پشه

گروهی از حشرات

پشه، از حشرات است.

«دشمن اگر پشه است، پیل بشمارش!»
  • «ای رهنمایان کور که پشه را صافی می‌کنید و شتر را فرو می‌برید!»


  • «اسب‌های شاهی رانعل می‌کردند، کک و پشه هم پایشان را بلند کردند!»
  • «پشه را در هوا نعل می‌کند!»
  • «پشه لگدش زده!»
  • «دشمن اگر پشه است فیل بشمارش»
  • «مثل پشه و باد!»

پشه در اشعار فارسی

ویرایش
  • «اگر با تو یک پشه کین آورد// ز تختت به روی زمین آورد»
  • «با سینه من چه کینه گردون را// با پشه، عقاب را چه ناورد است»
  • «بدانگه که قیصر نباشد به روم// نسنجد به یک پشه این مرز و بوم»
  • «بیابان چنان شد ز هر دو سپاه// که بر مور و بر پشه شد تنگ راه»
  • «بیاورد از آن بوم چندان سپاه// که بر مور و بر پشه بربست راه»
  • «پشه از پیل کم زید بسیار// زانکه کوته‌بقا بود خونخوار»
  • «پشه چو پر شد بزند پیل را// با همه تندی و صلابت که اوست»
  • «پشه ز چه یک‌روز زید پیل به صدسال// زیرا ز پشه پیلان در رنج و عنایند»
  • «پشه کی داند که این باغ از کی است// در بهاران زاد و مرگش در دی است»
  • «پیر در دست طفل گردد اسیر// پشه گیرد، چو باشه گردد پیر»
  • «چنان گشت از انبوه درگاه شاه// که بستند بر مور و بر پشه راه»
  • «خصم مسکین پیش خسرو کی تواند ایستاد// پشه کی جولان کند جایی که باد صرصر است»
  • «سلیمانی افتاده در پای مور// همان پشه‌ای کرده بر پیل زور»
  • «گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد// جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست»

[ویرایش]

«اسب‌های شاهی رانعل می‌کردند، کک و پشه هم پایشان را بلند کردند!» «پشه را در هوا نعل می‌کند!» «پشه لگدش زده!» «دشمن اگر پشه است فیل بشمارش» «مثل پشه و باد!» پشه در اشعار فارسی[ویرایش]

«اگر با تو یک پشه کین آورد// ز تختت به روی زمین آورد» فردوسی «اگر پیل با پشه کین آورد// همه رخنه در داد و دین آورد» فردوسی «با سینه من چه کینه گردون را// با پشه، عقاب را چه ناورد است» خاقانی «بدانگه که قیصر نباشد به روم// نسنجد به یک پشه این مرز و بوم» فردوسی «بیابان چنان شد ز هر دو سپاه// که بر مور و بر پشه شد تنگ راه» فردوسی «بیاورد از آن بوم چندان سپاه// که بر مور و بر پشه بربست راه» فردوسی «پشه از پیل کم زید بسیار// زانکه کوته‌بقا بود خونخوار» سنایی «پشه چو پر شد بزند پیل را// با همه تندی و صلابت که اوست» سعدی «پشه ز چه یک‌روز زید پیل به صدسال// زیرا ز پشه پیلان در رنج و عنایند» ناصرخسرو «پشه کی داند که این باغ از کی است// در بهاران زاد و مرگش در دی است» مولوی «پیر در دست طفل گردد اسیر// پشه گیرد، چو باشه گردد پیر» سنایی «تا باد بجنبد نبود خود ز پشه باک» منوچهری دامغانی «تا صعوه به منقار نگیرد دل سیمرغ// تا پشه نکوبد به لگد خرد سر پیل» منجیک ترمذی «جایی که عقاب پر بریزد// از پشه لاغری چه خیزد» ناشناس «چنان گشت از انبوه درگاه شاه// که بستند بر مور و بر پشه راه» فردوسی «خصم مسکین پیش خسرو کی تواند ایستاد// پشه کی جولان کند جایی که باد صرصر است» امیرمعزی «دیگران کی به پایه تو رسند// پشه را کی بود مهابت پیل» ظهیرالدین فاریابی «سلیمانی افتاده در پای مور// همان پشه‌ای کرده بر پیل زور» نظامی «سر پشه و مور تا شیر و گرگ// رها نیست از چنگ و منقار مرگ» فردوسی «قوت پشه نداری چنگ با پیلان مزن// همدل موری نه‌ای، پیشانی شیران مخار» جمال‌الدین عبدالرزاق «گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد// جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست» ناصرخسرو

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
پشه
دارد.