ضربالمثلهای اندونزیایی
ضربالمثلهای اندونزیایی و مترادف آن به فارسی.
A - B - C - D - E - F - G - H - I - J - K - L - M - N - O - P - R - S - T - U - V - W - X - Y
A
ویرایش- "Ada asap ada api."
- ترجمه: «جایی که آتش است، دود نیز هست.»
- مترادف فارسی: «هیچ دودی بی آتشی نیست.»
- مترادف فارسی: «دود نشانه آتش است.»
- تمثیل: «اگر دودی رود، بی آتشی نیست» سعدی
- "Air tenang jangan disangka tiada buaya"
- ترجمه: «هرگز فکر نکن که آب آرام تمساح ندارد.»
- مترادف فارسی: «از آن مترس کههای و هو دارد، از آن بترس که سر به تو دارد.»
- "Air tenang menghanyutkan."
- ترجمه: «آب آرام عمیق است.»
- مترادف فارسی: «آب هرچه عمیقتر باشد، آرامتر است.»
- "Alah bisa karena biasa."
- ترجمه: «تمرین، انسان را کامل میکند.»
- مترادف فارسی: «کار نیکو کردن از پر کردن است.»
- "Anjing menggonggong, kafilah tetap berlalu."
- ترجمه: «کاروان به عوعو سگ توقف نمیکند.»
- مترادف فارسی: «سگ لاید و کاروان گذرد.»
- تمثیل: «زآنهمه بانگ و علالای سگان// هیچ واماند ز راهی کاروان؟» جلالالدین محمد بلخی
- "Asam di gunung, garam di laut bertemu dalam satu belanga."
- ترجمه: «تمر در کوهستان و نمک در دریا است، اما همدیگر را در دیگ ملاقات میکنند.»
- مترادف فارسی: «گذر پوست به دباغخانه میافتد.»
- مترادف فارسی: «دنیا خیلی کوچک است.»
B
ویرایش- "Buruk rupa cermin dibelah."
- ترجمه: «روی نازیبا، مقصر، آیینه ترک دار.»
- مترادف: «روی تو چون آینه بنمود راست// خود شکن، آیینه شکستن خطاست» نظامی
G
ویرایش- "Gajah di pelupuk mata tak tampak, semut diseberang lautan tampak."
- ترجمه: «فیل روی پلک چشمان دیده نمیشود، اما مورچه آنطرف آب دیده میشود.»
- مترادف فارسی: «خار را کف پای دیگران دیدن و جوالدوز را تو چشم خود ندیدن.»
- تمثیل: «خار را در چشم دیگران بینی// شاه تیر را در چشم خود نمیبینی» کشفالمحجوب
- تمثیل: «کاهی در چشم من میبینید و کوه را در چشم خود نمیبینید.» قرةالعین
- تمثیل: «بهچشمت اندر، بالار ننگری تو بهروز// بهشب بهچشم کسان اندرون ببینی کاه» رودکی
L
ویرایش- "Lebih baik satu burung ditangan dari pada sepuluh burung dipohon."
M
ویرایش- "Memancing di air keruh."
- ترجمه: «در آب تیره ماهیگیری کردن.»
- مترادف فارسی: «از آب گل آلود ماهی گرفتن»
- مترادف فارسی: «دزد بازار آشفته میخواهد»
- "Memang lidah tidak bertulang."
- ترجمه: «بهراستیکه زبان استخوان ندارد.»
- مترادف فارسی: «زبان استخوان ندارد؛ به هرطرف که بگردانی میچرخد.»
R
ویرایش- "Rumput tetangga selalu lebih hijau."
- ترجمه: «چمن همسایه سبزتر است.»
- مترادف فارسی: «مرغ همسایه غاز مینماید.»
- مترادف فارسی: «شتر در قطار دیگران خوش نماید.»
- تمثیل: «نعمت ما بهچشم همسایه// صدبرابر فزون کند پایه// چون زچشم نیاز میبیند// مرغ همسایه غاز میبیند» رشید یاسمی
S
ویرایش- "Surga di telapak kaki ibu."
T
ویرایش- "Tak bisa menari dikatakan lantai yang berjungkit."
- ترجمه: «نمیتواند برقصد میگوید کف اطاق ناهموار است.»
- مترادف فارسی: «عروس نمیتوانست راه برود میگفت اطاق کج است.»
- مترادف فارسی: «عروس پایش کج است میگوید راه خانه داماد هموار نیست.»
- مترادف فارسی: «به شل گفتند چرا نمیرقصی؟ گفت: اطاق کج است.»
- "Tong kosong nyaring bunyinya."
- ترجمه: «طبل خالی بلند صدا کند.»
- مترادف فارسی: «طبلی که جوفش خالی است، صدایش عالی است.»
- مترادف فارسی: «در خم خالی صدا بیشتر میپیچد.»
- مترادف فارسی: «طبل هرچه میانتهیتر، صدایش بیشتر»
- تمثیل: «چو دهد کوس برون بانگ زپوست// بانگ او شاهد بیمغزی اوست» عبدالرحمن جامی
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |