عقاب
پرندهٔ شکاری و گوشتخوار بزرگ
عقاب، پرندهای است از راسته شکاریان و از دسته شکاریان روزانه که دارای جثهای نسبتا بزرگ و پنجه و منقاری بسیار قوی است.
- «عقاب را در مراقی آن عقاب بالگسسته گشتی.»
- «که ملکت شکاری است... و عقاب پرنده و شیر ژیانی.»
- «مردان بزرگ مانند عقاب هستند و آشیانه خود را روی قله بلند تنهائی میسازند.»
- «نهنگ مرگ دید دهن بازکرده و عقاب اجل پر و بال گشاده و چنگال تیز کرده.»
- «جایی که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد.»
- «پر عقاب آفت عقاب است.»
عقاب در شعر فارسی
ویرایش- (( گشت غمناک دل و جان عقاب // چو ازو دور شد ایام شباب))
- «از آن کردار کو مردم رباید// عقاب تیز نرباید خشین سار»
- «ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب// تو به مثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد»
- «بیابان نوردی چو کشتی بر آب// که بالای سیرش نپرد عقاب»
- «بیش بین چون کرکس و جولانکننده چون عقاب// راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون کلنگ»
- «تو چو خرگوش چه مشغول شدستی به گیاه// که به سر برت عقاب است و بگرد تو کلاب»
- «تورگ دلاور نشد هیچ کند// عقاب نبردی برانگیخت تند»
- «جز شکار مردم هشیار هیچ// نیست چیزی کار این پرانعقاب»
- «چشم من است واسطه چشم زخم من// بال عقاب شد سبب آفت عقاب»
- «چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام// چون کار من زمینش عقاب از پس عقاب»
- «روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست// از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست»
- «ز شاهین و از باز و پران عقاب// ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب// همه برگزیدند فرمان اوی// چو خورشید، روشن شدی جان اوی»
- «ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هزبر// ز امن تو بکند کبک دیدههای عقاب»
- «زلفت چو عقاب در عقب بود// بربود و کشیدش در عقابین»
- «ز نوک رمح تو کندی گرفت چنگ هزبر// ز سم رخش تو کندی نمود پر عقاب»
- «سیه شد ز گرد سپه آفتاب// ز پیکان پولاد و پرعقاب»
- «عقاب آنجا که در پرواز باشد// کجا از صعوه صیدانداز باشد»
- «نپرید بر گرد ایشان عقاب// یکی را سر اندر نیامد به خواب»
- «نگاه کردم از دور من تلی دیدم// که چاه ژرف نماید از آن بلند عقاب»
- «وین ناوک ضمیر مرا پر جبرئیل// کردهست بینیاز ز پر عقابشان»
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |