ماهایا پطروسیان
بازیگر ایرانی
ماهایا پطروسیان (۳ ژانویه ۱۹۷۰) (۱۳ دی ۱۳۴۸) بازیگر ایرانی است. زادهٔ تهران در خانوادهای ارمنی، مسلمانشده از ۲۰۱۴م/ ۱۳۹۳ش، دانشآموختهٔ رشتهٔ تئاتر از دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران؛ از سال ۱۹۸۹م/ ۱۳۶۸ش به تئاتر، از ۱۹۹۰م/ ۱۳۶۹ش به سینما و از ۱۹۹۶م/ ۱۳۷۵ش به تلویزیون درآمد و نقش آفرید.[۱] از سال ۲۰۰۹م/ ۱۳۸۸ش به کارگردانی نیز روی آورد.
گفتاوردها
ویرایش- شاید نوع حرف زدنم، فیزیکم یا عوامل دیگری باعث شده که همیشه شاد به نظر برسم. اما واقعیت این است که آن طور که به نظر میرسد خیلی شاد و خوشحال نیستم و روحیات متعادلی دارم، حتی گاهی با چیزهای خیلی کوچک، خیلی غمگین میشوم.
- این که از خواب بیدار میشوم، پیادهروی میکنم، در مسیر با چند چهرهٔ آشنا خوش و بش میکنم، به خرید میروم و … در عین سادگی، میتواند مفاهیم عمیق زندگی را هم با خود داشته باشد. نگاه آدمها به زندگی بنا به سن و شرایطی که در آن قرار دارند، تغییر میکند، نمیدانم شاید چند سال آینده در مورد زندگی اینطور حکم نکنم، ولی به نظرم زندگی درعین حال، ساده و پیچیدهاست. گاهی اتفاقات سادهٔ زندگی، بارها مرا به فکر فرو برده، حالا حتماً نباید حوادث بزرگ و خارقالعادهای باشد یا اگر بخشی از اتفاقات روزمرهٔ زندگی است، در یک روز شلوغ و خاص اتفاق بیفتد. بعضی وقتها تصور میکنم خیلی زیاد به عمق ماجراها دقیق میشوم، یا زمانی که تنها هستم و با خودم خلوت میکنم، خیلی به این مسائل فکر میکنم.
- بازیگری دیگر برای من در جایگاه یک «حرفه» نیست، با زندگی ام آمیخته و عجین شدهاست. چون هیچ وقت فقط به عنوان یک «حرفه» به آن نگاه نکردم که بنا باشد زندگی ام فقط با آن بچرخد. من از سن ۱۸–۱۹ سالگی وارد دنیای هنر شدم و خودشناسی و رشد من به نوعی با سینما شکل گرفتهاست.
- همه حسها، تجربهها و اتفاقاتی که برایم میافتد، در ذهنم تهنشین شدهاست. حتی حوادثی که به من ارتباطی هم نداشته، ذهنم را به شدت درگیر خودش میکند… جمع این موارد چراهایی را برایم خلق میکند که هیچ وقت جوابی برای شان پیدا نکردم. خیلی دنبال جواب گشتم. وقتی حادثهای خاص مثل مرگ عزیزان روی میدهد، این جستوجوی جواب خیلی پررنگ تر میشود و روی برنامههای زندگیام، خوابم، نشاطم، تأثیر میگذارد، ولی در پایان جوابی برای این سؤالها پیدا نمیکنم جز این که «هیچ پاسخی نمیتواند قطعی باشد» چون تصور میکنم این سؤالها خیلی گسترده از ذهن و حتی وجود ما است. ویژگی انسان این است که نتواند از چنین پرسشهایی فرار کند.
- به این معتقدم که انسان نمیتواند در همه چیز بهطور کامل اختیار داشته باشد. طبیعتاً اختیار در مسائل جزئی زندگی همه ما وجود دارد… اما سوای بحث اختیار، حضور در امتحانهای مختلف را حس میکنم و عقیده ام این است که بسیاری از شرایط ساخته و پرداخته شده تا امتحان شوم.
- هر کسی برای درد-و-دل با خدا ادبیات خاصی دارد. من همیشه احساس کردم که خدا خیلی به من سخت گرفته. البته قبول دارم که خیلی از آدمهای معاصر من و آنها که رفتند، دشواریهای بیشتری را از سر گذراندند، حتی گاهی تصور میکنم ناشکری میکنم یا زیاده خواهم، اما در نهایت حرفم این است که به من سخت گرفته شده و برخی امتحانهایی که در آنها هستم، خیلی دشوار است.
- «چرا به دنیا آمدهام؟» این جملهای است که بارها با خودم تکرار کردم. در نهایت به این پاسخ میرسم که تصمیم بر این بوده و روزی متوجه چراییاش میشوم، به نظرم این مسئله در حال حاضر برای ما خیلی پیچیدهاست، ولی روزی که جواب را پیدا کنیم که قطعاً در این دنیا نیستیم، حتماً قضیه خیلی ساده به نظر میرسد. درست مثل اتاق تاریکی که ناگهان روشن میشود.
- ۷ مه ۲۰۱۴/ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳؛ مصاحبه با وبگاه «سی و یک نما»[۲]
- من در خانوادهای به دنیا آمدم که فرهنگی بودند و بنابراین کتاب، جزء لاینفک زندگی ما بود به همین دلیل، من خیلی زود با کتاب انس گرفتم و حالا که سالها از آن زمان میگذرد میبینم که خانواده، تا چه اندازهای میتواند بر روی فرهنگ مطالعه یک فرد تأثیر داشته باشد؛ به نوعی معتقدم که اگر فرد در کودکی خود، با کتاب آشنا شود، این آشنایی، درونی شده و تا همیشه با او همراه خواهد بود. من از همان زمان کودکی متوجه شدم که علاقه بسیاری به مطالعه دارم و خدا را شکر که این علاقه تا به امروز نیز با من مانده و روز به روز بیشتر هم میشود.
- ۱۱ مه ۲۰۱۴/ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳؛ مصاحبه با «ایبنا»[۳]
- هر بازیگری حس و حال خودش را دارد. یک قانون کلی وجود ندارد که همه بازیگرها بتوانند از آن پیروی کنند. درست است که دانشگاهها قوانین و تکنیکهایی را آموزش میدهند مثل تربیت بیان، برخورد با متن، شناخت رشتههای دیگر و… اما آنچه ارتباط بازیگر با نقش است، فیلم به فیلم عوض میشود که به تجربه و حس و حال مربوط است.
- خلق کردن یک نقش در سینما برایم بیشتر از پول و شهرت و… اهمیت دارد. تفاوت و تنوع در نقش را دوست دارم.
- هر انسانی در هر حرفهای میتواند خصوصیات منفی یا مثبتی روی اطرافیان خود بگذارد، اما در همه جای دنیا به بازیگر بهعنوان کسی که کارش را انجام میدهد نگاه میکنند. بدترین چیز این است که خیلی از افراد نقشهایی را که بازی میکنند به جای خودشان قالب کنند. درحالیکه آنچه میبینیم نیستند و این باعث دورویی میشود.
- نمیتوانم بگویم چه هستم؛ چون اگر کسی خودش را بشناسد جهان را شناختهاست. ما گاه از خودمان چیزهایی میبینیم که انتظار نداشتهایم. گاه فکر میکنیم کاری را نمیتوانیم بکنیم اما میبینیم از پس آن بر میآییم. خیلی سخت است تعریف دقیقی از خودمان بدهیم. ببینید! ممکن است چیزهایی از من در نقشم بیاید، ولی خیلی از نقشهایی که بازی کردهام هیچیک از خصوصیاتم در آن نبوده و فقط سعی کردم آن کاراکتر را بفهمم و درک کنم.
- آدمی نیستم که یک خط مستقیم در زندگیام داشته باشم. ممکن است دوران طولانی درونگرایی در زندگیام داشته باشم یا بالعکس.
- زندگیام مدتهاست شبیه رودخانهای است که در آن شنا میکنم. این رودخانه شاید مرا جایی ببرد که خوب و باصفا باشد و گاه شاید نه. به همین دلیل به نوعی خودم را به زندگی سپردهام. گاه آدم رؤیاهای زیادی دارد، اما رسیدن به آنها آنقدر به تعویق میافتد و گاه حتی رؤیاها آنگونه شکل عوض میکنند که کم میآورید. به همینخاطر دیگر کمکم سعی میکنید خیلی آرزو نکنید تا از به نتیجه نرسیدن آرزوهایتان سرخورده نشوید. بعد متوجه میشوید که خیلیها در جهان به چیزهای کوچکی که حقوق مسلمشان هم هست، نرسیدهاند. در نتیجه آرزوهایمان در مقابل آنها کم و کوچک میشوند. به همین دلیل غالباً خجالت میکشم و سعی میکنم تحمل کنم.
- همین خانههای قدیمی که در تهران و بیشتر شهرها وجود دارند، جزو تاریخ و هویت ما هستند و هر خدشهای به آنها وارد شود به هویتمان خوردهاست. باید تا میتوانیم تاریخ و هویت خودمان را حفظ کنیم و به آن مباهات کنیم.
- بعضی چیزها را دوست دارم و برخی از صنایعدستی مثل فرش را خیلی خوب میشناسم. خیلی هم به فرش و هنر قالیبافی علاقه دارم. قالی ایران فوقالعاده است و متأسفم که شرایط آنطور که باید نیست و خودِ خانوادههای ایرانی از فرشهای ایرانی استفاده نمیکنند و سراغ ماشینی میروند. هنر آن است که با دست بافته شود. ببینید! فرش ایرانی بهترین فرش دنیاست. واقعاً نمیشود تصور کرد که یک ایرانی در خانهاش فرش ایرانی نباشد!... فرش واقعاً روح دارد. اگر یک فرش را خوب نگه دارید، حتی با وجود گذشت ۴۰–۵۰ سال از آن، بخشی از خاطرات شما میشود و این روح آن فرش است. فرش را میپسندم؛ چون گَبّه ساده است و مورد پسند اروپاییهاست. کارهای پیچیدهای را که در فرش اجرا میشوند، دوست دارم.
- ۴ ژوئیه ۲۰۱۸/ ۱۳ تیر ۱۳۹۷؛ مصاحبه با «آینه جم»[۴]
دربارهٔ او
ویرایش- من از لحظه لحظه همکاری با خانم پطروسیان لذت بردم و مترصد این هستم روزی بتوانم همکاری مبسوط با ایشان داشته باشم… او از تمام وجودش مایه میگذاشت و جاهطلب بود و به سادگی راضی نمیشد هر کاری را راحت انجام دهد و باید او را قانع میکردم این کاری که انجام میدهیم درست است و او روی جزء جزء نقشش کار کرد. اگر میبینید او و دیگر دوستان نقش کوتاهی در فیلم دارند به خاطر لطفی است که به من دارند. ما قرار بود دور هم باشیم و با هم کار کنیم و هرکسی گوشهای از این فیلم را گرفتهاست و حجم آن اهمیتی نداشت. به خاطر دارم روزهایی که خانم پطروسیان بازی نداشت چند باری پیش ما آمد و انگار جزئی از گروه بود.
- عبدالرضا کاهانی، در نشست خبری فیلم «اسب حیوان نجیبی است»، ۷ ژانویه ۲۰۱۲/ ۱۷ دی ۱۳۹۰[۵]
منابع
ویرایش- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۱۰۵. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «گفتگو اختصاصی سی و یک نما با ماهایا پطروسیان / از سینما تا دغدغههای ذهنی اش / خدا خیلی به من سخت گرفته». سی و یک نما، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳.
- ↑ «ماهایا پطروسیان: فقط رمان میخوانم/خانواده اصلیترین محمل ترویج مطالعه است». ایبنا، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳.
- ↑ «گفتگو با ماهایا پطروسیان؛ دختر مدرن و شیطونِ سینما/خودم را به زندگی سپردهام/تصاویر». آینه جم، ۱۳ تیر ۱۳۹۷.
- ↑ «کاهانی: من فیلم کمدی نساختهام / گزارش نشست «اسب حیوان نجیبی است» در کافه خبر». خبر آنلاین، ۱۷ دی ۱۳۹۰.