فرانسیس بیکن
سیاستمدار، قاضی، نویسنده، و فیلسوف بریتانیایی
فرانسیس بیکن (به انگلیسی: Francis Bacon) (زاده ۲۲ ژانویه ۱۵۶۱ - مرگ ۹ آوریل ۱۶۲۶) فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، حقوقدان و نویسنده انگلیسی بود. بسیاری وی را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی میدانند تا جایی که او را از بانیان انقلاب علمی میشمارند و پایان سلطه کلیسا بر تفکر را به اندیشههای او نسبت میدهند. او آغازگر زمینهٔ تجربه گرایی در اروپا میباشد و دیدگاهش در تاریخ علم، به سودگرایی معروف است.
دارای منبع
ویرایشپیشرفت دانش/ ۱۵۹۲
ویرایش- «آیا لذت عواطف و احساسات از لذت حسی بیشتر نیست و لذت ذهن عالیتر از لذات عواطف و احساسات نمیباشد؟ آیا لذت طبیعی و حقیقی آن نیست که آن را نهایتی نباشد؟ آیا تنها دانش نیست که همه اضطرابهای درونی را از میان میبرد و ذهن را روشن میسازد؟»
- «اگر کسی جسم خود را به دست اطبای عامی بسپارد که عمومأ برای تمام امراض نسخهٔ واحدی دارند و از علل و اسباب امراض و ساختمان مزاج و طبیعت بیماران بیخبرند و از نظر حادثات و راه معالجات صحیح آگاه نیستند، راه خطا پیمودهاست؛ همچنین سپردن جسم جامعه به دست سیاستمداران ناآگاه که پایه دانش و اطلاعاتشان سست است، خطرناک خواهد بود. باآنکه گفار شخصی را که گفته بود جامعه درصورتی خوشبخت خواهد شد که یا پادشاهان فیلسوف باشند یا فلاسفه به سلطنت برسند، به علت آنکه خود فیلسوف بودهاست، بیطرفانه ندانستهاند معذالک تجربه آن را ثابت کردهاست یعنی بهترین اوقات زمانی بودهاست که مردم تحت راهبری امرای خردمند و دانا زندگی کردهاند.»
- «باید دانست که در صحنهزندگی بشر فقط خدا و فرشتگان تماشاچی محضاند.»
- «درود و ستایش من باید به خود ذهن متوجه شود، بشر عبارت از ذهن است، انسان چیزی بجز آنکه میداند نیست.»
- «فلاسفه باید به دقت تمام قدرت، عادت، تمرین، تربیت، مثال، تقلید، رقابت، تعاون، دوستی، مدح و ذم، تشویق و اقراء، شهرت، قوانین، کتب، مطالعات و غیرو را بحث و فحص کنند؛ زیرا اینها بر اخلاق افراد حکومت میکنند، ذهن ایشان تحت تأثیر و قدرت این عوامل قرار گرفتهاست.»
- «ما به ماکیاولی و نویسندگانی از قبیل او مدیون هستیم؛ برای آنکه به روشنی و صراحت، طبیعت بشر را چنانکه هست نشان دادهاند نه چنانکه باید باشد؛ زیرا اگر کسی ماهیت شر را نداند نمیتواند عقل و حزم مار را با بیگناهی و صفای کبوتر در خود جمع کند؛ همچنانکه با جهل به ماهیت شر فضیلت در معرض خطر و دور از مصونیت خواهد بود.»
- «همینکه مردم ببینند عقاید مختلفی دربارهٔ حقیقت وجود دارد، بزودی مستعد تحقیر آن میگردند و چنین میپندارند که اشخاصی که دربارهٔ آن متفق نیستند همه در اشتباهاند.»
نامه به لرد بئرلی/ ۱۶۰۶
ویرایش- «مردی که ازدواج میکند از همان روز اول هفت سال پیرتر میشود.»
مقالات/ ۱۵۹۷–۱۶۲۳
ویرایشدربارهٔ الحاد
- «علت دیگر الحاد و بیدینی، عصر صلح و آرامش و ترقی است که با تعلیم تؤام باشد زیرا مردم هنگام بروز مخاصمات و اضطرابات بیشتر متوجه دین میگردند.»
- «فقط یک فلسفه سطحی ممکن است ذهن بشر را به سوی الحاد فراخواند؛ ولی فلسفه عمیق آن است که انسان را به دین متوجه سازد. زیرا اگر کسی فقط علل نزدیک را دید و فراتر نرفت ممکن است خدایی را قائل نشود؛ ولی اگر تمام سلسله علل و معلولات را باهم در نظر بیاورد بالاخره به مشیت ازلی و خدای واحد ایمان خواهد آورد.»
- «ممکن است من به تمام افسانهها و به آنچه در تلمود و قرآن نوشته شدهاست ایمان بیاورم ولی نمیتوانم قبول کنم که بنای این جهان بدون شعور و علم ساخته شدهاست.»
- «یکی از علل الحاد وجود انشعاب و تفرقه در دین است؛ اگر دین فقط به دو قسمت تجزیه شود، ایمان و تعصب هردو طرف شدیدتر میگردد؛ ولی اگر انشعاب و تفرقه بیشتر شد منجر به الحاد میشود.»
حقیقت
- «حقیقت، عروس بی جهیزیه است.»
- «خیر اعلی و مطلق طبایع بشری عبارت است از طلب حقیقت یعنی عشق به آن؛ درک حقیقت یعنی ستایش آن؛ ایمان به حقیقت یعنی لذت بردن از آن.»
- «ما در کتابها با خردمندان سخن میگوییم و در زندگی روزانه با بیخردان… بعضی از کتابها را فقط باید چشید، برخی دیگر را باید یکمرتبه بلعید و فقط بعضی کتب نادر هست که باید خوب جوید و هضم کرد.»
دربارهٔ حفظ صحت
- «تنوع در لذات از افراط در آن بهتر است زیرا افراط در در دوره جوانی که دوره قدرت طبیعت است شخص را در دوره پیری علیل و رنجور میسازد.»
دربارهٔ ازدواج و تجرد
- «تنهایی برای کشیشان مناسب است؛ زیرا محبت و شعف نمیتواند جایی را آبیاری کند درصورتیکه خود در خانه استخری خالی داشته باشد.»
- «مرد عیالدار اقبال را در گرو زن و فرزند گذاشتهاست زیرا او گرفتار پایبند عیال است و نمیتواند در امر خیر یا شر اقدام مهمی بنماید.»
دربارهٔ جوانی و پیری
- «جوانان بیشتر برای ابداع و ایجاد شایستهاند تا برای رأی و حکم؛ برای اجرا و انجام دادن کار مناسبترند تا پند و نصیحت؛ برای نقشههای نو بهتر آمادهاند تا برای کارهای ثابت و مستتقر؛ آن پایه از تجربیات که سنشان اجازه میدهد آنها را فورأ وادار به عمل میکند ولی در تجدد و نوخواهی افراط مینمایند.»
- «پیرمردان بیشتر اعتراض میکنند؛ مشورتشان طولانی است؛ حادثهجویی آنان کمتر است؛ زود پشیمان میشوند و بندرت کاری را به تمام و کمال انجام میدهند بلکه به یک نتیجه معمولی و معتدل قناعت میورزند. محققأ بهتر آن است که عمل پیران و جوانان را با هم درآمیخت زیرا فضایل یکی رذایل دیگری را از میان میبرد.»
- «مردان جوان بیشتر از حد توانایی خود کار میپذیرند؛ بیشتر تحریک میکنند ولی راه آرامش و سکونت را کمتر آشنا هستند؛ بدون اعتنا به مراحل و درجات طریق، میخواهند به مقصد برسند؛ اگر به تصادف به اصول و مبادیی برخورند بیهوده سعی دارند که آن را به کار بندند؛ توجهی ندارند که نوخواهی و ابداع ممکن است آنها را در محذورات نامعلومی قرار دهد.»
دربارهٔ پدران و فرزندان
- «بگذار تا پدر و مادر زودتر فرزندان خود را برای کاری که میخواهند آماده سازند؛ زیرا در این سن کودکان بیشتر قابل انعطاف هستند؛ نباید گذاشت تا پدر و مادر دیرتر وضع و شغل فرزندان خود را معلوم کنند به بهانه اینکه آنها بهتر دربارهٔ وضع خود میتوانند بیندیشند. البته این امر صحیح است که اگر احساس و استعداد کودکی بیشتر از اندازه باشد نباید در راه آن مانعی ایجاد کرد بلکه باید این اصل فیثاغورسیان را به کار برد که آنچه بهتر است برگزین.»
دربارهٔ سرعت عمل
- «در حکومت سه عمل مختلف است: تهیه، مشورت، اجرا؛ اگر میخواهی کار سریعتر انجام بگیرد برای مرحله تهیه و اجرا اشخاص کم برگزین اما مرحله مشورت و آزمایش را به عهده اشخاص متعدد واگذار کن.»
دربارهٔ شورشها و انقلابها
- «بدتر از بیماری، وسیله مداوای آن است.»
- «بهترین راه برای جلوگیری از عصیان، از بین بردن ماده عصیان است؛ زیرا اگر مادهای برای حریق مستعد شد معلوم نمیشود که آتش از کجا بالا خواهد گرفت.»
- «بهطور کلی تفرقه انداختن میان دشمنان دولت و تقسیم آنان به دستههای مخالف یا لااقل ایجاد عدم اطمینان میان آنها راه بدی نیست؛ زیرا اگر اعضای هیئت حاکمه با هم اختلاف داشته باشند و برعکس دشمنان دولت برضد آن یکدل و یکزبان گردند، وضع دولت یآسآور خواهد بود.»
- «ثروت بهمنزله کود برای زمین است؛ یعنی وقتی مفید تواند بود که یکجا جمع نشود و پخش گردد.»
- «علاج انقلاب جلوگیری شدید نیست؛ زیرا اقدامات تند و تیز ممکن است آن را به طرز عجیبی طولانی کند و برعکس مسخره و استهزاء بسیاری از اوقات در منع شورش و انقلاب مؤثر است. ماده عصیان یا فقر زیاد یا عدم رضایت است.»
- «موجبات و علل انقلاب عبارتند از: بدعت در مذهب، مالیاتها، نقض قوانین و عادات، حذف امتیازات، بیدادگری عمومی، ترقی مردم نالایق، خارجیان، قحطی، سربازان متمرد، دستههای سیاسی که از وضع مآیوس شدهاند و بالاخره هرچه ملتی را ناراضی سازد و آن را برای امر مشترکی متحد کند.»
دربارهٔ عشق
- «افراط در عشق و محبت به نظر عجیب و خارج از عادت میآید… حکم و پندار شخص مغرور و خودپسند دربارهٔ خویش هرچه بیهوده و پوچ باشد، نظر عاشق دربارهٔ معشوق از آن پوچتر است.»
- «شما نمیتوانید در میان مردم باارزش و بزرگ- خواه آنانکه خاطرهشان کهنه شده و خواه آنانکه خاطرهشان تازه است- کسی را بیابید که به جنون عشق مبتلا شده باشد؛ این خود دلیل بر آن است که روح قوی و مقام عالی با ضعف عشق نامتناسب است.»
دربارهٔ مریدان و رفقا
- «در این جهان دوستی کم پیدا میشود و بین اشخاص همپایه کمتر دیده میشود؛ اگر دیده شود میان برتر و پائینتر است که سرنوشت آندو را به هم نزدیک ساختهاست.»
- «یکی از ثمرات دوستی آن است که دوستان دلهای آکنده از غم و درد روزگار را پیش هم خالی کنند و به این ترتیب از سنگینی آن بکاهند.»
دربارهٔ دوستی
- «آنکه مغز او پر از افکار و اندیشههای گوناگون است میتواند با سخن گفتن با یکی دیگر ذهن و درک خود را جلا دهد و صفا بخشد؛ چنین شخصی به بیان افکار خود و تنظیم و ترتیب آن توانا خواهد بود؛ او خواهد دید که چگونه این افکار به کلمات بدل میشوند؛ به همین جهت خردمندتر از آنچه هست خواهد شد؛ مکالمه یکساعت بیش از تفکر یکروز ارزش دارد.»
- «آنها که رفیق ندارند و خود را رفیق خود میدانند مردم قسیالقلب و خونخواری هستند.»
- «دوست از دوست حق گلهگذاری دارد. گلهگذاری دلیل دوستی و علاقه به دوام حسن مناسبات است.»
- «گشادن عقدههای درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یکی آنکه شادی را دوبرابر میکند و دیگر آنکه غم را به دونیم میسازد زیرا آنکس که دوستان را در شادی خویش انباز کند سرور خاطرش بیشتر میشود و آنکه غم دل به یاری موافق گوید، بار اندوه خویش را سبکتر خواهد یافت.»
دربارهٔ خودپسندی
- «خودمرکزبینی در طریقت مرد، جایگاه پستی است.»
دربارهٔ بدگمانی
- «سؤظن، در جمع خصال، به گونه جغد در حلقه پرندگان است؛ آنها همیشه در تاریکی پرواز میکنند.»
دربارهٔ سفر کردن
- «کسی که به سرزمینی سفر کند و مختصر آشنایی به زبان رایج آن قوم نداشته باشد، به مدرسه میرود نه به سفر.»
- «هرگز با دوستان خود از عقاید و مقاصد خویش زیاد در میان مگذار؛ در مکالمات بیشتر سؤالاتی طرح کن که متضمن عقاید و آراء تو نباشد و هنگامی که رشتهٔ سخن به دست تو میافتد بیشتر از مطالب و قضایای مسلم و اطلاعات بگو نه افکار و عقاید.»
- فرانسیس بیکن، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۱۱۵
- «اگر شخصی در وجود خود چیزی داشته باشد که مایهٔ خواری و تحقیر او گردد، امر محرک دیگری هم در او هست که پیوسته او را وادار میکند تا خود را از آن چیز منفی رهایی بخشد.»
- فرانسیس بیکن، از کتاب لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی۱۳۹۵، ص۲۰۹
ارغنون نو
ویرایش- «بدنیست که بدانیم در انسان سهقسم جاهطلبی موجود است که به ترتیب درجات است: نخستین آنکه کسی بخواهد قدرت را در وطن خود بسط دهد. این یک امر مبتذل و فاسدی است. دوم آنکه بکوشد تا قدرت خود را بر ممالک دیگر تحمیل کند. البته این از اولی بالاتر است ولی باز با شهوت توأم است. سوم آنکه سعی کند تا قدرت و تسلط بشر را بر جهان و طبیعت مسلم سازد؛ بدونشک این سالمترین و شریفترین اقسام است.»
- «بعضیها سخت شیفته قدما هستند و بعضی دیگر به شدت هواخواه تجدد میباشند؛ فقط عدهٔ معدودی هستند که میتوانند حد وسط را نگاه دارند؛ نه آرای درست قدما را به دور میاندازند و نه اختراعات صحیح نوین را مسخره میکنند.»
وصیتنامه
ویرایش- «من روح خود را به خدا، جسم خویش را به گور و نام خویش را به قرنهای بعد و اقوام جهان تقدیم میکنم.»
بدون منبع
ویرایش- «امیدواری، صبحانهای خوب، اما شامی ناگوار است.»
- «بدانکه سالها سپری میشود، بههوش باش تا توقف و تکرار در اعمالت رخنه نکند.»
- «خوشبختی مثل یک بازار است که اغلب اوقات اگر کمی صبر کنی، قیمتها پایین خواهند آمد.»
- «در طبیعت و اخلاق انسان هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود.»
- «دلنشینترین نقطه در زیبایی، نقطهای است که تصویر قادر به انعکاس آن نیست.»
- «راه رسیدن بهثروت، بیشمار است؛ یکی از هموارترین آنها قناعت است.»
- «کتاب، سفینهای است که اقیانوس بیکران زمان را درمینوردد.»
- «که دانش، خود قدرتی است.»
- «اگر انسان با یقین شروع کند، کارش به شک میانجامد؛ ولی اگر بسنده کند که با شک آغاز نماید، حتماً به یقین خواهد رسید.»
- «انسان دانا به جای آنکه در انتظار یک فرصت خوب در زندگی بنشیند، خود، آن را به وجود میآورد.»
- «بدگمانی در افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است که همیشه در سپیده دم یا هنگام غروب که نور و ظلمت به هم آمیختهاست بال فشانی میکند.»
- «همه چشم امید به محبت دیگران دوختهاند و بیخبر از آنند که خود نیز میتوانند عامل محبت برای دیگران باشند.»
- «گشادن عقدههای درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یکی آنکه شادی را دو برابر میکند و دیگر آنکه غم را دو نیم میسازد. زیرا آن کس که دوستان را در شادی خویش شریک میکند، سرور خاطرش بیشتر میشود و آن که غم دل به یاری همراه میگوید، بار اندوه خویش را سبکتر خواهد یافت.»
- «بشر بهطور معمول بر اساس سیرت خود فکر میکند و بر اساس دانش خود و افکار عمومی رایج سخن میگوید، اما عموماً بر مبنای عادت عمل میکند.»
- «آدمی نمیتواند به طبیعت فرمان بدهد، مگر آنکه قوانین ابدی آن را بپذیرد. تنها با وجود چنین شناختی است که طبیعت فرمانبردار آدمی میگردد.»