محمدرضا شجریان

موسیقی‌دان و خوانندهٔ ایرانی (۱۳۱۹–۱۳۹۹)

محمدرضا شجریان (۱ مهر ۱۳۱۹ – ۱۷ مهر ۱۳۹۹) خطاط، موسیقی‌دان و خوانندهٔ سبک سنتی ایرانی بود.

مصاحبه گران: شاهرخ تویسرکانی (روزنامه‌نگار) و حمیدرضا نوربخش (پژوهشگر حوزه موسیقی)

  • «من خودم اساساً با موسیقی منحرف مخالفم. موسیقی یک علم و هنر است. … لهو و لعب و هوا و هوس نیست»
  • «گاهی به خود اجتماع باید تذکر بدهیم و بگوییم اشتباه می‌کنید؛ و گاهی دولت دارد در مورد مردم اشتباه می‌کند ما می‌گوییم که اشتباه نکن و مردم چیز دیگری می‌خواهند. این کار یک تذکر است. مثل یک روحانی که روی منبر دارد تذکری می‌دهد به مردم می‌گوید این کار را نکنید، این کار سیاسی نیست.»
  • «هر نظامی؛ مثلاً در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی می‌آید یک کار اشتباهی می‌کند. ما به او تذکر می‌دهیم. این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم. این آدم اشتباهی کرده و دروغی گفته‌است به او تذکری می‌دهیم. یا وقتی به یک نفر می‌گوییم تو حق توهین کردن به مردم را نداری این درافتادن با کل نظام نیست.»
  • «ربنا را در سال ۵۸ برای مردمی خواندم که با اخلاص روزه می‌گیرند و نزدیک افطار حال و هوای خاصی دارند و در واقع یک مناجات برای آنهاست. ربنا متعلق به من هم نیست؛ متعلق به مردم است؛ جزو زندگی و عواطف مردم است و هیچ‌کس حق ندارد آن را از مردم بگیرد.»
  • «همه فکر می‌کردند من صبح تا شب در تلویزیون خوابیده‌ام و برای آنها کار می‌کنم. اینها سبب شد برای دکتر لاریجانی نامه‌ای بنویسم و در آن نامه عنوان کردم که ما با خون دل این هنر را به اینجا رسانده‌ایم. این نوارها را با خون دل تهیه کرده‌ایم. شما اجازه پخش اینها را با تغییراتی که در آنها داده‌اید، ندارید و از ایشان خواستم که دستور بدهند این نوارها پخش نشود.»
  • «مگر تعزیه یا روضه خوانی نبوده؟ مگر در قرائت قرآن موسیقی وجود ندارد؟»
  • «موسیقی در ذات که نمی‌تواند حرام باشد. کجای اسلام گفته موسیقی حرام است؟ پس ما کاری برخلاف دین و قرآن انجام نمی‌دهیم. کار ما یک کار معنوی است و حالتی روحانی در جامعه دارد که ما آن را دنبال می‌کنیم.»
  • «شاگردانی که نزد من کار کردند وادارشان کردم از شیوه شنیدن، گوش کردن و تقلید کردن استفاده کنند. آمدم بهترین آوازها را مصرع به مصرع ۶ بار تکرار کردم و به آنها می‌گویم اینها را چندین بار گوش کنند و گاهی ۳۰ بار این را شنیده‌اند اگر نتوانند آن را تقلید کنند، توانایی لازم را ندارند.»
  • «چندین سال پیش از این نیز کنسرتی در شهر استکهلم با گروه عارف به سرپرستی زنده یاد پرویز مشکاتیان داشتیم به محض حضور ما در صحنه گروهی شروع کردند به شعار دادن، تا نشستیم دیدیم از این طرف و آن طرف شعارهایی بر ضد جمهوری اسلامی سردادند. بچه‌های گروه همه ناراحت شدند. وقتی اینها شعار دادند ما فقط نشستیم و گوش کردیم و اینها شعارهایشان را دادند. دیدند ما هیچ کاری نمی‌کنیم. یک عده از مردم عادی هم که آمده بودند هم دست زدند که ما کارمان را شروع کنیم. من هم به پرویز گفتم که تصنیف آخر را اجرا کنیم و بعد برویم. ما دو قسمت برنامه داشتیم در هر کدام پنج تصنیف بود که فقط تصنیف آخر را اجرا کردیم و بلند شدیم و رفتیم بیرون و بچه‌ها سازهایشان را هم آوردند. به کسی که برنامه را اعلام می‌کرد گفتم پشت میکروفون بگوید به احترام کسانی که از راه‌های دور و نزدیک بلیت خریده و آمده بودند ما این تصنیف را اجرا کردیم به اعتراض از این بی‌حرمتی که اینها به ساحت هنر و شما مردمان داشتند، کنسرت را تعطیل می‌کنیم و پول‌هایتان را پس بگیرید و بروید. بعداً معلوم شد برگزارکننده خودش با اینها دستش یکی بوده که من پشت صحنه آمدم هرچه توانستم به او گفتم.»[۱]
  • «در سال ۵۸، جلساتی با مدیران رادیو گذاشتیم و در این جلسات خیلی تلاش کردیم مدیران را راضی کنیم که نیروهای خوب را نگه دارند و عده دیگر را بازنشسته کنند.»
  • «من خودم را از وزارت کشاورزی آن دوران به رادیو منتقل کرده بودم و کارمند رادیو محسوب می‌شدم. پذیرفتم این کار [خواندن ربنا] را انجام بدهم.»
  • «برنامه‌های دم افطار دوران قبل از انقلاب را مرحوم ذبیحی بسیار عالی خوانده بود و من تمام کارهای او را از نوجوانی شنیده بودم»
  • «باید بدانیم عادت را از مردم نمی‌توان گرفت. مردم به ربنا و دعای سحر مرحوم ذبیحی و اذان مرحوم موذن‌زاده‌اردبیلی عادت کرده بودند. نمی‌شد به این راحتی این عادت را در مردم تغییر داد. پس باید براساس آن حال و هوا حرکت می‌کردم، اما در عین حال می‌خواستم اثر ویژگی‌های خاصی نیز برای خودش داشته باشد تا بتوان این را نیز به مردم بقبولانیم و کار جدید را جایگزین کنیم. ظهر آن روز همان آیاتی را که مرحوم ذبیحی خوانده بود، پیدا کردم و دو آیه دیگر نیز از سوره آل‌عمران و بقره پیدا و یک مطالعه ذهنی کردم که چگونه آن را بخوانم تا علاوه بر نزدیک بودن به کار مرحوم ذبیحی کار جدیدی باشد.»
  • «سؤال من این است که کسانی که در رادیو و تلویزیون تصمیم‌گیرنده هستند و اغلب هم تصمیمات بسیار ناآگاهانه و ناشیانه می‌گیرند چرا به این نکته توجه ندارند که نمی‌توانند عادت مردم را از آنها بگیرند. من به احترام سیلقه مردم به خودم اجازه ندادم که بیایم ربنای بهتری بعد از شش‌سال بخوانم اما این افراد چطور می‌توانند ربنای دیگری به جای آن بگذارند.»
  • «مجدداً به مسوولان گفتم که سال‌هاست مخاطب من را به‌عنوان خواننده آواز می‌شناسد، اگر بخواهم ربنا بخوانم و اذان بگویم، ممکن است مخاطب من را نپذیرد و این کار زیبا نیست. چون مردم فکر می‌کنند حالا که جمهوری اسلامی سر کار آمده، شجریان که تا دیروز آواز می‌خواند، امروز دعا می‌خواند و اذان می‌گوید و ممکن است نپذیرند.»
  • «بعد از ۲۰روز تمرین برای ضبط آماده شدیم و به استودیو رادیو رفتیم. در استودیو هم سه نفری که بنا بود ربنا را بخوانند، بارها خواندند و نشد تا اینکه من بخشی از ربنا را می‌خواندم، این بخش را تکرار می‌کردند تا توانستیم این ربنا را ضبط کنیم. از چهار بعدازظهر تا سه‌صبح کارها را تک و تنها در رادیو تصحیح می‌کردم تا اثر مناسبی برای پخش در ماه رمضان آماده شود.»
  • «کارها را دوروز مانده به ماه رمضان آماده کردم و به رئیس رادیو ارایه کردم. از همان موقع و حتی قبل‌تر آن، فریدون شهبازیان که کار من را شنیده بودند، اصرار می‌کردند که با صدای خودم پخش شود من هم مصرانه می‌گفتم که صدای من نباید این‌گونه پخش بشود، هیچ اجازه‌ای به آنها برای پخش ندادم. از همان زمان هم تصمیم گرفته بودم که دیگر در رادیو کار نکنم به آقای وجیه‌اللهی اعلام کردم که دیگر به رادیو نمی‌آیم. اما روز اول ماه رمضان دیدم ربنایی را که خودم خوانده‌ام از رادیو پخش شد.»
  • «آن موقع به هیچ‌کس هم گفته نشد که این اثر (ربّنا) را چه کسی خوانده‌است. به آنها گفتم که هیچ حق ندارید که بگویید این اثر را من خوانده‌ام.»
  • «زمانی که دیدم مردم متوجه می‌شوند که من این کار را به این دلیل نخواندم که با شرایط روز خودم را هماهنگ کنم، اعلام کردم که این اثر را من خوانده‌ام.»
  • «یکی از دوستان تعریف می‌کرد که یکی از قاری‌های بزرگ مصر به اسم غلوش در ایران بوده که ربنا را می‌شنوند. از این کار یک کپی می‌خواهد تا ببیند می‌تواند این را بخواند یا نه؟ بعد از دوسال دوستم او را مجدداً می‌بیند و این قاری به او می‌گوید «کار من نیست»، چرا که خواندن اوجی که در خواندن ربنا هست کار هر خواننده‌ای نیست.»
  • «در آلبوم «به یاد پدر» ربنا هم هست. همان ربنا را گذاشتم. من هرگز این اثر را بازخوانی نمی‌کنم.»
  • «صنیف «سپیده» یا «ایران ای سرای امید» را خود آقای لطفی به تلویزیون داد که پخش بشود.»
