گراهام گرین
نویسندۀ انگلیسی
هنری گراهام گرین (۲ اکتبر ۱۹۰۴ - ۳ آوریل ۱۹۹۱) رماننویس، نمایشنامهنویس، ناقد ادبی و نویسنده پرکار اهل انگلستان بود.
گفتاوردها
ویرایش- «پاپ یک خصلت لازم را ندارد، آن هم شک است.»
- به خاطر مخالفت با قرصهای ضدبارداری
- «... حاضرم هر کاری بکنم تا چوب نازکم را لای چرخ سیاست خارجی آمریکا بگذارم…»
- «زمانی که مطمئن نیستیم، زنده هستیم.»
- «کفر لغت دیگری است برای آزادی اندیشه.»
- اسپکتیتر، (۱۸ آوریل، ۱۹۸۱)
- «هیچ وقت فقر را نشناختهام. به آن نزدیک بودهام. بله، به این معنی که در هشت سال اول بزرگسالیام باید مراقبش میبودم، اما هیچ وقت به آن نزدیکتر نشدم.»[۲]
قدرت و جلال (۱۹۴۰)
ویرایشقدرت و جلال، ترجمه: هرمز عبداللهی، طرح نو، ۱۳۷۳
- «مرگ در راه خوبی یا زیبایی، به خاطر وطن یا بچهها یا یک تمدن، کار بسیار آسانی است. اما برای مردن در راه دودلی و فساد به وجود یک خدا نیاز است.»
- ص ۱۳۴
- «وقتی انسان بتواند چهره زن یا مردی را بهدقت درنظر مجسم کند، همیشه میتواند به او احساس ترحم نیز داشته باشد، این صفتی است که با تصویر خدا قرین و همراه است. وقتی انسان خطهای گوشه چشمها و شکل دهان کسی را ببیند و ببیند که موهایش چگونه رشد میکنند، دیگر محال است بتواند به او نفرت داشته باشد. نفرت تنها از کمبود و درماندگی نیروی تخیل سرچشمه میگیرد.»
- ص ۱۸۳
- «امید غریزهای است که تنها ذهناستدلالی و معقول بشر میتواند آن را از بین ببرد.»
- ص ۱۹۷
- «غریزه مانند حس وظیفه است. آدم آن را براحتی با وفاداری اشتباه میکند.»
- ص ۱۹۸
مرد سوم
ویرایش- «هیچوقت باورمان نمیشود که شاید آنقدر که بقیه به چشم ما مهم اند ما برایشان مهم نباشیم.»
مأمور معتمد
ویرایش- «آدم باید به مردهها حسادت کند. آدمهای زنده از تنهایی و بیاعتمادی رنج میبردند.»[۳]
- «قبلاً تصور میکرد بیاعتمادیای که زندگیاش را دربرگرفته بود ناشی از جنگ داخلی است، ولی حالا دیگر باورش میشد که بیاعتمادی در همه جا وجود دارد: پارهای از زندگی انسان بود. مردم را عادات بدشان به هم پیوند میداد: زانیها و دزدها هم در میان خود به همدیگر حرمت میگذاشتند.»
منابع
ویرایش- ↑ https://www.brainyquote.com/search_results?q=Henry+Graham+Greene
- ↑ http://www.theparisreview.org/interviews/5180/the-art-of-fiction-no-3-graham-greene
- ↑ گراهام گرین، مأمور معتمد، ترجمهٔ تورج یار احمدی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۹.