- بیر مجلیسده اون کیشی نین صحبتی
- وکیل:-حقسیزه حقلی دئییب بیر چوخ گوناهه باتمیشام- ناحق را حق گفته و به گناه آلوده شدم.
- حکیم:-دردی تشخیص ائتمییوب قووم-اقربا آغلاتمیشام.- مریضی را تشخیص نداده و یک قوم را عزادار کردم.
- تاجر:-من حلال ایله حرامی بیر -بیرینه قاتمیشام.- من حلال و حروم را قاتی کرده ام.
- روضه خوان:-امتین پولین آلیب، من گؤزلرین ایسلاتمیشام.- پول امت را گرفته چشم هایشان را خیس کرده ام.
- درویش:-نرده بولسام سوق آچیب مین-مینیالان سؤز آتمیشام
- صوفی:-روز و شب حق ، حق دییب،من هر کسی اویناتمیشام.- هر روز حق گفته و مردم را به بازی گرفته ام.
- ملانما:-گونده بی فتوا ایله، مخلوقی من آلداتمیشام.- هر روز یک فتوا داده و خلق را فریب داده ام.
- علم:-قطع اومید ائتمیشم،یکسر بو قومی آتمیشام.- از این قوم قطع امید کرده ام.
- جهل:-اورتادا کیف ائیلییوب، من هم مرامه چاتمیشام.- کنار نشسته ام و به مقام بالا رسیده ام.
- شاعر:-بولبوله،عشقه،گوله،دائر یالان فیرلاتمیشام.
- عوام:-آنلامام هرگیز،جهالت بسترینده یاتمیشام.
- غزئته چی:-من جریدهم دولماق ایچون مطلبی اوزاتمیشام.- من برای این که روزنامه ام پر شود مطلب را کش داده ام.
هوپهوپ نامه، ترجمه فارسی (احمد شفائی)، چاپ دوم، باکو ۱۹۷۷
ویرایش
من خلیلالله عصرم، پدرم چون آزر | |
سفر از بابل شروان کنم انشاالله |
گرچه او دفتر اشعار مرا پاره نمود | |
وصله با طبع دُرافشان کنم انشاالله |
- صحبت دوازده نفر در یک مجلس:
- وکیل: حق بهناحق گفتهام من، بس گناهان گردهام.
- حکیم: من نفهمیده مرض، اقوام گریان کردهام.
- تاجر: بنده مال خویش را با خلق یکسان کردهام.
- روضهخوان: خلق را گریانده، کیف از پول آنان کردهام.
- درویش: معرکه بگرفته، کلاشی فراوان کردهام.
- صوفی: روز و شب «حق» گفتهام، حق نیز پنهان کردهام.
- ملا: داده فتوا، خلق را اغوا فراوان کردهام.
- علم: ناامیدم، ترک این مخلوق نادان کردهام.
- جهل: من در این هنگامه کیفی کرده، جولان کردهام.
- شاعر: از گل . از بلبل و از عشق دکان کردهام.
- عوام: بر جهالت تکیه داده بستر از آن کردهام.
- روزنامهنگار: تا جریده پر شود صحبت فراوان کردهام.
- در ما نکند ندای این عصر اثر،
- از خواب نخیزیم ز توپ و ز تشر،
- گر اجنبیانند به طیاره سوار،
- ما از اتول و موتول نداریم خبر.
- گر اهل زمین پرند همچون مرغان،
- ماییم زمینگیر ز اهل منبر.
- گر بهعکسم نگرد زاهد پست خودبین،
- بیند البته در آن آینه او یک بیدین،
- بهگمانش رسد آن هیئت منحوس منم،
- او کند لعنت و من نیز بگویم آمین!
- دیر یا زود کند اینهمه لعنت کورش،
- نه مؤثر شود آمین ز من، از وی تلعین.
- عارف کوشد که ملت آزاد شود،
- زاهد خواهد که مسجد آباد شود،
- بشنو، فکلی، یقه آهاری گوید،
- آن مترس من مثل پریزاد شود!
- ظل سلطان اگر که در شیراز،
- باز حاکم شد و مقرر گشت،
- عمر ایران بهسر رسد، هرچند
- بوده صدقرن و زان معمر گشت.
گر که تعریف ز خود عیب بزرگیست، چرا | |
شیخالاسلام ز خود اینهمه تقدیر کند؟ |
چونکه ملاست پسرجان و هر آن خواب که دید | |
خود او خواب خودش را همه تعبیر کند |
راهم بدهید روبراه آمدهام | |
بر درگه حضرتالله آمدهام |
بیتحفه نیامدم نه دستم خالی است | |
با دست پر از همه گناه آمدهام |
- «صابر طفل یکشبهای بود که دوره صدساله را پیمود و از افکار و از نویسندگان عصر خود قرنها پیش افتاد.»
- «میرزا علیاکبر طاهرزاده در هشتسالگی بهمکتب رفته و به نوشتن درسهای خود شیفته بودهاست لیکن از طرف معلم خود بجای تحسین مورد تنبیه واقع شدهاست و در اینباره به زبان ترکی کودکانه گوید: دوتدم اوروجی ایرمضاندا - قالدی ایکی گزلریم قازاندا - ملا مداد و یوریازی یازاندا»
- هوپ هوپ نامه
پیوند به بیرون
ویرایش