  • «به لطفی گفتم که اشتباه کردی و من دوست ندارم صدای من از رادیو و تلویزیون پخش بشود. اواخر سال ۵۷ و اوایل سال ۵۸ خیلی از افراد اصرار می‌کردند که من در رادیو بخوانم اما من قبول نمی‌کردم.»
  • «مدیر وقت رادیو برای من اخطاریه فرستاد که پرداخت حقوق شما بستگی به شرکت شما در جلسه‌ها دارد. حقوق من مگر چقدر بود؟ چیزی حدود ۳۰هزار تومان.»
  • «یک روز که رفتم رادیو، به او (مدیر رادیو) زنگ زدم که به دفتر من بیاید. به او گفتم گویا من را نمی‌شناسید که این نامه را به من نوشتید. در پاسخ به من گفت که این نامه اشتباه شده‌است. به او گفتم حواست باشد دیگر این اشتباهات را مرتکب نشوی. شما در جایگاهی نیستی که برای من اخطاریه بنویسی. همین تدریس را هم از فردا تعطیل می‌کنم. از فردای آن روز به رغم مخالفت آنها دیگر به رادیو هم نرفتم و به وزارت کشاورزی برگشتم و آنجا هم خودم را بازنشسته کردم.»
  • «همان موقع‌ها محمد هاشمی از من می‌خواست به رادیو بروم که من نمی‌رفتم. تا اینکه یک روز آقای صادق طباطبایی که از دوستان نزدیک من بود به من تلفن زد و گفت که من در دفتر محمد هاشمی هستم و ایشان اصرار دارند که شما را ببیند. قرار گذاشته شد که به خانه آقای طباطبایی برویم. خودشان بودند و رئیس شبکه دو و من هم با محمد موسوی رفتم سر قرار. خیلی اصرار کردند. آخر گفتم که باشد اگر شما این چهار هنرمندی را که من نیاز دارم به رادیو بیاورید، من هم می‌آیم. بعد هم گفتم اگر من برنامه تهیه کنم، خودم زمان پخش آن را تعیین می‌کنم.»
    • گفتگو با روزنامه شرق، ۸ مرداد ۱۳۹۰[۲]
  • «با سلام و درود

سال نو را به یکایک شما عزیزان هم‌وطنم شادباش عرض می‌کنم. آرزوی سالی سرشار از نشاط و شادی و تندرستی، و سرفرازی در پیکار زندگی دارم. سالی که گذشت کلیهٔ ارتباطات من با شما قطع بود و شایعه در وطن نبودنم دهان به دهان می‌گشت در حالیکه من همچنان در تهران بودم و به ادامهٔ کارهای هنری و آموزشی و تحقیقاتی مشغول بودم. افتخار من همیشه این بوده و هست از تبار مردمانی بوده‌ام که با وجدان بیدار و کنجکاوی ذاتی و هوش سرشار ارزشهای سرزمینش را پاسداری کرده و نگه داشته، و از دم طوفان‌های ویرانگر تاریخ، زبان و آداب و ملیت و آیینش را با حماسهٔ صبر و مقاومت نجات بخشیده و با همهٔ گونه گونی زبان و آداب و رسوم و فرهنگ جغرافیایی باز با همدلی و در با همفهمی در کنار هم برادرانه زیسته‌است و امیدوارم همیشه چنان باشد. همه تون رو دوست دارم پایدار و سرفراز و برقرار باشید. عیدتان مبارک همه‌تان را دوست دارم. پایدار و سرفراز و برقرار باشید. عیدتان مبارک»[۳][۴]

  • «استاد اصلی من زندگی و شرایطی است که بر من گذشته، چرا که من از هر پدیده‌ای درس گرفتم، به عبارت بهتر من هرچه دارم از آموخته‌هایم است.»
  • «جمع تمام استادانی که ذکر نام آنها رفت شد شجریانی که در حال حاضر اینجا است.»
  • «نوع آوازی که من کار می‌کنم در بازیگری وجود ندارد اما بازیگری من همان آوازی است که در صحنه اجرا می‌کنم.»
  • «بازیگر تئاتر وقتی روی صحنه می‌رود با بیان خود بازی می‌کند و مخاطب را تحت تأثیر قرار می‌دهد، بازیگر سینما هم همین‌طور زمانی که مقابل دوربین قرار می‌گیرد با قدرت بیان خود نقشی را ایفا می‌کند؛ خواننده وقتی روی صحنه آواز می‌خواند باید به گونه ای شعر را در لحن و آواز خود روایت کند که مانند یک هنرپیشه تأثیر عمیقی در وجود شنونده بگذارد و این نکته‌ای بود که استاد مهرتاش بر روی آن تأکید بسیاری داشت و معتقد به فن بیان در آواز موسیقی ایرانی بود. در واقع آواز هم باید به لطافت طبع و زیبایی بیان بازیگر باشد.»
  • «(غلامحسین بنان) یک روز به من گفت که تأکید نابجا روی کلمات نداشته باشم و همانگونه که حرف می‌زنم آواز بخوانم چرا که کشش‌های بی‌جا باعث می‌شود که شعر از فرم درست خود خارج شود.»
  • «یکی از نکات مهم که تأثیر فراوانی در بارور شدن هنر هنرمند دارد و مستقیماً در مردم نیز تأثیر می‌گذارد، اخلاق و رفتار خوب هنرمند است و مردم هنرمند را باید به گونه‌ای بشناسند که ارزش هنرمندی داشته باشد چرا که هنر برای انسانیت است و یک هنرمند نباید زندگی خود را با شک و قضاوت‌های بی‌جا پیش ببرد؛ یکی دیگر از مسائلی که باید رعایت شود این است که هنر خود را دست کم نگیریم و در هر محفلی هنرمان را عرضه نکنیم. باید هنر یک هنرمند به گونه‌ای عرضه شود که ارزش خودش را پیدا کند و این امر میسر نمی‌شود مگر اینکه رفتار خود هنرمند هم هنرمندانه باشد.»
  • «هیچ هنرمندی در تمام حوزه‌های هنری نمی‌تواند در پشت دفتر نگاه خود پنهان شود چرا که دو پدیده در وجود همه انسانها وجود دارد که به صورت فرستنده و گیرنده در ارتباط‌های اجتماعی تأثیر گذار است یکی از این دو عنصر صدا و دیگری نگاه است و من با این دو پدیده سالهای سال زندگی کرده‌ام.»
  • «انسان‌ها در مواجه با هم تحت تأثیر موج نگاه یکدیگر قرار می‌گیرند که این موج هم در کنسرت و هم در بازی تئاتر و در اجراهای زنده وجود دارد و من هنگام اجرا با یک نگاه به سالن موج مثبت سالن را دریافت می‌کنم؛ صدا هم یکی دیگر از این پدیده‌های است، من تمام زندگی خود را با صدا گذرانده‌ام و با شنیدن صدای یک فرد به راحتی می‌توان احساس و آنچه درون او می‌گذرد را دریافت کنم به همین دلیل این دو عامل پلی برای ایجاد اعتماد بین دو طرف است.»
  • «اگر ابزار کار در هر هنری بیشتر شود به طبع تنوع نیز افزایش پیدا می‌کند.»
  • «ریتم اساس زندگی و همان زمانبندی است که هر پدیده ای وجود دارد و ریتم در آواز حرف اول را می‌زند و سکوت هم بخشی از موسیقی است، در واقع سکوت بین فواصل موسیقایی فرصتی است برای خوب گوش دادن و هضم کلمه به کلمه شعر در آواز است.»
  • «اگر موسیقی را از سینما بگیریم دیدن فیلم دیگر لطفی ندارد؛ در شعر هم همین‌طور است موسیقی روان شعر، ادبیات و حتی کلام روزمره ما است.»
  • «ارتباطی که بین موسیقی و سینما هست در بین دیگر هنرها هم مشاهده می‌شود.»
  • «موسیقی هر ملتی به درازای تاریخ آن ملت است و این دو همواره با یکدیگر پیش می‌روند. شادی، شکست، غم و دیگر حالات مردم یک مملکت ارتباط مستقیم با تاریخ دارد که این حالات در زبان موسیقی جاری می‌شود.»
  • «مقوله سنت از هر طرف در یک چهاردیواری محصور است و در طول تاریخ سنت‌های مختلف شکسته شده و یک سنت جدید جایگزین آن شده‌است و این خاصیت بشر است اما اصالت چیز دیگری است و همیشه وجود داشته و باید آن را حفظ کرد در واقع سنت را به عنوان یک فرهنگ رسیده از گذشته نگه می‌داریم و برای آن احترام قائل هستیم اما می‌توان اصالت‌ها را به اشکال مختلف استفاده کرد.»
  • «موسیقی اصیل ایرانی موسیقی تفکر است و موسیقی غم نیست و برای همه حالات انسان موسیقی وجود دارد و موسیقی ایرانی پتانسیل‌های قدرتمندی در اجرا انواع حالات انسانی را دارد؛ آنچه برای ما اهمیت دارد مفاهیم درونی حالات بشر است که در قالب کلمات جاری می‌شود.»
    • نشست انجمن بازیگران خانه سینما - ۱۵ دی ۱۳۸۸
  • مذهب در این هزاروخورده‌ای سال نگذاشته (موسیقی) خودش را نشان دهد چون روحانیت فکر کرده یک رقیب دارد، موسیقی را از صحنه بیرون می‌کرده. شجریان: پژواک روزگار
  • هراسی ندارید از این‌که حکومت با شما برخورد کند؟
چه برخوردی می‌خواهد بکند؟
بازداشتتان کند.
