کبک
کبک، پرندهای است از راسته مرغان خانگی.
- «یعنی در همین شبهای سخت زمستان که کم و بیش بخاریهای چینی و آهنی شما در عمارات عالیهتان میسوزد، خرقههای خز، پتوهای کرک، لحافهای ترمه و بالشهای پر، در سر و بر شما کار حمام میکند، گزهای اصفهان، پشمکهای یزد، بیسکوئیتهای اطریش و افشرههای «بردو» و «مونیخ» با برف شمران میزهای اول شب شما را زینت داده و کبکها و تیهوها، انواع ماهیهای رودخانهای و دریایی، پلوهای ملون و خورشهای رنگارنگ[...] در همسایگیهای شما هم بعضی هستند که به آنها مادر و به آنها هم «پدر» خطاب میکنند[...] با چشمهای پر اشک دست به سر اطفالشان کشیده، میگویند: غصه نخور، ما هم فردا پلو میپزیم.»
- «کبکش میخواند.»
- «کبکش خروس میخواند.»
- «کلاغ خواست راهرفتن کبک را بیاموزد راهرفتن خود را هم فراموش کرد.»
- «مثل کبک سر را زیر برف کردن.»
کبک در شعر فارسی
ویرایش- «از انتقام عدل تو با ضعف خویش کبک// در چشم باشه و دل باز آشیان نهاد»
- «از نثار خون دل در راه او// کرکس شب کبکمنقار آمدهست»
- «با لب خونین چون کبک شدی و چو تذرو// چشم خونین ز تو بر سان پدر باد پدر»
- «بیش بین چون کرکس و جولانکننده چون عقاب// راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون کلنگ»
- «چون بناگاه فرود آمد از حجرهٔ شب// همچو کبکی که خرامنده بود در کهسار»
- «چون لطیف آید به گاه نوبهار// بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز»
- «چون نیابد به گه گرسنگی کبک و تذرو// چه کند گر نخورد شیر ز مردار کباب»
- «خرامیدن کبک بینی به شخ// تو گویی ز دیبا فکندهست نخ»
- «خورشها ز کبک و تذرو سفید// بسازید و آمد دل پرامید»
- «ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هزبر// ز امن تو بکند کبک دیدههای عقاب»
- «کبک چون طالب علمی است و در این نیست شکی// مساله خواند تا بگذرد از شب سه یکی»
- «کبک مهرم کز قفس بیرون شوم// هم قفس را آشیان خواهم گزید»
- «کرده گلو پر زباد قمری سنجابپوش// کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش»
- «گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک// دیده هر کبککی مسکن میمی ز دم»
پیوند به بیرون
ویرایش
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |