خروس
پرندهای اهلی و جنس نر مرغ
خروس، نرینه ماکیان، خروسها پرندگانی از خاندان ماکیانند که هیکلی زورمند و یال و پرهایی زیبا دارند. اصل این پرنده ازکشورهای گرمسیری است ولی امروز به صورت پرنده اهلی به تعداد زیاد در همهٔ نقاط عالم یافت میشود.
- «آنجا نیز حصاری بود و بسیار طاووس و خروس بودی من ایشان رامی گرفتمی.»
- «چنانکه از هیچ روزن دود برنمیخاست و از هیچ دیه کس بانگ خروه نمیشنید.»
- «خروس بیمحل»
- «قسم حضرت عباس را قبول کنم یا دم خروس را؟»
- «آنقدرپول دارد که صدای خروس نشنیده.»
- «خروسی را که شغال صبح میبرد بگذار سر شب ببرد.»
- «پای خروست را ببند مرغ همسایه را هیز نخوان.»
خروس در شعر فارسی
ویرایش- «آمد بانگ خروس موذن میخوارگان// صبح نخستین نمود روی به نظارگان»
- «از خروسان خراسان چو منی نیست چه سود// که گه صبح خروشان شدنم نگذارند»
- «انگار خروس پیرزن را// بر پایه نردبان ببینم»
- «بدانگه که خیزد خروش خروس// ز درگاه برخاست آوای کوس»
- «بفرمود تا طوس بربست کوس// بیاراست لشکر چو چشم خروس»
- «به شبگیر برخاست آوای کوس// هوا شد به کردار چشم خروس»
- «به شبگیر هنگام بانگ خروس// ز درگاه برخاست آوای کوس»
- «تو نزد همه چو ماکیانی// اکنون تن خود خروه کردی»
- «چنین گفت موبد که یک روز طوس// بدانگه که خیزد خروش خروس»
- «چو این کرده شد ماکیان و خروس// کجا برخروشد گه زخم کوس»
- «خروس عدل تو تا پر زده ست در عالم// به جای بیضه نهاده ست ماکیان گوهر»
- «خروه غنوده فروکوفت بال// دهل زن بزد بر تبیره دوال»
- «در قدح کن ز حلق بط خونی// همچو روی تذرو و چشم خروس»
- «شب تیره هنگام بانگ خروس// از آن دشت برخاست آوای کوس»
- «لب از لب چو چشم خروس ابلهی بود// برداشتن به گفته بیهوده خروس»
- «هنگام سپیدهدم خروس سحری// دانی که چرا کند همی نوحهگری// یعنی که نمودند در آئینه صبح// کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری»
- «یک خروش خروس صبح کرم// زین خراس خراب نشنیدم»
- «یکی پهنکشتی بسان عروس// بیاراسته همچو چشم خروس»
پیوند به بیرون
ویرایش
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |