باروخ اسپینوزا

مترجم و فیلسوف هلندی
(تغییرمسیر از اسپینوزا)

باروخ اسپینوزا، یا (بندیکت اسپینوزا) فیلسوف هلندی - پرتقالی‌تبار، زادروز: ۲۴ نوامبر (۱۶۳۲ میلادی) در آمستردام. وی در ۲۱ فوریه (۱۶۷۷ میلادی) در اثر بیماری سل ارثی درلاهه درگذشت.

«هرچه دولت در منع آزادی گفتار بیشتر سعی کند، لجاجت و پافشاری مردم در مقاومت بیشتر می‌گردد. این مقاومت از طرف مردم لئیم و ممسک نیست، … بلکه از طرف صاحبان تربیت عالی و اخلاق قوی و مردم با فضیلت است که به علت داشتن این صفات آزادی بیشتری به دست آورده‌اند.»

دارای منبع ویرایش

کتاب اخلاق ویرایش

  • «آزادمرد کسی است که کوچکترین توجهی به مرگ نداشته باشد؛ افکار او به سوی زندگی باشد نه مرگ.» قسمت ۴، قضیه ۶۷
  • «آنها که می‌خواهند علل حقیقی معجزات و کرامات را کشف کنند و اشیاء را مانند یک فیلسوف درک کنند نه مانند عوام، که از هرچیز به حیرت می‌افتند، فورأ تکفیر می‌گردند و بی‌دین خوانده می‌شوند. این تکفیر از جانب کسانی است که عوام‌الناس آنان را کاشف اسرار طبیعت و خدا می‌دانند. زیرا این اشخاص به خوبی می‌دانند که اگر پرده اوهام دریده شود آن اعجاب مردم که مایه حفظ قدرت آنهاست از میان خواهد رفت.» قسمت اول، ضمیمه
  • «در اینجا بدون تردید خواننده دچار سرگردانی می‌شود و برای تجهیز خود می‌خواهد خیلی از چیزها را بیاد بیاورد؛ از این جهت تقاضا می‌کنم که به آرامی با من بیاید و تا تمام کتاب را نخوانده است، حکمی نکند.» قسمت دوم، قضیه دوم، تبصره
  • «دربارهٔ اصطلاح «خیر» و «شر» باید گفت که این دو، معنی مثبتی ندارند. زیرا شیئی واحد ممکن است در عین حال هم بد و هم خوب و هم نه بد و نه خوب باشد. مثلأ موسیقی برای مبتلایان به مالیخولیا خوب است و برای سوگواران و عزاداران بد است و برای مردگان نه خوب است و نه بد.» قسمت ۴، پیش گفتار
  • «جسم نمی‌تواند ذهن را وادار به اندیشه کند؛ روح و ذهن نمی‌تواند جسم را وادار به حرکت و سکون یا حالات دیگر نماید. اعمال روحانی و خواهش‌های جسمانی… امر واحدی هستند.» قسمت ۳، قضیه ۲
  • «همچنانکه تا ابدالاباد سه زاویه مثلث مساوی با دو زاویه قائمه است، به همان ترتیب و به همان ضرورت تمام اشیاء از طبیعت لایتناهی خداوندی منبعث می‌گردد.» قسمت ۱، قضیه ۱۷، تبصره

نامه‌ها ویرایش

  • «اگر آنچه را که من با استدلالات طبیعی خود جمع کرده‌ام گاهی مطابق واقع نباشد باز کاری جز این انجام نخواهم داد زیرا با جمع این مواد من خود را خوشبخت حس می‌کنم و روز خود را با غم و اندوه تمام نمی‌کنم بلکه با خوشی و صفا و آرامش به سر می‌برم.» نامه، ۳۴؛ ویرایش ویلیس
  • «اینکه می‌گویید اگر خدا را سمیع و بصیر و شاهد و مرید ندانم…، پس خدایی که به آن معتقدم چگونه است، مرا به خودتان بدگمان می‌سازید زیرا من فکر می‌کنم که شما کمالاتی بالاتر از صفات فوق نمی‌توانید تصور کنید. از این فکر شما تعجبی نمی‌کنم؛ زیرا اگر «مثلث» را زبان می‌بود خدا را کامل‌ترین مثلث‌ها می‌گفت و «دایره» ذات خدا را اکمل دایره‌ها می‌خواند؛ همین‌طور هر موجودی صفات خاص خود را به خدا نسبت می‌دهد.» نامه، ۶۰
    • «ژولیدگی و بدلباسی دلیل عقل و حکمت نیست؛ زیرا تظاهر به بی‌قیدی و بی‌علاقگی به حفظ ظاهر دلیل روح زبونی است که با حکمت حقیقی سازگار نیست و علم در آن با هرج و مرج و از هم‌پاشیدگی روبرو می‌شود.» به نقل از ویلیس، ص. ۷۲
  • «شما ادعا می‌کنید که بالاخره بهترین مذهب را پیدا کرده‌اید یا لااقل بهترین معلمان شما را به آن هدایت کرده‌اند. از کجا می‌توانید ادعا کنید که اینها بهترین معلمان مذهبی هستند که تاکنون بوده‌اند و هستند و خواهند بود؟ آیا تمام مذاهبی را که تاکنون در هند یا در تمام عالم تعلیم داده‌شده‌اند، آزموده‌ای؟ فرض کنیم که همه را آزموده‌ای؛ چگونه می‌توانی ادعا کنی که بهترین آن را انتخاب کرده‌ای؟» نامه، ۷۴
  • «عامه مردم خدا را از جنس نر و مذکر می‌دانند و نه زن و مؤنث.» نامه، ۵۸، چاپ ویلیس
  • «همهمه پیچید که در کتابی که می‌خواهم منتشر کنم سعی کرده‌ام تا ثابت کنم که خدایی وجود ندارد. متأسفانه باید بگویم که خیلی از مردم این شایعه را باور کردند. بعضی از علمای کلام فرصتی پیدا کردند تا از من به پیش امیر و قضات شهر شکایت برند… بعضی از دوستان قابل اعتماد من این خبر را به من رساندند و گفتند که علمای کلام همه جا مراقب من هستند؛ بنابراین تصمیم گرفتم که فعلأ از انتشار آن خودداری کنم تا وقتی که ببینم کارها وضع دیگری به خود گرفته است.» نامه، ۱۹

دین و دولت ویرایش

  • «بارها از دیدن اینکه مبلغین مسیحی، که در ظاهر عشق و محبت و صلح و گذشت و شفقت را به تمام مردم عالم توصیه می‌کنند، خود با کینه و بغض عجیبی با هم میجنگند و به سخت‌ترین وضعی همدیگر را دشمن می‌دارند دچار تعجب می‌شوم، دلیل آنها بر دین خود رفتار و عملشان است نه فضایلی که تبلیغ می‌کنند.» فصل ششم
  • «به عقیده مردم قدرت و مشیت الهی بیشتر در خوارق عادات و امور غیرطبیعی ظاهر می‌شود. … آنها خیال می‌کنند که آنجا که طبیعت جریان عادی خود را طی می‌کند، خداوند فعالیتی ندارد، و برعکس هنگامی که فعالیت خداوند ظاهر می‌شود قوای طبیعت و علل طبیعی از کار می‌ایستد؛ بنابراین، عامه دو قدرت مشخص و جدا از هم فرض می‌کنند: یکی قدرت خدا و دیگری قدرت طبیعت.» فصل ششم
  • «خدا در کتاب مقدس مانند امیر یا مقنن نشان داده‌شده‌است و او را عادل و رحیم خوانده‌اند، برای آنکه به مردم کم مایه بفهمانند که عمل او از روی ضرورت ماهیت و ذات اوست و حکم و فرمان وی همان حقایق ابدی و لایزال می‌باشد.» فصل چهارم
  • «کتاب مقدس علل قریبه اشیاء را توضیح نمی‌دهد: بلکه از اشیاء به نحوی سخن می‌راند که بتواند مردم را و خاصه مردم بی‌سواد را به ورع و تقوا سوق دهد… هدف آن اقناع عقل نیست بلکه جلب و برانگیختن قوه تخیل است.» فصل ششم
  • «من نخواسته‌ام اعمال بشری را مسخره کنم یا به آن اظهار دلسوزی کنم یا از آن ابراز کراهت و انزجار نمایم، بلکه کوشش من برای درک و فهم اعمال بشری است؛ و به همین جهت من شهوات را عیب و نقص طبیعت انسان نمی‌دانم بلکه آن را خواص و صفات او می‌دانم همچنانکه حرارت و برودت و طوفان و رعد از خواص طبیعت جو است.» فصل یک
  • «وحشت تنهایی در تمام افراد هست زیرا هیچ‌کس به تنهایی قدرت دفاع از خویش و توانایی به دست آوردن ضروریات حیات خود را ندارد؛ از اینجا نتیجه می‌شود که مردم بالطبع به تشکیلات اجتمایی می‌گرایند.» فصل ۶
  • «هدف نهایی دولت نه تسلط بر مردم باید باشد و نه محدود ساختن آنان از راه وحشت و ترس، بلکه باید هدف وی آزاد ساختن مردم از وحشت باشد تا بتوانند با اطمینان کامل بدون اینکه بر خود یا بر همسایه زیانی وارد سازند زندگی کنند.» فصل ۲۰
  • «هرچه در عالم به نظر ما بیهوده و پوچ یا بد می‌آید برای آن است که اطلاعات ما دربارهٔ اشیاء جزیی است و از نظم و توافق کل عالم طبیعت بی‌خبریم و برای آن است که خیال می‌کنیم همه اشیاء بر وفق عقل ما ساخته‌شده‌است؛ در حقیقت آنچه را که عقل ما بد می‌داند در مقایسه با قوانین کلی طبیعت بد نیست بلکه از آن جهت بد است که با قوانین طبیعت خاص ما سازگار نیست.» فصل دوم
  • «هرچه دولت در منع آزادی گفتار بیشتر سعی کند، لجاجت و پافشاری مردم در مقاومت بیشتر می‌گردد. این مقاومت از طرف مردم لئیم و ممسک نیست، … بلکه از طرف صاحبان تربیت عالی و اخلاق قوی و مردم با فضیلت است که به علت داشتن این صفات آزادی بیشتری به دست آورده‌اند.» فصل ۲۰
  • «هر کتاب مقدسی نخست برای یک قوم خاص و بعد برای همه جنس بشر نوشته‌شده‌است؛ بنابراین بایستی مضامین آن تا حد امکان با فهم عامه متناسب باشد.» فصل پنجم

اصلاح قوهٔ مدرکه ویرایش

  • «بالاخره تصمیم گرفتم که به جستجوی چیزی بپردازم که فی حد ذاته خوب است و می‌تواند خوبی خود را به آنان منتقل کند و با دریافتن آن انسان می‌تواند از چیزهای دیگر صرف نظر کند. خلاصه تصمیم گرفتم که به وسیله آن از سعادت اعلای ابدی برخوردار باشم. از شهرت و ثروت فواید زیادی حاصل می‌شود ولی اگر می‌خواستم به موضوع دیگری بپردازم می‌بایستی از آنها صرف نظر کنم.»
  • «به تجربه دریافتم که غالب اشیایی که در زندگانی عادی به آن برمی‌خوریم پوچ و بی‌فایده است؛ و اشیایی که من از آنها ترس دارم یا مرا می‌ترسانند به خودی خود نه خوب و نه بد هستند، مگر آنگاه که روح من تحت تأثیر و نفوذ آنها قرار گیرد.»
  • «تنها عشق به یک حقیقت جاودانی و لایتناهی می‌تواند چنان غذایی برای روح تهیه کند که او را از هر رنج و تعبی آسوده دارد. … این خیر اعلی عبارت است از علم به وحدت روح با تمام طبیعت
  • «شهرت محظور بزرگ دیگری دارد و آن اینکه برای تحصیل آن شخص باید بر طبق هوا و هوس مردم رفتار کند و از آنچه مورد نفرت آنهاست بپرهیزد و آنچه را که دوست دارند قبول کند.»
  • «هرچه بیشتر از شهرت و ثروت عاید شود، انسان میل دارد که آن را بیشتر کند، درحالی که اگر یکبار انسان در تحصیل آنها کامیاب نشود، دچار یأس و غم و اندوه شدیدی می‌شود.»
  • «هرچه علم روح بیشتر شود، بهتر از قدرت خود آگاه می‌شود و نظم طبیعت را بهتر درک می‌کند؛ هرچه بیشتر از قدرت خود آگاه شود، بهتر می‌تواند خود را اداره کند و از قوانین تسلط بر خود مطلع گردد؛ و هرچه بیشتر از نظم طبیعت بداند، می‌تواند خود را بهتر از چنگال امور بی‌فایده و بیهوده برهاند، این است همهٔ روش و طریقت.»

رساله سیاست ویرایش

  • «آکادمی‌هایی که به خرج دولت تأسیس می‌گردند برای تربیت استعدادهای مردم نیست بلکه برای جلوگیری از آن است؛ ولی در دولت‌های آزاد که تعلیم برای هرکس به مسؤولیت و خرج خودش آزاد است، علم و هنر تا آخرین درجه پیشرفت می‌کند.» فصل ۸
  • «تجربه نشان می‌دهد که برای صلح و اتحاد بهتر آن است که تمام قدرت را به دست یک‌تن بسپارند زیرا هیچ دولتی مانند حکومت ترک‌ها، بدون تغییرات قابل ملاحظه، این قدر دوام نکرده‌است. از طرف دیگر عمر حکومت‌های ملی و دموکراسی خیلی کم بوده‌است و فتنه و آشوب هم در آن بیشتر رخ داده‌است. با اینهمه اگر بردگی و توحش و ستمکاری را بتوان صلح و اتحاد نامید، چیزی بدتر از صلح و اتحاد نیست. شکی نیست که گاهی جنگ و نزاعی که میان پدر و پسر رخ می‌دهد سخت‌تر از آن است که بین مولا و برده درمی‌گیرد. مع‌ذلک اگر حق پدری و فرزندی را به حق خواجگی و بندگی بدل کنند، وضع اقتصادی خانواده بهتر نخواهد شد. پس آنچه در زیر حکومت فردی و استبدادی به دست می‌آید بندگی است نه صلح و امنیت.» فصل ۶
  • «قوانینی که به سهولت و بدون خسارت به غیر، قابل نقض‌اند، بیهوده و مسخره‌اند. این گونه قوانین مخالف آزادی، شهوات و نفسانیات را محدود نمی‌سازد بلکه تقویت می‌کند.» فصل ۱۰
  • «مردم مدنی بالطبع نیستند، بلکه باید برای آن آماده شوند.» فصل ۶


  • «چون خود از نوع بشر هستیم می‌پنداریم که همه چیز به خاطر بشر آفریده شده است و برای برآوردن احتیاجات اوست. ولی این خیال و رؤیایی بیش نیست و ناشی از این است که بشر خود را مرکز عالم امکان می‌داند. اغلب افکار ما بر پایه‌ی همین خیال خام است.»
    • باروخ اسپینوزا، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه‌ی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۱۵۷


  • «اگر آن‌چه را که من با استدلالات طبیعی خود جمع کرده‌ام گاهی مطابق واقع نباشد باز کاری جز این انجام نخواهم داد زیرا با جمع این مواد من خود را خوشبخت حس می‌کنم و روز خود را با غم و اندوه تمام نمی‌کنم بلکه با خوشی و صفا و آرامش به سر می‌برم.»
    • باروخ اسپینوزا، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه‌ی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۱۴۴


  • «آن‌ها که می‌خواهند علل حقیقی معجزات و کرامات را کشف کنند و اشیاء را مانند یک فیلسوف درک کنند نه مانند عوام، که از هر چیز به حیرت می‌افتند، فورا تکفیر می‌گردند و بی‌دین خوانده می‌شوند. این تکفیر از جانب کسانی است که عوام‌الناس آن را کاشف اسرار طبیعت و خدا می‌دانند. زیرا این اشخاص به خوبی می‌دانند که اگر پرده‌ی اوهام دریده شود آن اعجاب مردم که مایه‌ی حفظ قدرت آنهاست از میان خواهد رفت.»
    • باروخ اسپینوزا، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه‌ی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۱۴۳

دربارهٔ اسپینوزا ویرایش

  • «اسپینوزا با یک ذهن ریاضی که پایه هر روش محکم علمی محسوب می‌شود، فکر دکارت را تعقیب کرد در حالی که تحت تأثیر اکتشافات کپرنیک و کپلر و گالیله قرار گرفته بود.»
  • «اگر ناپلئون مانند اسپینوزا عقل و هوش داشت همچون او در یک اتاق زیرشیروانی به سر می‌برد و چهار کتاب تألیف می‌کرد.»
  • «برای فیلسوف شدن لازم است اول اسپینوزا را خواند.»
  • «پس از خواندن کتاب «اخلاق» اسپینوزا به او ایمان آوردم.»
  • «خوار و زبون باد آن که هنگام عبور از اینجا به این قیافه نجیب و متفکر ناسزا بگوید. سزای او همان جهل اوست که سزای همه جاهلان است… این مرد از روی این پایه سنگی به تمام مردم جهان راه خوشبختی را نشان می‌دهد و هرکه از این راه برود به آن خواهد رسید. سیاحان متفکر که در قرون آینده از اینجا خواهند گذشت در دل خود خواهند گفت: شاید حقیقی‌ترین مظهر خدا در اینجا تجلی کرده است.»
    • ارنست رنان، در مراسم پرده‌برداری از مجسمه اسپینوزا در لاهه
  • «قامت او متوسط و خطوط چهره او خوب بود. پوست گندمگون و موی تیره مجعدی داشت؛ ابروان او کشیده و سیاه بود چنان‌که به سهولت تشخیص داده می‌شد که او از اعقاب یهودیان پرتقال است. لباس خوب نمی‌پوشید و لباس او از فقیرترین هموطنان خود بهتر نبود. روزی یکی از اعیان دولت به دیدن او رفت و دید که جامهٔ خانگی سخت بدریخت به تن دارد. به همین علت او را سرزنش کرد و خواست جامهٔ دیگری به او بدهد؛ اسپینوزا جواب داد که یک شخص با پوشیدن لباس بهتر، بهتر نخواهد شد.»
  • «مردم از اسپینوزا چنان یاد می‌کردند که گویی از سگ مرده یاد می‌کنند.»

بدون منبع ویرایش

  • «خدا جهان را در منظرهٔ ابدیت می‌بیند.»

پیوند به بیرون ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ
باروخ اسپینوزا
موجود است.