کتاب خنده و فراموشی
رمانی از میلان کوندرا
کتاب خنده و فراموشی (به چکی: Kniha smíchu a zapomnění) رمانی از میلان کوندرا رماننویس چک - فرانسوی است. این رمان مشتمل بر هفت راوی جداگانهاست با داستانهایی که مضامین مشترکی دارند.
گفتاوردها
ویرایش- «زنها در پی مردان خوش قیافه نیستند، دنبال مردهایی هستند که زنان زیبا دارند.»[۱]
- «از دست دادن آنکه عاشقانه دوستش میداریم تحمل ناپذیرتر از هر چیز است.»
- «به خواهرم گفتم بیا با هم بازی خنده بکنیم… و شروع به بازی کردیم اول تظاهر به خنده کردیم، خندههای زورکی خندههای خندهدار و خندههایی چنان خندهدار که به خندهمان انداخت… آه خنده! خنده، شعف، شعف مطلق، خنده عمیق به معنای زندگی عمیق است.»
- «زاد و ولد سریع جنون نوشتن در میان سیاستمدارن، رانندههای تاکسی، زنان باردار، معشوقهها، آدمکشها، جنایتکاران، فاحشهها، روسای پلیس، پزشکان و بیماران به من ثابت میکند که هر فردی، بدون استثنا در درون خود حامل استعداد بالقوه نویسندگی است و تمام نوع باشد کاملاً حق دارد که با فریاد، همه ما نویسنده ایم !، به خیابانها هجوم بیاورد. دلیلش این است که هر کسی در قبول این واقعیت که نامفهوم و نامرئی در دنیایی متفاوت ناپدید خواهد شد دچار تشویش میشود، و میخواهد پیش از اینکه زیادی دیر بشود خود را به دنیایی از واژهها تبدیل کند.»
- «زمان باج خود را میگیرد، تمام لذت و شادیها درخشندگی و آب و تاب خود را بر اثر تکرار از دست میدهند.»
- «گفت (بچهها، شماها آینده را تشکیل میدهید) و امروز متوجه میشوم که منظور او همان نبود که مینمود. بچهها از آن رو که روزی آدمهای بزرگسالی خواهند شد آینده را تشکیل نمیدهند. نه، دلیلش این است که نوع بشر بیش از پیش در مسیر طفولیت حرکت میکند و دوران کودکی پندار آینده است. او فریاد زد (بچهها، هرگز به گذشته نگاه نکنید) و منظورش این بود که هرگز نباید بگذاریم که آینده زیر بار حافظه فرو بپاشد. بچهها، به هر حال، گذشتهای ندارند. علت رمز و راز معصومیت جذاب لبخندهایشان فقط در همین است. تاریخ توالی تغییرهای بیدوام است. ارزشهای جاودانی بیرون از تاریخ جای دارد. آنها تغییر ناپذیرند و نیازی به حافظه ندارند. بچهها زندگی اند، و زندگی (دیدن، شنیدن، خوردن، آشامیدن، شاشیدن، تخلیه کردن شکم، شکم، شیرجه زدن در آب و نظاره کردن فلک، خندیدن و گریستن است.»
- «چیزهایی که ناگهان از معنای مفروض خود، از جایی که در نظم ظاهری امور به آنها اختصاص یافته محروم شوند، ما را به خنده میاندازند. به همین دلیل خنده أساسا به حوزهٔ شیطان تعلق دارد (چیزها با آنچه میکوشند بنمایند تفاوت دارند)، اما آرامش خیال سودمندی هم در آن هست (چیزها از آنچه میآید، راحت ترند، و در زیستن با آنها آزادی بیشتری داریم، سنگینیشان آزارمان نمیدهد)»
- «زنی که روزی یک نامه چهار صفحه ای برای معشوقه اش مینویسد، جنون نوشتن ندارد، فقط زنی عاشق است. اما دوست من که نامههای عاشقانه اش را زیراکس میکند تا شاید روزی بتواند آنها را چاپ کند- دوست من، جنون نوشتن دارد. شوق نامه نویسی، خاطره نویسی یا نوشتن تاریخچه خانوادگی (برای خود یا برای خانواده بلافصلمان) جنون نوشتن نیست: شوق نوشتن کتاب (برای پیدا کردن خوانندگان ناشناس) جنون نوشتن است. به این معنی، راننده تاکسی و گوته در شور و برانگیختگی واحدی، با هم شریکن. آنچه گوته را از راننده تاکسی متمایز میکند نتیجهٔ ان شور و برانگیختگی است، نه خود آن.»
