یوستین گردر
نویسنده نروژی
(تغییرمسیر از یوستاین گاردر)
یوستین گردر، نویسنده نروژی. زادروز: (۸ اوت ۱۹۵۲) در اسلو.
دارای منبع
ویرایش- «اگر ساختمان مغز ما بههمین سادگی باشد که فکر میکنیم، پس باید بسیار نادان باشیم که تاکنون بهشناخت آن پی نبردهایم.»
- دنیای سوفی، Carl Hanser Verlag, München 2000, ISBN 3-446-17347-1
- «اگر فکر نکردی، پس با مشکل بزرگی روبرو هستی، چون انسان حیوانی است متفکر، و انسانی که نیندیشد، بهراستی آدم نیست.»
- دنیای سوفی، Carl Hanser Verlag, München 2000, ISBN 3-446-17347-1
- «اگر ندانیم که میمیریم طعم زنده بودن را نمیتوانیم بچشیم؛ و بدون دریافت شگفتیهای شگرف زندگی، به مرگ نتوان اندیشید.»
- دنیای سوفی، Carl Hanser Verlag, München 2000, ISBN 3-446-17347-1
- «با آرزوی سعادت و نیکروزی برای ملت اسرائیل، این حق را برای خود قائل هستیم که تا زمانی که پرتقالهای «جافا» فاسد و زهرآگین هستند از مصرف آنها خودداری کنیم. انگورهای نژادپرستی را هم چند سالی نخوردیم و نمردیم.»
- Aftenposten, روزنامه ۵ اوت ۲۰۰۶
- «پانزده میلیارد سال پس از وقوع «سحابی اولیه»، تازه کفزدنها شروع شده است.»
- مایا، معجزه زندگی، Carl Hanser Verlag, München 2000, ISBN 3-446-19898-9
- «دانشمندان فکر میکنند بهکمک چند میکروسکوپ و تلسکوب پرده از اسرار طبیعت برگیرند. آنها فقط بهآنچه قابل توزین است و دارای طول و عرض، اعتقاد دارند و بس. بااینوجود، شناخت آنها ناچیز است.»
- نگاه به کلمهای تاریک درآیینه، Carl Hanser Verlag, München 1996, ISBN 3-423-12917-4
- «دوهزار سال سپری شد تا سرانجام یک خاخام یهودی، دکترین «چشم برای چشم…» را به نقد کشید.»
- Aftenposten, روزنامه ۵ اوت ۲۰۰۶
- «شما فکر میکنید در مراسم تدفین شرکت کردهاید، اما در حقیقت بهجشن زایمان آمدهاید.»
- مایا، معجزه زندگی، Carl Hanser Verlag, München 2000, ISBN 3-446-19898-9
- «میلیاردها سال وقت لازم است تا انسانی خلق شود، اما مرگ را ثانیهای بس است.»
- مایا، معجزه زندگی، Carl Hanser Verlag, München 2000, ISBN 3-446-19898-9
- «ما، این لفاظی حکومت اسرائیل را بهرسمیت نمیشناسیم. ما مخالف با تسلسل انتقامجوئی و خون را با خون شستن، چشم برای چشم، دندان برای دندان، هستیم.»
- Aftenposten, روزنامه ۵ اوت ۲۰۰۶
- «ما، گروگانگیری سربازان را محکوم میکنیم، همانطور که دستگیری و انتقال دستجمعی مردم و بهگروگان گرفتن نمایندهگان منتخب مردم را.»
- Aftenposten, روزنامه ۵ اوت ۲۰۰۶
- «مقدم بر هرچیز، ما انسان هستیم، آنگاه مسیحی و مسلمان و یهودی…»
- Aftenposten, روزنامه ۵ اوت ۲۰۰۶
- «ننگ بر نژادپرستی، ننگ بر پاکسازی اقلیتهای قومی، ننگ بر کسانی که شهروندان عادی کشوری را ترور میکنند، خواه از جانب سازمان حماس، حزبالله یا حکومت اسرائیل اعمال شود.»
- Aftenposten, روزنامه ۵ اوت ۲۰۰۶
گفتارها
ویرایش- «فیلسوف کسی است که تصدیق میکند، دانش زیادی ندارد و این موضوع او را آزار میدهد. با این حال او داناتر از همه کسانی است که در مورد دانستنیها و مهارت خودشان، در زمینههایی که هیچ اطلاعی از آنها ندارند، سر و صدا میکنند. من میگویم که دانا کسی است که میداند که نمیداند. سقراط خودش اعتراف میکرد که فقط یک چیز میداند و آن اینکه هیچ چیز نمیداند. این گفته را آویزه گوش کن، چون این اعتراف حتی بین فیلسوفها خیلی کمیاب است. یادت باشد که این اعتراف بین مردم، میتواند به قیمت از دست دادن جان آدم تمام شود. همیشه خطرناکترین آدمها کسانی هستند که میپرسند. جواب دادن تا این اندازه خطرناک نیست. در یک سؤال میتواند بیش از هزاران جواب، باروت خشک وجود داشته باشد.»
- «سقراط در یک نقطه مهم خودش را از سوفسطاییها متمایز میکرد. او خودش را «سوفسطایی» یعنی «فرد خردمند و دانا» نمیدانست. برای همین برخلاف سوفسطاییها برای آموزشهایش چیزی نمیگرفت. سقراط خودش را فیلسوف مینامید. فیلسوف به معنای واقعی آن. «فیلسوف» به کسی گفته میشود که «دوستدار دانایی» باشد.»
