در جستجوی زمان از دسترفته
رمانی ۷ جلدی نوشتهٔ مارسل پروست نویسندهٔ فرانسوی
در جستجوی زمان از دسترفته یا به جستجوی زمان گمشده (به فرانسوی: À la recherche du temps perdu) عنوان رمانی نوشتهٔ مارسل پروست نویسندهٔ معاصر فرانسوی است. تعداد مجلدات آن ۷ است که هر یک نامی مستقل دارند.
دارای منبع
ویرایش- «زمان آدمها را دگرگون میکند اما تصویری را که از آنها داریم، ثابت نگه میدارد. هیچ چیزی دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست.»
- «میدید که چندان مهری از آدمیان انتظار نمیتوان داشت و به این رضا داده بود.»
- کتاب چهارم: سدوم و عموره، صفحهٔ ۴۰۹
- «بینهایت نادر است اینکه آدمها دوستانه از هم جدا شوند، چون اگر دوست بودند از هم جدا نمیشدند.»
- کتاب ششم: گریخته، صفحهٔ ۹
- «شاید همجنسگرایان بهترین شوهرهای دنیا میشدند اگر ادای دوست داشتن زنها را در نمیآوردند.»
- کتاب ششم: گریخته، صفحهٔ ۳۲۱
- «به این نتیجهگیری رسیده بودم که در برابر اثر هنری به هیچ وجه آزاد نیستیم، به اختیار خودمان به وجودش نمیآوریم، بلکه از پیش در درون ما هست و باید آن را به این دلیل که هم ضروری و هم پنهان است کشف کنیم، چنان که این یا آن قانون طبیعت را کشف میکنیم.»
- کتاب هفتم: زمان بازیافته، صفحهٔ ۲۲۷
- «اثر هنری تنها وسیلهٔ بازیافتن زمان از دست رفته است.»
- کتاب هفتم: زمان بازیافته، صفحهٔ ۲۴۹
- «اگر چه عمر هنر دراز و زندگی کوتاه است، در عوض میتوان گفت که اگر هم عمر قریحه کوتاه باشد حسهایی هم که باید ترسیم کند چندان دومی ندارد.»
- کتاب هفتم: زمان بازیافته، صفحهٔ ۲۵۹
طرف خانهٔ سوان
ویرایش- «آدمها معمولاً چنان برای ما بیاهمیتند که وقتی بدین گونه رنج و شادیهایمان را به یکی از ایشان وابسته میکنیم، میپنداریم که او از کائنات دیگری است، در هالهای از شعر میزید، زندگی ما را به گسترهای آکنده از هیجان بدل میکند که در آن بیش و کم به ما نزدیک میشود.»
- «در آغاز دلدادگی بوسه چه طبیعی زاده میشود! چه فراوان یکی پس از دیگزی میجوشد! و چه دشواری است شمارش بوسههای ساعتی و گلهای کشتزاری در اردیبهشت.»
- «با برشمردن خطاهای معشوقهٔ یک دوست، تنها مهر او را در دلش میافزاییم چون آنها را باور نمیکند، و چقدر بیشتر اگر باور کند.»
- «با خود میگفت: «فکرش را بکن که این همه سالهای زندگیام را هدر دادم، مرگ خود را خواستم، بزرگترین عشق زندگیام را برای زنی مایه گذاشتم که ازش خوشم نمیآمد و به من هم نمیخورد.»
- «کسانی که اندکی عصبیاند، آن گونه که من بودم، برای پیمودن روزها همانند اتوموبیل دندههای متفاوت دارند. برخی روزها که کوهستانی و دشوارند و پیمودنشان بینهایت زمان میبرد و برخی دیگر سرازیرند که میتوان با شتاب تمام و آوازخوانان پشت سر گذاشت.»
- "برای کدام زندگی دیگری این فرصت را باقی می گذاشت که سرانجام عقیده اش را درباره ی چیزها جدی بگوید، نظرهایی بدهد که لزومی نباشد آنها را در میان گیومه بگذارد و دیگر با ادب بسیار به مشغله هایی نپردازد که با این حال به مسخره بودنشان اعتراف می کرد؟"
- "کم کم دستگیرم شد که در پس مهربانی، وقار و فضایل فرانسواز فاجعه هایی حقیرانه پنهان است، به همان گونه که از تاریخ برمی آید که دوران زمامداری شاهان و ملکه هایی که در شیشه نگاره های کلیسا با دستان روی هم نهاده تصویر می شوند آکنده از رخدادهای خونین بوده است."
- "همان گونه که گاهی کافی است زنی نگاهی تحقیر آمیز به ما بیندازد تا عاشق او شویم و فکر کنیم که هرگز به وصالش نخواهیم رسید گاهی نیز کافی ست که مهربانانه نگاهمان کند تا به او دل ببندیم و بپنداریم که می توان به او دست یافت. که در واقع برعکس است شیوه دست یافتن."
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |