زاهد
- «آن را که ورع نیست زاهد نتوان خواند.»
- «از همسایگی زاهدان دوری جوئید تا به کام دل توانید زیست.»
- «بهراستی کیست این قلندر یکلا قبای کفرگو که در تاریکترین ادوار سلطهٔ ریاکاران زهدفروش، در نهاربازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلادان ِ آدمیخوار ِ مغروری چون امیرمبارزالدین و پسرش شاهشجاع بنیان حکومت آنچنانی خود را بر حدزدن و خمشکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهادهاند، یکتنه وعدهٔ رستاخیز را انکار میکند، خدا را عاشق و شیطان را عقل میخواند.»
- «تقریبأ همه شاعرانی که قبل از سنایی بودهاند، بیش و کم تجربهای در حوزه شعر زهد دارند، از رودکی تا معاصران سنایی. حتی منوچهری شادخوار نیز.»
- «صوف پوشیدن دکانی است و سخن در زهد گفتن پیشه اوست.»
- «... عظمت حافظ در طرز تفکر اوست، ... من به دلایل بسیاری، حافظ را ضد «جبر» میدانم،در این صورت اگر در پارهای از ابیاتش میبینم که خطاب به زاهد میگوید؛ از ازل خدا مرا گناهکار خلق کرده، شک نیست میخواهد منطق جبری آن حضرت را گرزوار به کلهاش بکوبد...»
- «آخر در زهد و توبه دربستم// وز بند قبول آن و این رستم»
- «با این گروه زاهد ظاهرساز// دانم که این جدال نهآسانست// شهر من و تو، ای طفلک شیرینم// دیریست کاشیانهٔ شیطان است»
- «بیا که رونق این کارخانه کم نشود// بهزهد همچو تویی یا بهعیش همچو منی»
- «پشه با شبزندهداری خون مردم میخورد// زینهار از زاهد شبزندهدار اندیشه کن»
- «خدایا دارم از لطف تو امید// که ملک عیش من معمور داری// بگردانی بلای زهد ازمن// قضای توبه از من دور داری»
- «دولت عشق بین که چون از سر فخر و افتخار// گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو// خرقه زهد و جام می گرچه نه در خور هماند// اینهمه نقش میزنم از جهت رضای تو»
- «زاهد بودم ترانه گویم کردی// سر حلقهٔ بزم و بادهجویم کردی// سجادهنشین با وقاری بودم// بازیچهٔ کودکان کویم کردی»
- «زاهد که درم گرفت و دینار// زاهدتر از او یکی به دستآر»
- «زاهد گوید که جنت و حور خوش است// من میگویم که آب انگور خوش است// این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار// کآواز دهل شنیدن از دور خوش است»
- «زاهد و عُجب و نماز و من و مستی و نیاز// تا ترا خود ز میان با که عنایت باشد»
- «شِکوه از پیری کنی زاهد؟ بیا همراه من// تا به میخانه برم پیر و، جوان آرم تورا»
- «عبوس زهد بهوجه خمار بنشیند// مرید خرقه دردیکشان خوشخوییم»
- «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت// که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت»
- «گفت واعظ همه اوصاف جهنم، زاهد!// باش در مجلس او، بین که جهنم چه بود»
- «مژدگانی که گربه عابد شد// عابد و زاهد و مسلمانا»
- «مگیر دامن زاهد که گر فشرده شود// چنان تر است که بنیاد عالم آب برد»
- «یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید// دود آهیش در آیینه ادراک انداز»
- «زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر/تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند»
- «یک جرعه ی می ز ملک کاووس به است /از تخت قباد و ملکت طوس به است/هر ناله که رندی به سحرگاه زند /از طاعت زاهدان سالوس به است»
- «می خوردن و گرد نیکوان گردیدن/ به زان که به زرق، زاهدی ورزیدن/گر عاشق و مست، دوزخی خواهد بود/ پس روی بهشت، کس نخواهد دیدن»