و شب از قاقم و قندز جداست// این دله پیسه پلنگ اژدهاست»
- «ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاه لنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم»
- «ز شاهین و از باز و پران عقاب// ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب// همه برگزیدند فرمان اوی// چو خورشید، روشن شدی جان اوی»
- «سراپرده از دیبه رنگرنگ// بدو اندرون خیمههای پلنگ»
- «صیاد نه هربار شکاری ببرد// افتد که یکی روز پلنگش بدرد»
- «مرا جنگ دشمن به آید ز ننگ// یکی داستان زد بر این بر پلنگ// که خیره به بدخواه منمای پشت// چو پیش آیدت روزگار درشت»
- «نجهد از بر تیغت نه غضنفر نه پلنگ// نرهد از کف رادت نه بضاعت نه جهاز»
- «نهالهگاه به خوشی چو لالهزاری گشت// ز خون سینه رنگ و ز خون چشم پلنگ»
- «ور زانکه بغردی بناگاهان// پیرامن او پلنگ یا ببری»
- «و زان پس برفتند سیصد سوار// پس بازداران همه یوزدار// به زنجیر هفتاد شیر و پلنگ// به دیبای چین اندرون بسته تنگ»
- «هر بیشه گمان مبر که خالیست// شاید که پلنگ خفته باشد»
- «هرکه او مجروح گردد یکره از نیش پلنگ// موش گرد آید برو تا کار او زیبا کند»
- «همه راغها شد چو پشت پلنگ// زمین همچو دیبای رومی برنگ»
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |