باران
قطرههای آب مایعی که از جو بر زمین میبارد
آویرایش
- «آبانماه را بارانکی، دیماه را برفکی، فروردینماه شب ببار روز ببار.»
الفویرایش
- «ابر با آن تیرهرخساری که پوشد روی روز// مردم چشم است دهقان را ز باران داشتن»
- «اگر باران به کوهستان نبارد// به سالی دجله گردد خشک رودی»
بویرایش
- «باران آمد ترکها به هم رفت.»
- «باران از سنگ دریغ نیست و صحبت از ناپذیر دریغ است.»
- «باران به صبر پست کند گرچه// نرم است روی آن که خارا را»
- «باران که در لطافت طبعش خلاف نیست// در دشت لاله روید و در شورهزار خس»
- «باران که میبارد، تو میآیی / باران گل، باران نیلوفر / باران مهر و ماه و آیینه / باران شعر و شبنم و شبدر»
- «به دعای گربه سیاه باران نمیآید.»
- «باز باران / با ترانه / با گوهر های فراوان / می خورد بر بام خانه / من به پشت شيشه تنها ايستاده /: در گذرها / رودها راه اوفتاده.»
پویرایش
تویرایش
ثویرایش
جویرایش
چویرایش
- «چو بسپردم من اندر تشنگی جان// مباد اندر جهان یک قطره باران»
حویرایش
خویرایش
- «خزان زندگی من فرارسیده، میخواهم مثل درختان باروری باشم که با یک تکان میوههای لذیذ همچون باران از آن میریزد.»
دویرایش
- «دانای بیعمل، ابر بیباران است.»
- «دریا بی بارانش نمیشود.»
ذویرایش
رویرایش
زویرایش
- «زمانی که چشم به این جهان گشودی، یک روز بارانی بود. در حقیقت آنچه میبارید، باران نبود، اشک آسمان بود که به خاطر از دستدادن ستارهای گریه میکرد.»
ژویرایش
سویرایش
شویرایش
صویرایش
ضویرایش
طویرایش
ظویرایش
عویرایش
غویرایش
فویرایش
قویرایش
کویرایش
گویرایش
لویرایش
مویرایش
نویرایش
وویرایش
هویرایش
یویرایش
جستارهای وابستهویرایش
پیوند به بیرونویرایش
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |