ضربالمثل
ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است.
آویرایش
الفویرایش
- «اغراق نخواهد بود اگر ادعا کنم که در هر شهر و حومهای بهطور متوسط هنوز یک ضربالمثل ضبطنشده وجود دارد.»
- «امثال جملههای قصیری هستند که از تجربههای طویل حاصل آمدهاند.»
- «امثال در زنده نگاهداشتن زبان فارسی عامل قوی و مؤثری بوده و در انجام این خدمت بزرگ به اشعار و سایر انواع سخن کمک مینماید.»
- «امثال مواعظ بالغهای هستند که در نتیجه تجربههای طولانی و از فکرهای متین پیدا میشوند.»
- «امثال نه تنها وقایع، حکایات و افسانهها را ضبط مینماید، بلکه مانند اشعار عهدهدار ضبط و نگهداری بعضی از لغات و اصطلاحات زبان و معانی اصلیهٔ آنها نیز هستند.»
- «امثال و حکم بخش مهمی از گنجینهٔ زبان است. ضربالمثل خزانهای است مملو از جهانبینی، آرا و عقاید، قوانین و احکام، آموختهها و تجارب، ادیان و آداب و رسوم تمام انسانها و مبین ذکاوت و درایت آنهاست.»
- «امثال و حکمی که در سدههای گذشته در زبان عام سایر بودهاند در حال حاضر بدون واسطه قابل استخراج نیستند، ما میتوانیم فقط ضربالمثلهایی را جمعآوری کنیم که وارد ادبیات شدهاند.»
- «امروزه حقیقت را فقط میتوان به زبان شیرین ضربالمثل گسترش داد.»
- «این مثل اندر جهان از همه شهرهتر است// رشته اگرچه دراز، سر سوی چنبر برد»
- «اینک هرکه مثل میآورد این مثل را بر تو آورده خواهد گفت که مادر مثل دخترش میباشد.»
- انجیل عهد عتیق، حزقیال نبی - ۱۶، ۴۴به گربه نگو دعاکنه باران بباره گربه ازاب خوشش نمیاد
بویرایش
- «برای کسی که بهپژوهش و جمعآوری امثال و حکم میپردازد، شناخت منشأ و منبع مقدم بر هرچیزی است.»
- «برای مثال، امثال زبان آلمانی به طوری که دائرةالمعارف انگلیسی (Everyman Encyclopaedia / جلد دهم، ص. ۵۳۴، ستون دوم) تصریح مینماید، بالغ به صدوچهلوپنجهزار مثل است. این عده تقریبأ بیستبرابر امثال فارسی است و اگر لغات آلمانی را بدقت بشمریم خواهیم دید که شماره آنها نیز تقریبأ بیستبرابر شماره کلمات ما است و اگر تعصب جاهلانه را کنار بگذاریم انصاف میدهیم که آلمانها در ادبیات هم بیست مرحله از ما جلو افتادهاند و ما هنوز در خم یک کوچهایم.»
- «برتری امثال بر سخنان دیگر به این است که معنی مثل روشنتر، تأثیرش در مغز شنونده شدیدتر و مورداستعمالش وسیعتر است.»
- «بلی، «مثل» حکمت است. «مثل» معرفت است. «مثل» کیسههای مملو از عرفان و تجربه است که پدرها برای اولاد خود بهارث میگذارند. چیزی که هست همانطور که ملت ما برگزیده خداست و خداوند تبارک و تعالی تمام کوهها، بیابانها، دریاها، سیارات و ثوابت و بالاخره موجودات نامتناهی را برای ما خلق فرموده است، همان طور هم کیسههای «امثال» ما از معرفت پرتر و از تجربه و حکمت مملوتر است، و از اینجهت هم در اعمال و افکار ما مؤثر واقع میشوند!!»
پویرایش
- «پارهای خرافات و موهومات در عوام هر ملت جای دارد که عمومأ معتقد بوده و آنها را در زندگی روزانه خود منشأ آثار میپندارند. این قبیل وقایع، حکایات و خرافات اغلب منشأ امثال سایره واقع میشوند و هر مثلی به یکی از آنها اشاره مینماید.»
تویرایش
- «تا جایی که به خاطر میآورم همیشه با علاقهای وافر و اشتیاقی پویا به امثال و حکم نگریستهام.»
چویرایش
- «چنان چون بگویند اندر مثلها// که پهلوی هر گل نهادست خاری»
خویرایش
- «خلایق را میتوان بهپذیرفتن قانون و مقررات، بهپرداخت مالیات و اطاعت از برنامه یا اساسنامه نمود اما هیچگاه و هیچکس نمیتواند ضربالمثل را بهخلق تحمیل کند.»
دویرایش
- «دانایی در قالب سکههای کوچک، هدیهای است که ضربالمثلها به ما ارزانی میدارند.»
- «در زبان عامیانه آلمانیها هنوز هزاران هزار ضربالمثل رایج است که بهچاپ نرسیده.»
- «در میان تمامی امتهایی که خداوند شما را به آنجا خواهد برد عبرت و مثل و سخریه خواهی شد.»
- انجیل عهد عتیق، سفر تثنیه - ۲۸، ۳۷
عنوان پیوند== ض ==
- «ضربالمثل، دختر کفش مادرش را میپوشه.»
- «ضربالمثل زینت سخن است.»
- «ضربالمثلهای یک ملت بازتابی از هوش، ذکاوت، فهم و دانش اوست.»
کویرایش
- «کردهٔ ِ قصار، پس عقوبت حداد// این مثل است آن ِ اولیای ِ صفاهان»
لویرایش
- «لوتر در جایی مینویسد، او شوق دیدار رم را با هزار سکه زر معاوضه نخواهد کرد؛ منهم بهاین مصداق شوربخت خواهم بود اگر ضربالمثل تازهای را از قلم انداخته باشم.»
مویرایش
- «مثل اثری از بنای درهمشکسته فلسفه قدیم است که درمیان خرابههای بیحد و شمار باقی و برجای مانده و به واسطه اختصار لفظ، وضوح معنی و سهولت استعمال از بین نرفته است.»
- «مثل: «به این امید بنشین که قائممقام از باغ درآید!» اشاره به واقعه قتل قائممقام فراهانی به امر محمدشاه قاجار که یکی از جنایات تاریخی است مینماید و این دو مثل: «حرفهای شاهطهماسبی میزند»، «کارهای شاهسلطانحسینی میکند» یک سلسله وقایع و حوادث ایران را در ایام سلطنت آخرین پادشاه صفوی به خاطرها میآورد.»
- «مثل صدایی است که از تجربه منعکس شده.»
- «مثل قدیمیترین ادبیات بشر است. انسان پیش از آنکه شعر بگوید و قبل از آنکه خط بنویسد اختراع امثال نموده و در محاورات خود به کار برده است. مبدأ پیدایش این نوع سخن بکلی مجهول و تعیین آن محال است.»
- «مثل نتیجه عقل یک جمع و نادرهگویی یک فرد است.»
- «مثل، یک شعبه مهم از ادبیات هر زبان و نماینده ذوق فطری، قریحهٔ ادبی، افکار، عادات، اخلاق و احساسات اهل زبان است.»
- «مرا نزد امتها مثل ساخته است.»
- انجیل عهد عتیق، ایوب - ۱۷، ۶
پیوند به بیرونویرایش
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |