فرهاد فخرالدینی
فرهاد فخرالدّینی زنوز (۱۱ مارس ۱۹۳۸) (۲۱ اسفند ۱۳۱۶) آهنگساز ایرانی است. زادهٔ روستای گدهبی نزدیکی گنجه، آذربایجان شوروی، در خانوادهای بزرگ آذری؛ پدرش محمدعلی، شاعری ترکیزبان متخلص به «محزون» و اُسکویی بود؛ مادرش گنجوی و خانهدار. خانوادهاش در دو ماهگی او به ایران آمدند و در زنوز و تبریز اقامت گرفتند. از کودکی به موسیقی گرایید، با نوازندگی ویولن آغاز کرد. سپس دورهای چهارساله در مؤسسهٔ موسیقیشناسی گذراند، پس از آن به هنرستان عالی موسیقی درآمد و نزد استادانی مانند ابوالحسن صبا، علی تجویدی، مهدی برکشلی، امانوئل اصلانیان و دیگران شاگردی نمود. پس از دانشآموختگی به تدریس در همانجا گماشته شد.
از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۹م/ ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۸ش رهبر ارکستر بزرگ رادیو تلویزیون ایران بود و اجراهای بسیاری داشت. به آهنگسازی برای فیلم روی آورد و برای فیلمها و سریالهای بسیاری آهنگ ساخت، مانند: کمال الملک، امام علی، سربداران، گزارش یک قتل، پرستار شب. در پژوهشهای موسیقی نیز آثار برجستهای نگاشت. در سال ۱۹۹۸م/ ۱۳۷۷ش ارکستر ملی ایران را بنیان نهاد و یازده سال رهبر آن بود. از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران است و چند سالی دبیر آن بود. جوایز بسیاری برای آثارش بردهاست: چهرهٔ ماندگار در ۲۰۰۳م/ ۱۳۸۲ش عنوان گرفت و در مه ۲۰۰۵/ خرداد ۱۳۸۴ نشان درجهٔ یک فرهنگ و هنر را دریافت.[۱][۲]
گفتاوردها
ویرایشمصاحبه
ویرایش- موسیقی ایرانی یک موسیقی تکاملیافتهاست و در نوع خود را خودش را طی کرده، همانگونه که شعر ما هم این راه را طی کردهاست… موسیقی سنتی ما وابستگی زیادی به روح و روان ما دارد… این موسیقی چنان در رگ و پی مردمان این سرزمین نفوذ کرده که ما نوای موسیقی ایرانی را در لالاییهای مادرانه، در صدا زدن و عرضه کردن کالای فروشندگان دورهگرد و… میشنویم.
- ما نمیدانیم این ملودیها و چیزهایی که خوانده میشود از کیست؟ ما صاحبان این نغمهها را نمیشناسیم… ما نباید بر روی افراد تکیه بکنیم. موسیقی ایرانی متعلق به شخص نیست، متعلق به همهٔ این ملّت است… برای جستجوی نغمههای اصیل موسیقی ایرانی، من به عنوان یک موسیقیدان این مملکت پیشنهاد میکنم به سینههای افراد بومی مراجعه کنیم و موسیقی را از زبان آنها بشنویم… موسیقی محلی را، چرا که آنجا اصیلتر ماندهاست.
- من هم همیشه در جوانی به این فکر بودم که چرا ما موضوعی یا مطلبی را به زبان موسیقی بیان نمیکنیم. اصولاً من میخواهم این را عرض کنم که انسان اگر چیزی برای گفتن نداشته باشد بهتر است سکوت کند، اصلاً چیزی نگوید. حالا یکوقت شما به یک مجلسی تشریف میبرید و مطلبی برای سخنرانی دارید، خوب در کارتان موفق خواهد بود. ولی اگر مطلبی برای گفتن نداشته باشید، ترجیح میدهید سکوت کنید و چیزی نگویید. موسیقی دقیقاً همین حالت را دارد؛ انسان وقتی حرفی برای گفتن یا مطلبی برای بیان احساسات باطنی خود در زمینهٔ خاصی دارد، طبیعتاً اینها به صورت نواهای موسیقی خودش را نشان میدهد.
- تابستان ۱۹۹۹م/ ۱۳۷۸ش؛ مصاحبه با «فرهنگ اصفهان»[۳]
- موسیقی آذربایجان یکی از باهویتترین موسیقیهای دنیاست و حکایت از داستانهایی دارد که در کوههای بلند آن سرزمین اتفاق افتادهاست. عاشیقهای آذربایجانی وقتی ساز میزنند، نگاه و دسته سازشان رو به آسمان است و حالتی ناصحگونه دارند.
- ۲۵ دسامبر ۲۰۰۱/ ۴ دی ۱۳۸۰؛ مصاحبه با «ایسنا»[۴]
- موسیقی، موضوع عاطفی و انسانی است و هرچه بیشتر به آن توجه شود در واقع به احساسات پاک انسانی توجه شدهاست.
- ۷ ژوئن ۲۰۰۳/ ۱۷ خرداد ۱۳۸۲؛ مصاحبه با «ایسنا»[۵]
- پدرم به موسیقی علاقهٔ زیادی داشت شاعر بود، اهل ذوق بود. شعر میگفت و شعر میخواند. او انسان حساسی بود.
- در خانهٔ ما انواع و اقسام صفحههای موسیقی پیدا میشد. یادم میآید او با سلیقه و حوصله برای صفحهها جلد درست میکرد که مبادا خراشی روی آن بیفتد. من هم ساعتها جلوی گرامافون مینشستم و به موسیقی گوش میدادم، آن زمان هنوز مدرسه نمیرفتم.
- سرگرمی دیگرم این بود که جلوی رادیوی لامپی قدیمی مینشستم و دائم میگشتم تا ببینم کدام موج برنامهٔ بهتری دارد و موسیقی پخش میکند. آن موقع فکر میکردم آدمهایی که صدایشان را میشنوم، آدمکهای کوچکی هستند که پشت رادیو پنهان شدهاند. در فکرم بود، آهسته بچرخم پشت رادیو و آنها را غافلگیر کنم. فکر میکردم این آدمکها هر کدام سازی میزنند و هر چه هست در همین جعبه اتفاق میافتد.
- … پدرم مرا به مدرسه برد و همان روز ثبت نام شدم و سر کلاس اول رفتم. همراهم تنها یک مداد و یک دفتر سفید بود. مرا کنار یکی از شاگردان اول کلاس نشاندند. ساکت بودم ببینم چه اتفاقی میافتد. معلم داشت مشقهای بچهها را میدید و آنها را خط میزد. تعجب کردم چرا معلم مشقها را خط خطی میکند و به بچهها یک پس گردنی هم میزند. به یکی از بچهها گفت فقط دو صفحه نوشتی؟ یک پس گردنی دیگر و تقریباً از هیچکس نگذشت و همه را به بهانه ای تنبیه کرد. پیش خودم فکر کردم مشق همه را که ببیند برمیگردد، مشق مرا هم ببیند، من هم که هیچ چیز ننوشتم و چیزی هم بلد نیستم. گفتم اینجا جای من نیست، مصمم شدم فرار کنم. مداد و دفترم را برداشتم و بدو، فرار کردم. بچهها گفتند آقا فرار کرد. و معلم گفت بگیریدش. فراش، معلم و بچهها هم، همه دنبالم میدویدند. هنوز نیم ساعت از ثبت نام نگذشته بود که خودم را رساندم به مغازهٔ پدرم. پدرم یک آنتیک فروشی داشت. گفت چرا برگشتی؟ گفتم آن جا بچهها را میزنند، نمیخواهم بروم. پدرم هر چه سعی کرد مرا راضی کند، قبول نکردم و گفتم اصلاً مدرسه جای خوبی نیست. اما سال بعد ناچار به مدرسه رفتم.
- [دوباره فرار کردید؟] این بار نه، اما اوایل خیلی شیطنت میکردم. مدرسه دو حیاط داشت یکی حیاط دخترانه و دیگری حیاط پسرانه. کلاسهایمان هم جدا بود و ما همدیگر را نمیدیدیم. ساعتهای زنگ تفریح مان هم فرق داشت. همیشه کنجکاو دیدن آن حیاط بودم، و یک روز بالاخره وارد حیاط دخترانه شدم، حوض زیبایی با ماهیهای قرمز داشت. کنار حوض رفتم و با چند تا از دخترها مشغول بازی با ماهیها شدم. زمانی که به خودم آمدم دیدم در حوض آب هستم، تمام لباسهایم خیس شد و مدتها از زمان سر کلاس رفتنم گذشتهاست. با همان سر و وضع از حوض بیرون پریدم و به کلاس رفتم. خانم معلم، فقط گفت دیگر دیر نکن. مشقهایت را نوشتی؟ گفتم بله. چند روز بعد پدرم جایزه ای برایم گرفت و گفت چون درست خوب است و معلمت از تو راضی است برایت جایزه گرفتهام. اما شنیدهام شیطنت هم میکنی پسر خوبی باش و به درست برس. پیش پدرم خجالت کشیدم و از آن به بعد کمتر شیطنت کردم.
- هیچ وقت در زندگی فکر نکردم چه کاره خواهم شد. باور کردنی نیست اتفاقاتی که در زندگی ام افتاده با برنامهریزی بلندمدت نبودهاست. در واقع هدفمند جلو نرفتم. اصلاً تصور نمیکردم، اولین فارغالتحصیل هنرستان عالی موسیقی شوم و در تمام ترمها هم شاگرد اول، همه اش اتفاقی بود؛ مثلاً دوست داشتم نوازنده رادیو باشم، بعدها، نه تنها نوازنده رادیو، بلکه رهبر ارکستر آن هم شدم… شاید هم زندگی باید همینطور باشد. در هر حال این دوران را گذراندهایم و حالا هم داریم گذشته را تماشا میکنیم. کسی چه میداند و چه کسی میتواند قطعاً بگوید در آینده چه پیش خواهد آمد؟
- ۲۱ آوریل ۲۰۰۴/ ۲ اردیبهشت ۱۳۸۳؛ مصاحبه با روزنامهٔ «همشهری»[۶]
- موسیقی به عنوان یکی از زیباترین موهبتهای الهی از نیارهای مهم بشری بوده و موجب تلطیف روح انسانی میشود.
- موسیقی به انسان نشاط داده و غم و اندوه را برای انسان قابل تحمل میسازد.
- ۲۵ مه ۲۰۰۸/ ۵ خرداد ۱۳۸۷؛ سخنرانی در همایش بینالمللی عبدالقادر مراغی، مراغه[۷]
- موسیقی آذربایجان یک موسیقی پرتحرک است، یعنی پر از نشاط و تحرک است، یک نوازنده آذربایجانی وقتی ساز عاشیقی را در دست میگیرد و مینوازد به سمت بلندیها و به سمت آسمان نگاه میکند، به سمت کوههای بلند نگاه میکند… موسیقی در آذربایجان حالت ناصح دارد، نصیحت میکند که چنان زندگی کنیم، چنین باشیم، واقعاً هم همینطور است، در موسیقی عاشیقی آذربایجان نوازنده مثل یک مرشد زورخانه که هر عیبی و نقصی از جوان میدید وقتی آن جوان به زورخانه میآمد، وقتی پشت تنبک زورخانه قرار میگرفت به اشعار خود نصیحت میکرد، جوان را به راه راست هدایت میکرد، در موسیقی آذربایجان هم عاشیقها این حالت را دارند.
- ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۸/ ۲۵ تیر ۱۳۸۷؛ مصاحبه با «ایرنا»[۸]
- هنرمندان روحیهای آزاده دارند، هنرمند نمیخواهد در قید و بند باشد. در قید و بند قرار گرفتن، هنرمند را اسیر میکند و خلاقیّت او را از این میبرد. اثر هنری باید بهطور طبیعی جوشش پیدا کند و خلق شود. هنرمند به صورتِ ناخودآگاه حوادث اطرافش را باز میتاباند. او باید با عشق، کارش را انجام دهد. وقتی عشق نباشد و کار فرمایشی شود، درست از آب در نمیآید. من همیشه با عشق به دنبال هنر بودهام. به دنبال این نبودهام که فلان شخص دلش میخواهد کارم این طور باشد یا آن طور باشد.
- نوامبر ۲۰۱۱/ آبان ۱۳۹۰؛ مصاحبه با مجلهٔ «موفقیت»[۹]
- من از همان زمانی که فعالیت در عرصه موسیقی را شروع کردم، عاشق کارم بودم و علاوه بر آن بسیار پرکار نیز بودم. ضمن اینکه این شانس را داشتم که کسی که با من زندگی میکرد، هم به همین اندازه عاشقانه موسیقی را دوست داشته باشد.
- [دربارۀ همسرش، آزرم لاری شرقی] او شاگرد ویلن من بود و این ساز را به خوبی مینواخت. ضمن اینکه هیچکس را مانند او ندیدم که به شناخت تصانیف قدیمی مسلط باشد – چه از نظر ترانه و چه از نظر شعر و ملودی- او در تمام طول زندگیاش یا میخواند یا مینوشت یا میشنید. او در تمام مدتی که به کارهای خانه رسیدگی میکرد، حتماً باید به نوای موسیقی گوش میداد. ضمن اینکه او آرشیو بسیار خوبی از قطعات موسیقی داشت و یک کلکسیونر به حساب میآمد و موسیقیهای متنوع و خوبی داشت که به نظرم در نوع خود بینظیر بود. او البته تمام این کارها را در شرایطی انجام میداد که مزاحم کار من نباشد. او در همه سالهایی که در کنار من زندگی میکرد، این انگیزه را در من ایجاد میکرد که عاشقانه برای خدمت به موسیقی کشورم کار کنم. علاوه بر عشقی که میان ما وجود داشت، علاقهمان به موسیقی نیز سبب میشد تا از این نظر با یکدیگر کاملاً تفاهم داشته باشیم.
- موسیقی یک علم است. کسی که بر این اعتقاد است که موسیقی نباید کار و تدریس شود، جلوی علم را میگیرد.
- ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۳/ ۲۷ تیر ۱۳۹۲؛ مصاحبه با روزنامۀ «بهار» [۱۰]
- لازمهٔ آهنگساز و یک نوازنده و تکنواز خوب بودن داشتن اطلاعاتی از سرزمین و موسیقی خودش است که با زبان و فرهنگ و خلق و خویش متناسب است که اگر اینها نباشد نمیتوانیم موسیقی با هویت بسازیم.
- هویت در هنر بسیار مهم است. هنر بیهویت آنقدر ارزشمند نیست ممکن است زیبا و قشنگ باشد اما نمیتواند یک اثر عمیق باشد.
- خیلی چیزهای دیگر هم ممکن است در هنر وجود داشته باشد که به ظاهر بگویند:” به به! خیلی زیباست!” ولی عمر کوتاهی داشته باشد. شاهد بودیم که خیلی اتفاقات در هنر بوجود آمده اما دوام نداشته. به هر حال اعتقاد دارم هرچه ریشه کهنتر باشد تنه عظیمتر و فرازتر است و تنه عظیم احتیاج به ریشه عمیق دارد.
- ۲۵ نوامبر ۲۰۱۳/ ۴ آذر ۱۳۹۲؛ مصاحبه با روزنامهٔ «فرهیختگان»[۱۱]
- در اصل آهنگسازی در ارکستر مثل رانندگی کردن است. کسی با خواندن آییننامه، راننده حرفهای نمیشود. ارکستر هم به همین صورت است. صحنه بسیاری نکتهها را به یک موزیسین میآموزد و نوازندهای که به صحنه دست پیدا نکرده هنوز آمادگی کامل برای اجرا را ندارد. به نظر من اجرا در ارکستر مثل گود ورزشی و تشک کشتی شریف است و تا وقتی وارد گود نشوید نمیدانید که پهلوان هستید یا نه! صحنه خیلی چیزها را به انسان یاد میدهد. یک نوازنده قبل از اینکه به ارکستر وارد شود بسیاری از پارتیتورها را تجزیه و تحلیل میکند اما وقتی وارد ارکستر میشود تازه روح موسیقایی قطعات را درک میکند. در این باره تا حدودی هم روانشناسی لازم است. آهنگساز باید نبض مردم را به دست داشته باشد تا زحمتی که کشیده به ثمر برسد.
- معتقدم دانش موسیقی خوب است اما روح موسیقی هم باید وجود داشته باشد.
- ۵ مارس ۲۰۱۴/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۲؛ مصاحبه با روزنامهٔ «اعتماد»[۱۲]
- همهٔ هنرمندان همسو با جامعه حرکت میکنند. پس هنر هنرمند هم به سوی جامعه کشیده میشود. زمانی بود که عشق، محبت و دوستی حرف اول را میزد. پس هنرمندان هم دنبال همان میرفتند؛ مثلاً اگر از ادبیات ما «عشق» را بگیرید، واقعاً چیزی از آن باقی نمیماند. اگر زمانه طوری باشد که هنرمند بتواند از عشق صحبت کند، قطعاً کار خوبی را ارایه میدهد. جامعهٔ سالم، موسیقی سالم هم دارد و جامعهٔ خشن هم موسیقی خشن دارد. پس نمیشود موسیقی را به سمتوسویی ببریم که برخلاف جامعه حرکت کند؛ یعنی هنرمند، آنچه را که از محیط پیرامون خود میگیرد، به زبان موسیقی بیان میکند.
- جامعهٔ امروز ما ناآرام است. ترافیک، آلودگی صوتی، آلودگی هوا و تمام مشکلات دیگر مردم باعث میشود که موسیقی ما هم دیگر آن عشق را نداشته باشد. این را واقعاً باید بگویم که «یاران فراموش کردهاند عشق را». آن «اثر هنری» که از آن صحبت میکنیم، در این فضای موجود ساخته نمیشود و من امیدوارم که این وضع تغییر کند و باز هم عشق به میان آید تا هنرمند هم وادار شود تا با زبان دلش حرف بزند
- الان تکنیکها در بسیاری از قطعات کاملاً درست به کار میرود، ولی موسیقیای که ساخته میشود، خشن است. انگار یک عصبانیتی در پنجههای نوازندگان حس میکنید که بهسرعت به مخاطب و شنونده حس آن هم منتقل میشود، چون هنر است و به دل و احساس مردم راه پیدا میکند. کاری که با دل ساخته میشود، راحتتر هم به دل مینشیند. ولی «کار سفارشی» هر چقدر هم از نظر تکنیکی و آهنگسازی قوی باشد، به دل نمینشیند؛ مثلاً بسیاری از آهنگها که از قبل شنیدهایم، دیگر در هر شرایطی که باشد و آن را دوباره بشنویم بازهم برایمان لذتبخش است. این به این خاطر است که از عمق وجود کسی آمدهاست، پس به عمق وجود شنونده هم مینشیند و در اعماق احساس مخاطب تأثیر میگذارد.
- امیدوارم که بتوانیم شرایطی برای جوانان ایجاد کنیم تا آنها هم با زبان دلشان با ما سخن بگویند. آهنگساز هم باید زندگی کند و مجبور است که علیرغم میل باطنی در شرایط نابسامان به ساخت آهنگهای سفارشی تن بدهد…
- «عشق به کار» را نمیتوان آموزش داد. تکنیک و سختکوشی را میتوان آموزش داد، ولی عشق را خیر. آهنگسازی خوب اول نیاز به یک آرامش خوب دارد تا آهنگساز بتواند به نوای دل خود گوش بدهد. امروزه این نوا، خاموش است. پس موسیقی آن هم نمیتواند خیلی اثر ویژهای باشد.
- هدف من این است که مطابق ریشههای خودمان حرکت کنیم؛ یعنی ریشههایمان باشد ولی نگاهمان به آینده باشد. مثل درختی که ریشه در زمین دارد، ولی حرکت آن به سمت آسمان است.
- ۱۰ ژانویه ۲۰۱۶/ ۲۰ دی ۱۳۹۴؛ مصاحبه با روزنامهٔ «اعتماد»[۱۳]
- موسیقی ایران مثل شعر ما پیشینه بسیار خوبی دارد. به این معنا که گوش کردن به موسیقی ایران از یک نوای با اصل و نسب نشان دارد و یک فرهنگ غنی در پشت آن است. موسیقی ایرانی همیشه تأثیرگذار است و زیاد تأثیرپذیر نیست. به این معنا که در هر کجا حضور دارد همه را به سمت خود جذب میکند و تفاوتها خودنمایی میکند. موسیقی یکی از زیباترین راهها برای بیان ارزش واقعی یک ملت در دنیاست. موسیقی میتواند نقشی مهمی در داخل و خارج از کشور داشته باشد. این مطلب را کسی میگوید که عمر خود را شبانه روز با موسیقی گذراندهاست.
- موسیقی از نظر بیان عواطف و احساسات قویتر از کلام است؛ اما باید بتوان آن را در عمل اثبات کرد.
- بعد از انقلاب همهٔ موسیقیدانها دست از حرفهٔ اصلیشان کشیدند و به ناچار به سینما روی آوردند. آنها به کار خود عشق میورزیدند و نمیخواستند آن را از دست بدهند و تنها جایی که میتوانستند کار کنند سینما بود. در این زمینه هم باز با عشق فعالیت میکردند و آثار بسیار خوبی پدیدآوردند… سینما در کل از این باب سود جست.
- ساخت موسیقی فیلم، به ویژه برای فیلمها یا سریالهای تاریخی، به مطالعهٔ فراوان احتیاج دارد؛ آهنگساز باید با زمان فیلم آشنا باشد و تاریخ روایت فیلم را بشناسد. هرگاه تصویری را ببینید، آن تصویر به شما الهام میدهد؛ اما شناخت یک دوره از تاریخ، پیچیدهتر و مهمتر است.
- نکتهای در عالم هنر است که انسان باید آنچه را میبیند، بشنود و آنچه را که میشنود، ببیند.
- اصفهان شهری دوستداشتنی و پر از هنر است؛ چه از نظر معماری، چه سایر هنرها. وقتی بازار اصفهان یا صنایع دستی و صنعتگران آن را میبینیم یا آثار ابنیهٔ عظیم آن مانند میدان نقش جهان را میبینم، همگی شگفتآور هستند. هنر در اصفهان یکی دو تا نیست، به فرش آن نگاه میکنید تحسین میکنید، به صنایع دستی نگاه میکنید تحسین میکنید.
- ژوئیه ۲۰۱۸/ تیر ۱۳۹۷؛ مصاحبه با ماهنامهٔ «برای فردا»، شمارهٔ ۱۱۰[۱۶]
- من همواره در زندگیام به نیروی جوانان اهمیت دادهام و همچنان فکر میکنم باید ضمن ارزش نهادن به پیشکسوتان، آنها را هم دریافت.
- من شاگرد استاد ابوالحسن صبا بودم و بعدها همکاریام را با روحالله خالقی و جواد معروفی در ارکستر «گلها» شروع کردم، همزمان در ارکستر فرهنگ و هنر وقت هم با حسین دهلوی کار میکردم؛ یعنی در دو جای مختلف (رادیو و اداره هنرهای زیبا) که فرصت خوبی برای من ایجاد میکرد. گاهی اوقات در هر دوی این ارکسترها چند سمت داشتم؛ آهنگساز، رهبر ارکستر و نوازنده. در عین حال ارکستر هنرستان موسیقی را هم اغلب من رهبری میکردم و شانس این را داشتم که در بهترین موقعیتها حضور داشته باشم؛ هم رادیو، هم وزارت فرهنگ و هنر و هم هنرستان موسیقی که بهترین معلمان و اساتید صاحبنام در آنجا جمع میشدند. من با چنین افرادی همنشین بودم. در حال حاضر هم وظیفه داریم که این کار را برای جوانان انجام دهیم و آنچه را یادگرفتهایم به نسل بعد منتقل کنیم تا آنها هم به سهم خود به نسل بعدی انتقال دهند. خوشحالم که میبینم زحماتم بر باد نرفته و بسیاری از شاگردانم با جدیت فراوان در زمینههای مختلف هنری فعالیت میکنند. بزرگترین آرزوی من همواره همین بوده که محقق شدهاست.
- .. در سنین کودکی همیشه فکر میکردم هنرمندان در داخل رادیو هستند و مدام دنبال آنها میگشتم و پیدایشان نمیکردم. شاهرخ تویسرکانی مدتی پیش در مراسمی که شاگردانم برای بزرگداشت من برگزار کرده بودند به من گفت بالاخره توانستی آنهایی که دنبالشان میگشتی را پیدا کنی. هیچ چیز بهتر از این نیست که انسان موفقیت شاگردانش را ببیند.
- من ریشه در این سرزمین دارم. نمیتوان درخت را از زمین برکند و جای دیگری کاشت. سرزمین من اینجاست و تمامی گذشتهام به آن متصل است. این گذشته را به راحتی نمیتوان از یاد برد و یکسره از جا کند. اگرچه صادقانه باید بگویم بارها به مهاجرت فکر کردهام… وسوسه شده بودم اما شرایط طور دیگری رقم خورد، انقلاب شد و ماندنی شدیم. شاید اگر میرفتم سرنوشت دیگری داشتم و قطعاً آدم دیگری از من به وجود میآمد.
- تصدیق میکنم که شاید بد نبود از ایران مهاجرت کنم اما به قول فریدون مشیری: «من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم/ من اینجا تا نفس باقیست میمانم…» ما ریشه در خاکمان داریم. گاهی اوقات پیش میآید که از اوضاع موجود دلم بگیرد. با خودم میگویم ما تا این حد برای جامعه زحمت کشیدیم و مفید بودیم چطور یک نفر میتواند هرچه دلش میخواهد دربارهٔ موسیقی بگوید و کارمان را زیر سؤال ببرد و آن را ناروا بشناسد؟ این چه بیانصافی است که هر روز از موسیقی استفاده میکنند ولی از خالقان آنها بد میگویند. این موضوع دل آدمی را به درد میآورد اما در مقابل مردمی را میبینم که ما را دوست دارند. این عشق و علاقه را نمیتوان نادیده گرفت. من برای مردم سرزمینم زندهام وهنوز در این سن و سال آن قدر هنرم را دوست دارم که گاهی اوقات از ۶ صبح تا ۱۲ شب کار میکنم.
- من کارم را عاشقانه دوست دارم اما از طرفی هم دلم میخواهد کسانی که تریبونها را در دست دارند قدر زحمات ما را بدانند، قدر کسانی که به فرهنگ این مملکت کمک میکنند را بدانند و تا این حد از چیزی که نسبت به آن آگاهی کافی ندارند بد نگویند. اگر موسیقی بد است از آن استفاده نکنید ولی وقتی استفاده میکنید دیگر حق بیاحترامی ندارید.
- خانواده من ما را بسیار فعال بار آورد خصوصاً پدرم بسیار اصرار داشت که ما فعال و نسبت به اتفاقات جامعه مسوول باشیم. کار کردن جزو خصلتهای ما شد آنقدر که وقتی کاری ندارم گیجم. اصلاً عادت به بیکاری ندارم.
- ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۸/ ۴ مرداد ۱۳۹۷؛ مصاحبه با روزنامهٔ «اعتماد»[۱۷]
- نتهای موسیقی عین کلماتِ ادبیات است؛ یعنی وقتی شما موضوع و سوژهای نداشته باشید، نمیتوانید دربارهٔ چیزی صحبت کنید. نتهای موسیقی هم همینطور است و باید معنا و مفهومی داشته باشد. هر نتی صدایی دارد؛ نتها میتواند دنبال هم بیاید و صدایی دهد؛ اما چرا برخی آهنگها به دل مینشیند و برخی نه؛ چون ارتباط منطقی بین آنها نیست و باید بعد از یک نت، نت دیگری بیاید که نیامده است. همانطور که در صحبت کردن مهم است که در باطنِ من چه میگذرد؛ نغمات نیز احساس من را نشان میدهد. اگر آن حس وجود نداشته باشد، موسیقی خلقشده اثرگذار نخواهد بود. منبع این احساس عشق است؛ اما ما گاهی نمیدانیم به کجا وصل هستیم. این یک موهبت الهی است که برخی این حس را دارند و برخی ممکن است نداشته باشند. از طرفِ دیگر ما دانستههای خودمان را به شکلِ دیگر تحویل و درس خودمان را به شکلِ نتهای روی کاغذ پس میدهیم؛ اگرچه این مسئله کارِ آسانی نیست که میگویند: «روغنی در شیشه بینی صاف و پاک و بیخته/ غافلی بر سر چه آمد کنجد و بادام را؟»
- اوت ۲۰۱۹/ مرداد ۱۳۹۸؛ مصاحبه با وبگاه «موسیقی ما»[۱۸]
- هر کار ادبی و هنری با یک ایده و موضوع آغاز میشود که این ایده و موضوع گاهی توسط خود هنرمند ارایه میشود و گاهی به صورت الهاماتی از محیط و اطرافیان در ذهن هنرمند شکل میگیرد. این موضوع با محوریتهای مختلف و متنوع در موسیقی به صورت موتیف و تم توسط هنرمند ارایه میشود و نحوه بسط و گسترش و تکرار آن شاکلهٔ اصلی و فرم موسیقایی اثر را شک خواهد داد.
- موتیف و تم اصلی گاهی توسط هنرمند نوشته میشود و گاهی موسیقیدان آن را از عرصههای دیگر هنری مانند ادبیات اقتباس و در ذهن زیبایی پرداز خود به ترجمان موسیقایی میرساند و اگر هنرمند دید همهجانبه به این موتیف داشت باشد به صورتهای مختلفی میتواند آن را بسط و گسترش دهد.
- ۳۰ آوریل ۲۰۲۰/ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹؛ مصاحبه با آرش امینی، نت گپ یونسکو[۱۹]
مقاله
ویرایش- طبیعت منشأ هنرهاست؛ آسمان لاجوردی و ابر سفید و فضای مهگرفتهٔ دریاها و دریاچهها و حرکت ابرها بر بلندای کوهها و ریزش برف و باران، پوشش قلل کوهها از برف و جاری شدن رودها و رویش گلها و گیاهان بر بستر آنها، حرکاتی موزون و دلچسب، توأم با تزئینات و رنگآمیزی متنوع و زیبا در فراز و نشیب طبیعت به وجود آوردهاست.
- موسیقی، شعر و معماری و هنرهای دیگر نیز دارای منحنیهای متعددی است که با پستی و بلندای طبیعت و با برجستگیها و انحناهای اعضای بدن انسان هماهنگی دارد.
- «سیهمشقی بر جولانگه اندیشه و خیال؛ همبستگی هنرها در زیر گنبد مینا»، پاییز ۲۰۰۰م/ ۱۳۷۹ش [۲۰]
دربارهٔ او
ویرایش- فخرالدینی را در هر حوزهای از موسیقی ببینید بیهمتا است؛ او هنرمند بینظیری محسوب میشود. تعداد شاگردان استاد فخرالدینی شاید از تعداد موزیسینهای ایرانی داخل و خارج از کشور هم بیشتر باشد. ایشان نوازنده، آهنگساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی بوده و نقش مهمی نیز در موسیقی کشورمان داشتهاست… تا نسلهای موسیقی ما ادامه داشته باشد، نام فرهاد فخرالدینی نیز وجود دارد. نام فخرالدینی برای همیشه ماندگار است.
- حسین علیزاده، ۳ ژوئیه ۲۰۱۳/ ۱۲ تیر ۱۳۹۲[۲۱]
- هر چه در موسیقی دارم از استاد عبدالوهاب شهیدی و سپس از استاد فخرالدینی است که سالهای دور با هم در رادیو کار میکردیم.
- محمدرضا شجریان، ۱۳ ژانویه ۲۰۱۶/ ۲۳ دی ۱۳۹۴[۲۲]
- رهبر ارکستر تمام احساسات جمع را در آن قطعه موسیقی تجلی میدهد و استاد فخرالدینی نیز احساسات جمع را در ارکستر تجلی میدهد.
- … استادی که دیدنش به آدم آرامش و احساس زندگی میدهد و میشود گفت و نوشت که موسیقی مساوی است با فرهاد فخرالدینی.
- حسین علیزاده، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹/ ۶ آبان ۱۳۹۸[۲۳]
- یکی از ویژگیهای بارز استاد فخرالدینی این است که انسان وهنرمندی بیحاشیه و معتدل است چرا که از ابتدا ایشان به دنبال اصل و ریشه کار که همانا هنر موسیقی و خلق آثار بوده پرداختهاست. به همین دلیل استاد فخرالدینی انسانی به معنای واقعی کلمه «محترم» و شایستهاست.
- داریوش پیرنیاکان، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹/ ۶ آبان ۱۳۹۸[۲۳]
- من همواره از استاد فخرالدینی درس معرفت آموختم، فرهاد فخرالدینی دارای ابعاد مختلف و متعددی در حوزه موسیقی ملی است… موسیقیدان برجسته ای است که در ادامه راه بزرگانی چون روحالله خالقی، علی تجویدی و حسین دهلوی تأثیرات بزرگی برجای گذاشته… یکی دیگر از ویژگیهای مهم ایشان، احساس مسئولیت و انجام رسالت و تعهدشان است چرا که هر جا که لازم باشد علیرغم سختی و دوری مسافت حضور پیدا میکنند و با فداکاری نسبت به انجام وظیفه شان از هیچ کوششی دریغ ندارند.
- داوود گنجهای، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹/ ۶ آبان ۱۳۹۸[۲۳]
منابع
ویرایش- ↑ فرهاد فخرالدینی، ویکیپدیای فارسی
- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۳۱۷. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «زبان موسیقی». فرهنگ اصفهان (اصفهان)، ش. ۱۲ (تابستان ۱۳۷۸): ۳۰.
- ↑ «ارکستر موسیقی ملی کنسرت آذربایجانی اجرا میکند فرهاد فخرالدینی: کوشش نداریم الگویی معین از موسیقی قدیم ایران ارایه کنیم». ایسنا، ۴ دی ۱۳۸۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «/بهترین گزینه برای روز ملی موسیقی چیست؟ / فرهاد فخرالدینی: نهم مهرماه، مناسب است». ایسنا، ۱۷ خرداد ۱۳۸۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «وقتی شیطنت را کنار گذاشتم». همشهری، ۲ اردیبهشت ۱۳۸۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «وقتی شیطنت را کنار گذاشتم». ایرنا، ۵ خرداد ۱۳۸۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۴ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «هفت پرسش از خبرنگار ایرنا، هفت پاسخ از استاد فرهاد فخرالدینی». ایرنا، ۲۵ تیر ۱۳۸۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۴ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «؟». دوهفته نامه موفقیت (تهران)، ش. ۲۲۳ (آبان 1390): ۱۴.
- ↑ «سرنوشت غمانگیز موسیقی در ایران». انتخاب، ۲۷ تير ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۴ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «اگر نگرش موسیقی و امکاناتی که موسیقی و ارکستر نیاز دارد فراهم شود، چرا برنگردم؟». موسیقی ایرانیان، ۵ آذر ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «ای کاش صبا زنده بود». اعتماد، ۱۴ اسفند ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «جامعه سالم، موسیقی سالم هم خواهد داشت». اعتماد، ۲۰ دی ۱۳۹۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «فرهاد فخرالدینی: موسیقی زیباترین راه برای بیان ارزشِ واقعی یک ملت در دنیاست». معاونت هنری وزارت فرهنگ، ۱۰ تیر ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۳ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «موسیقی زیباترین راه برای بیان ارزشِ واقعی یک ملت در دنیاست». ایرنا، ۱۰ تیر ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۳ مه ۲۰۲۲.
- ↑ به روایت موسیقی.pdf «تاریخ به روایت موسیقی». برای فردا، تیر ۱۳۹۷. بایگانیشده از به روایت موسیقی.pdf نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «ای کاش صبا زنده بود». اعتماد، ۴ مرداد ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «مصاحبه با فرهاد فخرالدینی». موسیقی ما، مرداد ۱۳۹۸. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «ایده و موضوع گام اول در خلق اثر هنری است». ایرنا، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۳ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «سیهمشقی بر جولانگه اندیشه و خیال؛ همبستگی هنرها در زیر گنبد مینا». هنر (تهران)، ش. ۴۵ (پاییز ۱۳۷۹): ۱۴۶.
- ↑ «علیزاده: فرهاد فخرالدینی در هر حوزهای از موسیقی بیهمتا است». هنرآنلاین، ۱۲ تیر ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ مه ۲۰۲۲.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ «نکوداشت استاد فرهاد فخرالدینی با حضور هنرمندان». مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۳ دی ۱۳۹۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۸ مه ۲۰۲۲.
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ «یک روزخاطره انگیزدر منزل استاد». خانه موسیقی ایران، ۶ آبان ۱۳۹۸. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۸ مه ۲۰۲۲.