سقوط (رمان)
رمانی از آلبر کامو
سقوط (به فرانسوی: La Chute) رمانی از آلبر کامو، نویسندهٔ مشهور فرانسوی. این کتاب که نخست در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلمانس (=یحیای تعمیددهندهٔ نداکننده) که وکیل بوده و اینک خود را «قاضی توبهکار» میخواند روایت میشود.
گفتاوردها
ویرایش- «چه بسیار جنایتها فقط برای این روی داده که عامل آنها قادر به تحمل قصور خویش نبودهاست.»[۱]
- «من هرگز شب از روی پل نمیگذرم. این نتیجهٔ عهدی ست که با خود بستهام. آخر فکرش را بکنید که کسی خودش را در آب بیندازد. آن وقت از دو حال خارج نیست: یا شما برای نجاتش خود را در آب میافکنید و در فصل سرما به عواقب بسیار سختی دچار میشوید! یا او را به حال خود وامی گذارید. شیرجههای نرفته گاهی کوفتگیهای عجیبی به جا میگذارد.»
- «جنایت همواره در قسمت جلوی صحنه جا دارد، اما جنایتکار فقط چند لحظه ای خود را مینمایاند تا بی درنگ جایش را به دیگری واگذارد.»
- «بالاتر از دیگران زیستن هنوز تنها راهی است برای اینکه اکثر مردم انسان را ببینند و به او احترام بگذارند.»
- «مشکل زندگی بعضی از مردم در این است که چطور از دیگران کناره بگیرند یا لااقل با آنان بسازند.»
- «من جز در فاصله میان عیاشیهایم به مسائل بزرگ و بااهمیت زندگی فکر نکردهام و در غالب اوقات اهمیتی به این موضوعات ندادهام.»
- «دوستی با فراموشکاری یا لااقل ناتوانی توأم است.»
- «مردم خوشبختی و موفقیت را تنها در صورتی به شما میبخشایند که با کمال سخاوت رضا دهید که آنها را با دیگران قسمت کنید. اما برای اینکه خوشبخت شوید نباید زیاده از حد به دیگران بپردازید. بدینطریق راهی برای خلاصی نیست. خوشبخت بودن و محاکمه شدن یا بدبخت بودن و تبرئه شدن.»
- «عیاشی حقیقی آزادیبخش است، زیرا هیچگونه الزامی نمیآورد. عیاش فقط وجود خود را تملک میکند، از این جهت عیاشی مشغولیت محبوب کسانی است که به خود عشق میورزند.»
- «ادیان از لحظهای که دم از اخلاق میزنند و با صدور فرمان تهدید میکنند، به خطا میروند.»
- «برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. همنوعان ما با کمک خود برای این کار کفایت میکنند. شما از روز داوری الهی سخن میگویید. اجازه بدهید با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیدهام که به مراتب از آن سختتر است؛ من داوری آدمیان را دیدهام.»
- «جنایت تنها در این نیست که دیگری را بکشی بلکه بیشتر در این است که خود زنده بمانی.»
- «سانسور همان چیزی را که نهی میکند به فریاد بلند اعلام میدارد.»
- «بالاترین عذابهای بشر این است که بدون قانون محاکمه شود.»
- «حکمی که دربارهٔ دیگران دادهاید سرانجام مستقیماً بازمیگردد و بر چهره شما میخورد و در آنجا ضایعاتی به بار میآورد.»
- «هر افراطی، نیروی زندگی و در نتیجه درد و رنج را کاهش میدهد.»
- «شیرجههای نرفته گاهی کوفتگیهای عجیبی به جا میگذارند.»
- «من از آن تافتههای جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد میبردم. آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین یا بی غیرتیام را تحقیر میکرد، بی آنکه فکر کند که انگیزهٔ من سادهتر از اینها بودهاست، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم.»
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ آلبر کامو، سقوط، ترجمهٔ شورانگیز فرخ، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۳.