- «جنون نوشتن (وسوسهٔ کتاب نوشتن) زمانی بیماری همه گیر میشود که جامعه آنقدر پیشرفت کند که بتواند سه شرط اساسی را فراهم بیاورد: یک؛ درجهٔ بالایی از رفاه عمومی که مردم را قادر سازد نیروی خود را صرف فعالیتهای بیهوده بکند. دو؛ وضعیت پیشرفته ای در زمینهٔ پیدایی واحدهای کوچک اجتماعی به گونه ای که احساس فراگیر انزوا فردی را پدیدآورد. سه؛ فقدان شدید تغییرات مهم در زمینهٔ تحولات داخلی کشور.»
- «در عصر جنون نوشتن، نوشتن کتاب تأثیر معکوسی دارد: هر کسی خودش را در نوشتن خود، و نیز در دیواری آینه ای محصور کرده که او را از شنیدن تمام صداهای بیرون محروم میکند.»
گفتگوها
ویرایش- آنها که فکر میکنند شیطان طرفدار بدی و فرشتهها مدافع خوبی اند، عوامفریبی فرشتهها را میپذیرند… فرشتهها نه طرفدار خوبی، بلکه طرفدار آفرینش پروردگارند. از سوی دیگر، شیطان تمام مفهوم منطقی دنیای پرودگار را انکار میکند. … حاکمیت بر جهان میان شیاطین و فرشتهها تقسیم شدهاست. مصلحت جهان، اما، ایجاب نمیکند که این یک بر آن دیگری تفوق یابد… دنیا فقط به موازنهٔ قدرت نیاز دارد. اگر در روی زمین بیش از اندازه معنای مخالف ناپذیر وجود داشته باشد (حاکمیت فرشتهها) بشر زیر بار مسئولیت خرد میشود، اگر دنیا کل معنای خود را از دست بدهد (حاکمیت شیاطین) زندگی واقعاً غیرممکن میشود…
- چیزهایی که ناگهان از معنای مفروض خود، از جایی که در نظم ظاهری امور به آنها اختصاص یافته محروم شوند (مارکسیست تربیت شده در مسکو که به طالع اعتقاد دارد)، ما را به خنده میاندازند. به همین دلیل، خنده اساساً به حوزهٔ شیطان تعلق دارد. یک شیطنتهایی در آن وجود دارد (چیزها با آنچه میکوشند بنمایند تفاوت دارند)، اما آرامش خیال سودمندی هم در آن هست (چیزها از آنچه به نظر میآید، راحت ترند، و در زیستن با آنها آزادی بیشتری داریم، سنگینی شان آزارمان نمیدهد)
- نخستین بار که فرشته ای صدای خنده شیطان را شنید وحشت کرد. این ماجرا در میانهٔ جشن شلوغی اتفاق افتاد و همه حاضران، یکی پس از دیگری، به خنده شیطان پیوستند. خنده به شدت مسری بود. فرشته به خوبی میدانست که هدف خنده ضدیت با خداوند و شگفتی آفریدههای اوست. میدانست که باید به سرعت یک کاری بکند، اما احساس کرد ضعیف و بی دفاع است. ناتوان از چاره اندیشی بسادگی از تدابیر جنگی دشمن بر ضد خود او استفاده کرد. دهان خود را گشود و صدایی لرزان و منقطع در زیرترین پردهٔ صدای خود بیرون داد و به آن معنایی متضاد بخشید. در حالی که خندهٔ شیطان به بی معنایی چیزها اشاره داشت، فریاد فرشته از این که همه چیز در جهان به گونه ای منطقی و متقاعد کننده سازمان یافته و زیبا و خوب و معقول است، ابراز شادمانی میکرد.
- شیطان و فرشته، رو در رو، با دهانهای بازایستادند، هر دو بیش و کم یک صدا درمیآوردند، اما هر یک خود را باطنینی بی مانند بیان میکرد- تقابل مطلق. شیطان با دیدن فرشتهٔ خندان، بیشتر، بلندتر و آشکارتر خندید، زیرا فرشتهٔ خندان بینهایت خنده دار بود.
- خندهٔ خندهدار توفانی است و با این حال، فرشتهها از آن، چیزی کسب کردهاند. آنها با خندهٔ معنایی خود همه مان را فریب دادهاند. خنده تقلیدی آنها و خندهٔ اصیل (خندهٔ شیطان) یک نام دارد. امروزه مردم دیگر حتی متوجه نمیشوند که یک پدیدهٔ خارجی واحد دو وضعیت درونی کاملاً متضاد را دربردارد. دو نوع خنده وجود دارد و ما برای متمایز کردن آنها از یک دیگر واژههایی در اختیار نداریم.
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ میلان کوندرا، کتاب خنده و فراموشی، ترجمهٔ فروغ پوریاوری، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۹۴.