خب بکند؛ هراسی نیست از این چیزها. شجریان: پژواک روزگار
  • این آدم (محمود احمدی‌نژاد) آمد تلویزیون، آمد نیش‌خند زد وگفت «یه عده خس‌وخاشاک این گوشه آمدن حرف می‌زنن و ما مثل آب روان آمدیم و همه اینها رو می‌بریم» گفتم خب؛ من صدای همین خس‌وخاشاکم. اما این خس‌وخاشاک اگر طوفان راه بیفتد، چشم آدم‌ها را کور می‌کنند. شجریان: پژواک روزگار
  • نزدیک ماه رمضان سال ۵۸ بود. یک عده از جوانان که در صداسیما بودند از من خواستند که کمکی بکنم و برای لحظات نزدیک افطار فکری بکنم. من هم گفتم که کمکتان می‌کنم. رفتم خانه و شعری را انتخاب کردم و عصر، آن را توی استودیو اجرا کردم. درست دو روز قبل از ماه رمضان، یک فتواییه از آقای خمینی آمد که موسیقی مخدر است. من گفتم خداحافظ شما! جای ما نیست. موسیقی مخدر است؟ حرام می‌خواهید بدانید؟ خودتان می‌دانید و خودتان. نوار را دادم به بچه‌ها و گفتم شعری به همراه ربنا هست، دادم به‌شان و خداحافظی کردم. چند روز بعد دیدم که همین ربنای من را پخش کردند. شجریان: پژواک روزگار
    • فیلم مستند پژواک روزگار
  • «وقتی ۳۱ سال گذشته را مرور می‌کنم، حتی یک روز را به خاطر نمی‌آورم که از زندگی در چنین شرایطی احساس خوشحالی کرده باشم.» سی‌میل
  • با اشاره به تلاشش برای جلوگیری از پخش موسیقی‌هایش در صدا و سیما: «اجازه نمی‌دهم حکومت از ابزار من علیه خود من استفاده کند.» سی‌میل
  • با اشاره به این‌که موسیقی‌های حماسی‌ای که در جریان برنامه‌های پس از پیروزی محمود احمدی‌نژاد از صدا و سیما پخش می‌شد برای زمان دیگری بوده و مربوط به این زمان نیست: «اگر لازم باشد چیزی برای این زمان بخوانم؛ می‌خوانم؛ که خواندم: ترانه تفنگت را زمین بگذار.» سی‌میل
  • «هنر در ذات خود یک نوع اعتراض است، ولی وقتی این هنر پا به عرصه تقابل می‌گذارد، حکومت‌ها از آن وحشت دارند.»
  • خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی: «باید با مردم حرف زد و نمی‌شود با آنها بد رفتار کرد.» سی‌میل
    • در گفتگو با شبکه سی‌ان‌ان
  • شب چهارشنبه اول اردیبهشت‌ماه هشتاد و نه، وقتی برای دیدن برنامهٔ کنسرت همایون و علی قمصری و گروه حصار به سالن میلاد وارد شدم در ابتدا شور و هیجانی از حق‌شناسی و تشویق باشندگان را شاهد بودم که در پاسخ به آن هرچه می‌کردم باز ناتوان بودم. لحظه‌ای آرام گرفتیم تا با ورود هنرمندان جوان رقص رنگین کمان صداها و چهچهه‌ها آغاز شود. نظم سالن خوب بود و صدابرداری از همیشه بهتر بود.
  • گروه همنوازان حصار، جوانان برخاسته از اصالت فرهنگ خانواده‌های موسیقی ایران با سرپرستی و آهنگسازی علی قمصری در کنار همایون از برخی دیواره‌ها و حصارهای دست و پاگیر سنت‌های کهن گذشته، ضمن احترام و فراگیری و حفظ نژادگی هنر آوا و نوای برخاسته از فکر و دست و پنجه و حنجره و دل‌های سازندگان و حافظان نغمات، مقام‌ها و ردیف‌ها و آهنگ‌های زندگی مردمان هر گله از سرزمین پهناور و کهن ایران زمین، ندای انباشته در اندیشه و دل‌های معصومانه خود را، بگونه‌ای دیگر از عرف گروه‌نوازی‌های شناخته شده صد ساله اخیر که هرکدام در زمان خود تحسین‌برانگیز و دلنشین بوده‌اند، با واژه‌ها (موتیف‌ها) و نغمات و رنگین‌کمان صداهای زیروبم و ریتم‌های پرشور و حال برخاسته از دل علی قمصری را به گوش جان رساندند. شنونده در این شب می‌باید چهار تا چشم و گوش دیگر از کنار دستی خود قرض می‌گرفت تا ببیند و بشنود این جوانان پرانگیزه چه فتنه‌ای بپا کرده‌اند.
  • پنجاه سال است که در موسیقی حرفه‌ای در کنار اساتید و هنرمندان بزرگ و صاحب سبک و آفرینش بوده‌ام. از آنها آموختم و نیز ارائه و تدریس کردم، با دیگر موسیقی‌های پیشرفته ملل کم و بیش آشنا بوده و به‌دقت گوش کرده‌ام، از کلاسیک تا جاز و پاپ ماندگار گرفته تا موسیقی‌هایی که هرچند سال یکبار از درون جوامع برمی‌خیزد و فروکش می‌کند را شنیده‌ام، اما اندیشه ریتمیک آهنگینی بدین‌گونه که ثانیه‌های زودگذر را متوقف کند وهر ثانیه بیش از ده صدای هماهنگ در پیوند با واژه‌های دلنشین و ریتم‌های ترکیبی و پیچیده را بیافریند تا بحال ندیده‌ام، منظورم سرعت در نوازندگی نیست بل در زمانی زودگذر پیوند هنرمندانه و منطقی صداهای یک واژه از جملگان برآمده از اندیشه علی قمصری است، که با تردستی نوازندگان پرشور و جوانش همچون چکاچک شمشیرهای آهنگین سرداران جوان، گاه می‌جنگد و گاه نغمه همنوائی سر می‌دهد و گاه چون آواز عاشقانه مرغان کوچک و بزرگ جنگل‌های سرسبز که با نغمه دلبری و دلدادگی جفت خود را به میهمانی زندگی می‌خوانند بگوش جان می‌رسید. این‌همه برخاسته از شهامت جوانانی است که در شرایط مناسب، بار درون خود را آزاد می‌کنند و شور و شادی می‌بخشند.
  • هر بار که شاهد شهامت هنرمندانهٔ هنرمندی خلاق بوده‌ام دیده‌ام که چگونه دل‌های زمانه تسخیر او شده و با او زندگی کرده‌اند، نمونه آشکارش استاد حسین علیزاده است که آغازگر راهی در آهنگسازی و همنوازی شد که هنرمندان بعد از او این جرأت و شهامت را پیش رو دارند و موفقیت او را همچنان شاهدند. علی قمصری بشکلی گاه نه چندان دور و گاه متفاوت و مخصوص خود صداهای زیر و بم و هماهنگ را به بازی هنرمندانه می‌گیرد و چون آبشاری بر دل شنونده می‌ریزد. شهامتش از حد گذشته و گستاخانه صداها را مجبور به همزیستی مسالمت آمیز می‌کند. از طرز کارش پیداست که امکانات سازها و نوازندگان را به خوبی می‌شناسد. تک تک نوازندگان جوان، سامان صمیمی، نگار خارکن، نوشین پاسدار، عربشاهی، مصباح قمصری، رضائی نیا، نصیری و آئین مشکاتیان همگی در صحنه خوش درخشیدند و بهنگام توان و استعداد همنوازی و همنوایی خود را نشان دادند. سهراب پورناظری شهامت و استعداد فوق‌العاده‌ای در نوازندگی و هماهنگی از خود نشان داد. علی قمصری خود چیره‌دست و مسلط ساز را در اسارت خود داشت و صحنه را به خوبی اداره می‌کرد. چنین قطعات سریع و پیچیده را در استودیو به‌راحتی می‌توان با چند بار تکرار ضبط کرد اما برای صحنه جرات و اعتماد به نفس و تمرینات فشرده را طلب می‌کند که همگی داشتند. همایون نشان داد که فرزند خلف نغمه و آواز است و ریتم‌ها هر قدر ترکیبی و پیچیده باشند به‌راحتی از عهده بر می‌آید و با استفاده از تکنیک خود تحسین و تشویق همگان را برمی‌انگیزد. در آن شب، این جوانان پر استعداد کاری کردند که هر بیننده‌ای بپا می‌خاست و با کف زدن‌ها و فریاد شادی سالن را روی سر خود می‌گذاشتند. در چهره علی قمصری به خوبی دیده می‌شد پدیده‌ای است پرانگیزه که می‌تواند صحنه‌های بین‌المللی را تسخیر کرده و شگفتی بیافریند.
  • در همین‌جا با ذکر نکته‌ای معترضه به پدران و مادران و مسئولان امور بسنده می‌کنم؛ که توان و استعداد جوانان را باور کنیم. انباشت این نیروهای پرانگیزه و هدف را ناروا داشته، راه آزاد شدن و به هدف رسیدن آنها را فراهم کنیم. ما در همه زمینه‌های اجتماعی، از ریاضی و فیزیک و صنعت و هنر گرفته تا پزشکی و ورزش و فرهنگ و … فراوان نیروهای انباشته در درون جوانان داریم که باید راه آزاد شدن مفید این نیروها را دریابیم و برنامه‌ریزی کنیم تا به شکل شایسته‌ای در جهت تعالی زندگی آینده مردم به پیش رود و آرامش اجتماعی به بار آورد؛ و الا انباشت و فشردگی آن به انفجاری تبدیل شده که جز ویرانی، پریشانی جامعه و پشیمانی حاصلی به بار نخواهد آورد. یک از صدها سخن این بود و ما گفتیم.[۵]
    • دست نوشته‌دربارهٔ کنسرت همایون شجریان و همنوازان حصار، ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹

در تلویزیون استرالیا

ویرایش
  • صدای زن بخشی از جایگاه موسیقی ماست. وقتی نیست، بخشی از موسیقی ما وجود ندارد. چگونه است که صدای مرد، زن را تحریک نمی‌کند و صدای زن، مرد را تحریک می‌کند؟ این چه نوع تحریکی است؟ اصلاً هیچ منطقی در این حرف نیست. اس‌بی‌اس
  • وقتی آقای احمدی‌نژاد کسانی را که برای اعتراض به خیابان‌ها رفته بودند، خس‌وخاشاک خواند، من هم اعلام کردم، صدای این خس‌وخاشاک‌ام. این صدا همیشه برای خس‌وخاشاک بوده و هست و به رادیو و تلویزیون شما اجازه نمی‌دهم صدای مرا پخش کنید. اس‌بی‌اس/رادیوفردا
  • با آتش نمی‌شود، صحبت کرد. منطقی در گلوله نیست. منطق این هست که با هم صحبت کنیم. با آهنگ «زبان آتش» از کسانی که تفنگ دستشان می‌گرفتند و رو به مردم شلیک می‌کردند، خواستم تفنگ‌شان را زمین بگذارند. اس‌بی‌اس/رادیوفردا
  • رسماً به من نمی‌گویند ممنوع هستم ولی تا جایی که می‌شود سنگ می‌اندازند و مجوزهای مختلف می‌خواهند. برای همه اهالی موسیقی، این مشکلات هست مگر کسانی که خودشان را در اختیار دولت می‌گذارند و برای رادیو و تلویزیون می‌خوانند. اس‌بی‌اس/رادیوفردا
  • با اشاره به روزهای پرتنش بعد از انتخابات خردادماه ایران: به خاطر رفتار با مردم، بارها پای تلویزیون اشک ریختم. حکومت ما سخت در اشتباه است. مثل اینکه مردم‌اش را نمی‌شناسد. اس‌بی‌اس/رادیوفردا
  • مصاحبه‌کننده دربارهٔ آواز خواندن دختر شجریان در مقابل تماشاگران مختلط در استرالیا می‌پرسد و اینکه آیا این نوعی ایستادگی احتمالی بعد از انتخابات ایران، در مقابل قوانین دولت ایران است؟
آنها (در دولت و حکومت) راه خودشان را می‌روند. به قول خودشان قوانین الهی است و قابل تعویض نیست. آنها کار خودشان را بکنند، ما هم کار خودمان را می‌کنیم. ای‌بی‌سی
  • «مسئله مهم اینست که کار به دست جوانان علاقمند داده شود. اشخاصی در قدیم بودند که سال‌ها معرکه‌گردان موسیقی بودند، اگر دوباره از این‌ها خواسته شود که دربارهٔ این موسیقی تصمیم بگیرند ـ با همهٔ اسم و رسمی که دارند ـ فکر نمی‌کنم بتوانند مؤثر باشند. باید در انتخاب آدم‌ها دقت شود.»
  • «در نشستی که با مسئولین رادیو تلویزیون داشتم نظراتم را گفتم که مسئولین باید در پیشرفت موسیقی مؤثر باشند … البته قبل از آنکه ما با آن‌ها گفت‌وگو داشته باشیم همان اشخاص قدیمی رفتند و به حد کفایت سم‌پاشی کردند. آدم‌های کم‌تجربه‌ای که زودتر از دیگران خودشان را جلو می‌اندازند که از دیگران عقب نیافتند. ما حرف‌های خودمان را زدیم و می‌گویند که دارند روی حرف‌های ما بررسی می‌کنند.»
  • «خوشحالی من در اینست که این انقلاب در جهت کار و فکر من است.»
  • «همین دم غنیمت دانستن‌ها، همین بدن تکان دادن‌ها و آشنا شدن با این و با آن و جست‌وخیزها و …. همین‌ها باعث شد که موسیقی ما به جایی رسید که خوانندگان زن قبل از آنکه موسیقی یاد بگیرند، رقصیدن و دلبری کردن و شیوه‌های حضور بر صحنه را یادمی‌گرفتند، اینکه چگونه می‌توان به اصطلاح «دلبری» کرد. این به جایی رسید که عده‌ای از مردم به حالت انفجار و اشمئزاز رسیدند، و باید گفت که بخشی از ناراحتی‌های مردم به شروع و سیر انقلاب کمک کرد. در ایجاد این وضع رادیو تلویزیون نقشی مؤثر داشت، رژیم هم همین را می‌خواست.»
  • «موسیقی در یکسو و یک جهت معین پیش می‌رفت و هر چیز مبتذلی به نام موسیقی پخش می‌شد. اگر هم کسانی بودند که می‌خواستند در موسیقی کاری صحیح عرضه کنند با مخالفت‌های شدید روبه‌رو می‌شدند، با یک رشته کارشکنی‌ها برخورد می‌کردند که ناچار به کناره گرفتن و انزوا می‌شدند و به در خلوت نشستن.»
  • «موسیقی مبتذل طی این سال‌ها راهش را می‌رفت و «سیاست» هم می‌خواست که همین مسیر را برود و رادیو تلویزیون هم که کاری جز اشاعهٔ ابتذال نداشت کمک می‌کرد. این روند خیلی خوب و موفق هم داشت پیش می‌رفت، حتی عملاً کار پایان یافته محسوب می‌شد که بالاخره مردم فریاد زدند و انقلاب آغاز شد.»
  • «حالا، پس از انقلاب، امیدوارم راه گشایشی پیدا شود برای فعالیت و کار بیشتر این عده که بتوانند کارهای خوب و مهم‌تر عرضه کنند. انقلاب راهگشا بشود برای ایجاد مراکز فرهنگی و هنری جدید و فعال که کار کنند و به گنجینهٔ موسیقی اصیل بیافزایند. در یک نگاه کلی، من بسیار خوش‌بین هستم. همین.»
  • «من شخصاً خوش‌بین هستم که بعد از انقلاب بتوانیم با موسیقی به دیگر نهادهای فرهنگی جامعه و بالندگی آن‌ها یاری بدهیم. مردم بعد از انقلاب دارند تصمیم می‌گیرند. اگر نقش و موقعیت سازندهٔ موسیقی بماند خیلی راحت می‌توانیم کارهای خوبی انجام دهیم. باید امیدوار باشیم که دوباره همان عوامل نخواهند تغییری در وضع بدهند.»
  • «چون به هر حال فصل انقلاب است و روحیهٔ مردم آمادگی شنیدن آهنگ‌ها و سرودهای انقلابی دارد، من هم کارهایی در این زمینه ارائه می‌دهم، مثل کارهای عارف. نمی‌خواهم به هیچ عنوان بگویم که من هم سهمی در این انقلاب دارم. نخیر، فقط این زبان و حال روزست. شعری هم آقای لطفی از اصلانیان انتخاب کرده بود که من اجرا کردم. توجه به این نکته نداشتم که طرز تفکر سیاسی شاعر چیست؟ بلکه شعر زبان حال روز بود. زمان انقلاب است و روح مردم می‌پذیرد که گفتار هم انقلابی باشد و باید هم مرثیه‌های رثای شهدای خود، برادران و خواهرانمان بسراییم و بخوانیم و یادشان را عزیز و گرامی بداریم. شور و درد مردم باید راهی برای خروج از سینهٔ دل پیدا کند.»
  • «زن هم باید بخواند. منتها صدا باید در مسیرش قرار بگیرد، یعنی همان‌طور که آقای خواننده باید شرف هنری و شخصیت فردی خود را حفظ کند، خانم خواننده هم باید از همین اصول پیروی کند. من دلیلی نمی‌بینم که خانم‌ها نخوانند. باید بخوانند، خیلی سنگین، خیلی درست و در جهت صحیح. دولت هم نباید جلوی خوانندگی زن‌ها را بگیرد. آن‌ها هم باید هنر خودشان را عرضه کنند. به هر دو جنس صدا داده شده. خداوند صدا را به هر دو داده.»
  • «خوشحال هستم که از همهٔ دوستانی که در موسیقی اصیل کار کرده‌اند و سال‌ها زحمت کشیده‌اند موسیقی پخش می‌شود. هر چند همهٔ این کارها قدیمی است اما موضوع من و ما مطرح نیست، باید موسیقی خوب مطرح بشود، خواننده‌اش هر کس که می‌خواهد باشد؛ و این امید وجود دارد که حتی این کارهای قدیمی ما تحولی در کیفیت موسیقی، در سلیقهٔ مردم و در کار تولید موسیقی ایجاد کند»[۶]
    • گفتگو با روزنامه «بامداد» - ۴ تیر ۱۳۵۸

بدون منبع

ویرایش

مصاحبه با شجریان به مناسبت تولد هفتاد سالگی

ویرایش
  • من بالاترین سرمایه را دارم و آن محبتی است که مردم به من دارند. این شعار نیست، یک اعتقاد قلبی است. این که مردم مرا دوست دارند را با هیچ چیز دیگری عوض نمی‌کنم. بعضی‌ها می‌خواهند با پول و قدرت مردم را بخرند و فکر می‌کنند که می‌توانند این کار را بکنند. اما مردم را در واقع ما خریده‌ایم. نه خودشان را، دل‌شان را. من این کار را کرده‌ام. بهایش هم کم نبوده. یک عمر زندگی بوده.
  • مردم از ما انتظار دارند. انتظار دارند که همیشه به کمک‌شان بیاییم و تنهای‌شان نگذاریم. مردم ما را دوست دارند و دشمن هم فراوان داریم. وی همچنین با اشاره به برخی دشمنی‌ها با هنر و هنرمندان می‌گوید: دشمنی کرده‌اند برای این‌که همیشه خواسته‌اند از کنار هنرمند سودی ببرند. یا سود مادی یا سود تبلیغاتی. وقتی یک هنرمند تن به این بازی نمی‌دهد، دشمنی‌ها آغاز می‌شود. آنها دچار یک نوع بغض و بخل می‌شوند و شروع می‌کنند به دشمنی کردن.
  • یک زمانی در نوجوانی و جوانی فکر می‌کردم که باید به دیگران نشان دهم که خواندن یعنی چی؟ اما الآن دنبال این نیستم. یک‌وقت دیگر انگیزه‌ام این شد که باید حرمت فرهنگ و هنر را دودستی نگه دارم تا اعتبار پیدا کند. اما امروز انگیزهٔ من این است که آنچه را در غالب اشعار تحویل داده‌ایم، به کار ببندند.
  • شهرت من به خاطر آوازهایی است که نخوانده‌ام.

دربارهٔ او

ویرایش