بلبل هزاردستان

گونه‌ای از مه‌سراینده‌ها
(تغییرمسیر از بلبل)

بلبل هزاردستان پرنده‌ای است جزو راسته گنجشک‌سانان،تیره مگس گیرسانان،سرده هزاردستان، رنگش در پشت خاکستری متمایل به قهوه ای و در زیر شکم متمایل به نخودی است. نوکش ظریف و تیز است و بخاطر آواز بسیار زیبا و متنوع و تنبور مانندش در جهان هستی بی همتا و یکه تاز است.

بلبل
  • «نه طوطی باش که گفته دیگران را تکرار کنی و نه بلبل باش که گفته خود را به هدر دهی.»
  • «بلبلان خاموش و خر عرعر کند.»
  • «بلبل شاه طهماسب» (کسی که پشت سر هم حرف می‌زند)
  • «بلبل هفت بچه می‌گذارد یکی بلبل می‌شود.»
  • «بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشد بهتر از این نمی‌خواند.»
  • «سسک هفت تا بچه میآره یکیش بلبله.»
  • «سهره (سیره) رنگ کرده را جای بلبل می‌فروشه.»

بلبل در شعر فارسی

ویرایش
  • «از خون جوانان وطن لاله دمیده// از ماتم سرو قدشان سرو خمیده// در سایه گل بلبل از این غصه خزیده// گل نیز چو من در غمشان جامه دریده»
  • «ای بلبل خوش‌آوا آوا ده// ای ساقی آن قدح را با ما ده»
  • «ای ساخته بر دامن ادبار تنزل// غماز چو ببغایی و پرگوی چو بلبل»
  • «بلبلا مژده بهار بیار// خبر بد به بوم بازگذار»
  • «بلبل بی‌دل توعمر خواه که آخر// باغ شود سبز و سرخ گل بدر آید»
  • «بلبل عرشند سخن‌پروران// باز چه مانند به آن دیگران»
  • «بود جغد خرم به ویران زشت// چو بلبل به خوش باغ اردیبهشت»
  • «بی عشق ز خاقانی چیزی نگشاید// بی وصل گل از بلبل آواز نخواهند»
  • «تو که در خواب بوده‌ای همه شب// چه نصیبت ز بلبل سحر است»
  • «خاک شیراز همیشه گل خوش‌بوی دهد// لاجرم بلبل خوش‌گوی دگر باز آمد»
  • «خیز خواجو که گل از غنچه برون می‌آید// بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی»
  • «دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری// توخود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری»
  • «دفتر پر کن ز فعل نیک که یک‌چند// بلبله کردی تهی به غلغل بلبل»
  • «ز آوازهٔ آن دو بلبل مست// هر بلبله‌ای که بود بشکست»
  • «ز می‌بلبله گونه گل گرفت// بم و زیر آوای بلبل گرفت»
  • «ز گرگان به ساری و آمل شدند// به هنگام آواز بلبل شدند»
  • «ز گریه بلبل وز ناله بلبل// گره بر دل زده چون غنچه گل»
  • «گفتم ز اسرار باغ هیچ شنیدی بگوی// گفت دل بلبل است در کف گل مبتلی»
  • «مرغ قنینه بلبل عید است پیش شاه// گل در دهن گداخته و ناله در برش»
  • «مستمع صاحب‌سخن را برسرِ کار آورد// غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد»
  • «وی بلبل جغدگشته وقت است// کز نوحه‌گری نوات جویم»
  • «همچو بلبل لحن و دستان‌ها زنند// چون لبالب شد چمانه و بلبله»

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