خرگوش

سرده‌ای از خرگوشان

خرگوش، نوعی از پستانداران است که به تعداد زیاد و اقسام بسیار در قاره‌های اروپا و آسیا و افریقا وآمریکای شمالی یافت می‌شود.

«خرگوش هرمزد را سگ هرمزد گیرد.»
  • «از جمع صدها خرگوش هرگز یک اسب به وجود نخواهد آمد و از گردآوری صدها نکته سؤظن هیچ‌گاه دلیل قاطعی به دست نمی‌آید.»
  • «بشر یگانه دشمن واقعی ماست. بشر را از صحنه دورسازید، ریشهٔ‬ ‫گرسنگی و بیگاری برای ابد خشک می‌شود. ‫بشر یگانه مخلوقی است که مصرف می‌کند و تولید ندارد. نه شیر می‌دهد، نه تخم‬ می‌کند، ضعیف‌تر از آن است که گاوآهن بکشد و سرعتش در دویدن به حدی نیست که‬ ‫خرگوش بگیرد.»
  • «شیر اگر در میان شکار خرگوش خرگوری بیند دست از خرگوش بدارد و روی سوی خرگور آرد.»
  • «خرگوش هرمزد را سگ هرمزد گیرد.»
  • «به یک دویدن دو خرگوش نمی‌توان گرفت.»

خرگوش در شعر فارسی

ویرایش
  • «از حسرت آن دیدهٔ چون دیدهٔ آهو// این دیده نه درخواب نه بیدار چو خرگوش»
  • «بوالفضولی چند در حکم قدر// لایق خرگوش آمد گوش خر»
  • «پی غلط کرده چو خرگوش همه شیردلان// راه تنها شده تا کعبه به تنها بینند»
  • «شاعران حیض حسد یافته چون خرگوشند// تا ز من شیردل این نکته عذرا شنوند»
  • «شیر را خرگوش در زندان نشاند// ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند»
  • «شیر غژم آورد و جست از جای خویش// آمد آن خرگوش را آلغده پیش»
  • «کشتن این، کار عقل و هوش نیست// شیر باطن سخره خرگوش نیست»
  • «که خرگوش حیض‌النسا دارد و من// پلنگم ز حیض‌النساء می‌گریزم»
  • «که خرگوش هرموز را ای شگفت// سگ آن ولایت تواند گرفت»
  • «گر چو خرگوش کنم پیروی شیر چه سود// که چو آتش به نیستان شدنم نگذارند»
  • «گفت با خرگوش خانه خان من// خیز و خاشاکت از او بیرون فکن»
  • «نحس خرگوشی که باشد شیرجو// زیرکی و عقل و چالاکیت کو؟»
  • «نهی پایت از پایه بیرون همی// که خرگوش گیری به گردون همی»

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
خرگوش
دارد.