- «اگر انسانها این قدر وقتشان را صرف نکرده بودند تا به این دنیا عادت کنند، هرگز آن را باور نمیکردند. این موضوع را بسادگی میشود در بچهها دید. آنها از هر چیزی که در اطرافشان میبینند چنان متعجب میشوند، انگار به چشمانشان اطمینان ندارند. به همین دلیل است که مرتب به اطراف اشاره میکنند و چشمشان به هرچیزی که میافتد دربارهٔ آن سووال میکنند. اما این موضوع دربارهٔ بزرگترها فرق میکند. ما پدیدههای اطرافمان را آن قدر دیدهایم که کمکم تمامی واقعیتها را چیزی طبیعی میدانیم.»
- «فکر کردم همهمان در داستانی عجیب زندگی میکنیم. با وجود این اکثر آدمها معتقدند که این دنیا کاملاً طبیعی است و یکسره دنبال چیزهایی هستند که غیرطبیعی باشد، مثل فرشته و آدم فضایی؛ تنها به این دلیل که نمیتوانند ببینند دنیا خودش یک معمای بزرگ است. احساس میکردم با بقیه فرق دارم. فکر میکردم دنیا خودش یک رؤیای عجیب است. … به نظر من این موضوع هم خودش معمای بزرگی است که آدمها صبح تا شب این طرف و آن طرف میدوند و فعالیت میکنند. بدون اینکه فکر کنند از کجا آمدهاند. چگونه میشود چشم بر زندگی روی این کره خاکی بست و آن را کاملاً طبیعی دانست ؟»
دنیای سوفی
ویرایش- «اسپینوزا از جامعه یهودی آمستردام بود ولی بهعلت کجروی و دگراندیشی تکفیر شد. در دوران نسبتأ جدید کمتر فیلسوفی چون او بهخاطر اندیشههایش مورد توهین و تعقیب قرار گرفته است.»
- «اگر من یک سلول پوستی از بدن خود بیرون آورم، در هسته درونی آن سلول تنها ویژگیهای پوست من نیست، بلکه همچنین نشان خواهد داد که من چگونه چشمانی دارم، رنگ مویم چیست و تعداد و نوع انگشتانم را و غیره و غیره. در هر سلول بدن ما اطلاعات مربوط بهساختار تمامی سلولهای دیگر بدن ما محفوظ است.»
- فیلسوفان طبیعی
- «این آرزو و حسرت چیزی دوردست و نایافتنی خصلت ویژه رومانتیکها بود. آنها حسرت دورانهای گذشته، مثلأ قرون وسطی را میخوردند، که پس از نکوهشهای عصر روشنگری، حال، با شور و شوق از نو ارزشیابی میشد؛ و همچنین آرزومند فرهنگهای دوردست مانند فرهنگ خاورزمین و عرفان آن بودند.»
- رومانتیسیسم
- «برای نخستین بار احساس کرد آدمها نه تنها در مدرسه بلکه همهجا تنها در فکر چیزهای پیش پا افتادهاند. حال آنکه مسائل مهم که بایست جواب داد زیاد است.»
- کلاه شعبده باز
- «درست در همین ایام بود که سقراط در خیابانها و میدانهای آتن قدم میزد و با آتنیها به بحث میپرداخت؛ بنابراین او تولد دوباره آکروپولیس و سربرافراشتن این بناهای پرشکوه پیرامون را بهچشم خود دید.»
- آتن
- «رواقیان، فزون براین، تأکید ورزیدند که تمام فرایندهای طبیعی، مثل بیماری و مرگ، تابع قوانین بی چون و چرای طبیعتاند. انسان بنابراین باید سرنوشت خود را بپذیرد. هیچ چیز تصادفی روی نمیدهد. همه چیز از روی ضرورت است.»
- یونانیگری
- «محاکمه عیسی و محاکمه سقراط نیز شباهتهای آشکار داشت. هر دو بیشک میتوانستند با درخواست عفو، خود را نجات بخشند، ولی هر دو احساس کردند رسالتی برعهده دارند و اگر راه خود را تا پایان دردناکش نروند بهعهد خود خیانت کردهاند.»
- سقراط
- «مقصود ما از فلسفه شیوه اندیشیدن کاملأ جدیدی است که حدود ششصدسال پیش از میلاد مسیح در یونان آغاز شد. پیش از آن، مردم پاسخ همه پرسشهای خود را در مذهبهای گوناگون مییافتند.»
- اساطیر
- «نزدیک پانزدهسال از عمر سوفی گذشته بود، و در این عمر کوتاه، دست کم در عید میلاد و همچنین تولد خود، نامه فراوان دریافت کرده بود؛ ولی این عجیبترین نامهای بود که تاکنون بهدستش رسیده بود. تمبر پست نداشت. حتی در صندوق پست هم نیفتاده بود. یک راست آمده بود بهمخفیگاهِ بسیار محرمانهٔ سوفی در قعر پرچین کهن.»
- سقراط
- «یورون عقیده داشت مغز انسان مانند کامپیوتری پیشرفته است. سوفی خیلی مطمئن نبود. آدمیزاد خیلی بیش از یک قطعه افزار است؟»
- باغ عدن
- «ما سیارهای زندهایم، ما کشتی بزرگی هستیم که در جهان کائنات بر گرد خورشیدی سوزان بادبان کشیده است؛ ولی هر کدام ما در عین حال نوعی کشتی حامل ژن بر پهنه گسترده زندگی هستیم. چنانچه این محموله را ایمن به بندر بعدی برسانیم، بیهوده نزیستهایم.»
- سوفی
- «اگر ندانیم که میمیریم طعم زنده بودن را نمیتوانیم بچشیم؛ و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، توصر مرگ نیز ناممکن است.»
- باغ عدن
- «یادش آمد روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماریاش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد، گفت:((تا این لحظه نفهمیده بودم که زندگی چقدر زیباست))»
- باغ عدن