صائب تبریزی
(تغییرمسیر از صائب)
صائب تبریزی، (محمدعلی)، شاعر ایرانی سده یازدهم هجری. وی در تاریخ (۱۰۸۱ هجری قمری) در اصفهان درگذشت.
دارای منبعویرایش
دیوان اشعارویرایش
- «آبرو در پیش ساغر ریختن دونهمتی است// گردنی کج میکنی باری می از مینا طلب»
- «ایدل از پست و بلند روزگار اندیشه کن// در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن// از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد// از ورقگردانی لیل و نهار اندیشه کن// زخم میباشد گران شمشیر لنگردار را// زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن// روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام// چون شود لبریز جامت از خمار اندیشه کن// پشه با شبزندهداری خون مردم میخورد// زینهار از زاهد شبزندهدار اندیشه کن»
- « یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت // در بند آن مباش که مضمون نمانده است »
- « این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت // هرکجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت »
- «به مستی بیطلب بوس از دهان یار میریزد// ثمر چون پخته گردد خودبخود از دار میریزد»
- «پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است// عیب خود میپوشد از چشم خلایق عیبپوش»
- «در مجالس حرف سرگوشیزدن با یکدگر// در زمین سینهها تخم نفاق افشاندن است»
- «شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است// پوشیده است پست و بلند زمین در آب»
- «شاهی که بر رعیت خود میکند ستم// مستی بود که میخورد از ران خود کباب»
- «عیش امروز علاج غم فردا نکند// مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح»
- «فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را// عشرت امروز بیاندیشه فردا خوش است»
- «گردش چرخ، بد و نیک ز هم نشناسد// آسیا تفرقه از هم نکند گندم و جو»
و شاه بیت مشهور او:
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است // می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند. منبع: مجموعه ی رنگین گل.
- «میتوان پوشید چشم از هرچه میآید به چشم// آنچه نتوان چشم از او پوشید، بیداری بود»
- «نخواهد آتش از همسایه، هرکس جوهری دارد// چنار از سینه خود، می کند ایجاد، آتش را»
- «نهاد سخت تو سوهان به خود نمیگیرد// وگرنه پست و بلند زمانه سوهان است// زمانه! بوته خار از درشت خویی تست// اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است// گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم// ترا چه حاصل از این آسیای دندان است»
- «هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید// بستگیها را گشایش از در دلها طلب»
- «عمرها رفت و صبا از تازگی های سخن// گل ز خاک طالب آمل به دامن می برد»
بدون منبعویرایش
- «ظرافت آتش افروز جدائیست// ادب آب حیات آشنائیست»
صائب از خاک پاک تبریز است/ هست سعدی گر از گل شیراز