کالیگولا (نمایش‌نامه)

کالیگولا (به فرانسوی:Caligula) نمایش‌نامه‌ای است از آلبر کامو، نویسنده نامدار فرانسوی است که نوشتن آنرا در سال ۱۹۳۹ آغاز کرد و اولین نسخه آن در ماه مه ۱۹۴۴ به چاپ رسید. این نمایش بر پایه زندگی کالیگولا، سومین امپراتور روم نوشته شده‌است که در ۲۱ سالگی بر تخت امپراتوری نشست و در سال ۴۱ میلادی کشته شد. البته آلبر کامو نیز برداشتی خاص از زندگی این امپراتور جوان داشته‌است و نمایش نشان می‌دهد که کالیگولا، امپراتور جوان رومی، با مرگ خواهرش، دروسیلا، که معشوقه‌اش نیز بود دچار پریشان‌احوالی می‌شود و پس از ظلم‌های بسیاری به بزرگان شهر نهایتاً بطور عمد زمینه قتل خود را فراهم می‌کند.

گفتاوردها ویرایش

  • «حالاست که فایده قدرت را می‌فهمم. قدرت به ناممکن فرصت امکان می‌دهد. امروز، و همه روزهای دیگری که در پیش است، آزادی من حد و مرزی نخواهد داشت.»
    • صفحهٔ ۳۸
  • «اعدام تسلی می‌دهد و رهایی می‌بخشد. اعدام امری است عالمگیر، نیروبخش و در نیت و در عمل عادلانه. آدمی می‌میرد چون مقصر است. مقصر است چون از اتباع کالیگولاست؛ و اما همه‌کس تابع کالیگولاست. پس همه‌کس مقصر است. از این‌جا نتیجه می‌گیریم که همه‌کس می‌میرد. فقط احتیاج به گذشت زمان و صبر است.»
    • صفحه ۶۸، از رساله شمشیر بران نوشته کالیگولا که پیشکارش آنرا برای بزرگان شهر خواند.
  • «کرئا: آفرین. خزانه مملکت امروز آباد می‌شود.
  • «هلیکون: و کماکان با شیوه‌ای بسیار اخلاقی، این نکته را هم در نظر داشته باشید. چون، به هر حال، مالیات بر گناه بستن خیلی بهتر است تا کفاره از ثواب گرفتن که رسم جوامع جمهوری است.»
    • صفحه ۷۱، سخنان ملازم و پیشکار کالیگولا پس از اینکه کالیگولا زنان سناتورها را مجبور به روسپی‌گری کرد و از کسانی که می‌آمدند پول گرفته و به خزانه مملکت می‌ریخت.
  • «و از لحظه‌ای که گمان ببری که من تصمیم دارم تو را مسموم کنم هر کاری که باشد می‌کنی تا در مقابل اراده من باشی. یعنی که تو مرتکب دو جنایت می‌شوی و ناچار از این دو امر یکی مسلم است: یا من نمی‌خواسته‌ام تو را بکشم و تو به ناروا بر من، امپراتورت، سوءظن می‌بری؛ یا اینکه من این را می‌خواسته‌ام و تو، حشره ناچیز، مانع اجرای نقشه من می‌شوی.»
    • صفحه ۷۲، یکی از بزرگان پس از خوردن و نوشیدن در نزد کالیگولا دارویی خورد و کالیگولا آنرا پادزهر فرض کرد و این سخنان را به او گفت و سپس دستور کشتنش را داد.
  • «من ادبا را دوست ندارم و نمی‌توانم دروغهاشان را تحمل کنم. آنها حرف می‌زنند تا صدای خودشان را نشنوند. اگر صدای خودشان را می‌شنیدند می‌فهمیدند که هیچ نیستند و دیگر نمی‌توانستند حرف بزنند.»
    • صفحهٔ ۳۹
  • «کائسونیا: شما هم مثل همه آنهایی فاقد روح‌اند وجود کسانی را که روحشان از جسمشان بیشتر است نمی‌توانید تحمل کنید. روحی که از جسم سرریز کند مخل آسایش است، درست است یا نه؟ آن وقت اسم این را بیماری می‌گذارند و خیال فضلا راحت می‌شود.»
    • صفحهٔ ۱۳۲
  • «کالیگولا: بیا منصفانه قضاوت کنیم، فقط حماقت نیست که بر ضد من است، راستی و دلیری کسانی هم هست که می‌خواهند خوشبخت باشند.»
    • صفحهٔ ۱۴۳
  • «کالگولا: اگر این آزادی را نداشتم، مرد خرسندی می‌شدم. حالا که آنرا دارم، روشن‌بینی ملکوتی مردم تنها را بدست آورده‌ام.»
    • صفحهٔ ۱۴۷
  • «من زنده‌ام، من می‌کشم. من قدرت سرسام‌آور خدای نابودکننده را بکار می‌برم که قدرت خدای آفریننده در مقابل آن تقلید مسخره‌ای بیشتر نیست. این است خوشبخت بودن. خوشبختی همین است، همین رهایی تحمل‌ناپذیر، همین تحقیر نسبت به هرچه هست، همین خون و نفرت دور و برم، همین تنهایی بی‌نظیر مردی که سرتاسر زندگیش را در پیش چشم دارد، همین شادی بی‌حد و حصر قاتلی که کیفر نمی‌بیند، همین منطق قهاری که زندگی مردم را خرد می‌کند، که تو را خرد می‌کند، کائسونیا، تا عاقبت آن تنهایی جاوید را که آرزو دارم کامل کنم.»
    • صفحهٔ ۱۴۸
  • «من می‌ترسم. من که دیگران را این همه تحقیر کرده‌ام حالا چه زجری می‌برم از اینکه باید همان ترس را در دل خودم حس کنم؛ ولی مهم نیست. ترس هم دوام ندارد. به زودی آن خلاء بزرگ را بدست می‌آورم که دل در آنجا احساس تسکین می‌کند.»
    • صفحهٔ ۱۴۹
  • «ممکن است که من منکر چیزی باشم ولی لزومی نمی‌بینم که آن را به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم.»

جستارهای وایسته ویرایش

نسخهٔ بکار رفته ویرایش

  • کامو، آلبر. کالیگولا. ترجمهٔ ابوالحسن نجفی. تهران: کتاب نیل چاپ=اول، 1346، ISBN 964-6380-29-8. ‏
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