افسانه سیزیف
افسانه سیزیف (به فرانسوی: Le Mythe de Sisyphe) یک مقاله فلسفی از آلبر کامو که نسخه فرانسوی آن در سال ۱۹۴۲ منتشر گردید.
گفتاوردها
ویرایش- «نخستین اقدام عقل، تشخیص درست از نادرست است. با وجود این، همین که اندیشه متوجه خود میشود، پیش از هر چیز به تناقض برمیخورد.»[۱]
- «احساس پوچی لزوماً به معنی داشتن تصوری از پوچی نیست. احساس پوچی پدید آورندهٔ این تصور است، همین و بس. در آن خلاصه نمیشود مگر در لحظهٔ کوتاهی که به داوری دربارهٔ جهان میپردازد.»
- «آلن [فیلسوف و جستارنویس فرانسوی] میگوید٬، زمان دعا، زمانی است که تاریکی به اندیشه رو میکند٬٬. عارفان و پیروان اصالت وجود در پاسخ میگویند: اما به شرطی که اندیشه به تاریکی برخورد کند.»
- «اگر دوست داشتن کافی بود، کارها بسیار آسان میشد. هر چه بیشتر دوست بداریم، پوچی استحکام بیشتری مییابد.»
- «به کسانی که میگویند: آگاهیام از این موضوع به حدی است که قادر به بیانش نیستم، اعتماد نکنید، چون اگر قادر به بیانش نیستند برای این است که از آن آگاهی ندارند یا از روی تنبلی، به آگاهی سطحی بسنده کردهاند.»
- «نمی توان برای همیشه از زیر بار امید شانه خالی کرد چون امید میتواند درست مایهٔ آزار همان کسانی شود که میخواستند خود را از آن برهاند.»
- «آنچه باقی میماند، سرنوشتی است که عاقبت از آن گریزناپذیر است. به جز این یگانه امر گریزناپذیر، که همانا مرگ است، هر گونه شادی یا خوشیختی، آزادی بهشمار میآید.»
- «خدایان سیزیِف را محکوم کرده بودند که تختهسنگی را بی وقفه تا قلّهٔ کوهی بغلتاند. به قلّه که میرسید، تخته سنگ با تمامی وزن خود دوباره به پایین میافتاد. خدایان با دلایلی موجه به این نتیجه رسیده بودند که هیچ کیفری بدتر از کار بیهوده و بی امید نیست.»
- «اگر گاهی فرود آمدن با درد و رنجی این چنین همراه است، گاه نیز میتواند با شادمانی توأم باشد. این حرف بیهودهای نیست.»
- «همهٔ شادی خاموش سیزیِف در این است. سرنوشت او به خود او تعلق دارد. تختهسنگ مال اوست.»
- «خدایان سیزیف را بر آن داشتند تا مدام تخته سنگی را به فراز کوهی رساند و هر بار تخته سنگ به سبب وزنی که داشت باز به پای کوه در میغلتید. خدایان چنین میپنداشتند که کیفری دهشتبارتر از کار بیهوده و نومیدانه نیست.»
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ آلبر کامو، اسطوره سیزیف، ترجمهٔ مهستی بحرینی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۶.