تلویزیون
رسانه یک طرفه الکتریکی
آ
ویرایش- «آه از این تصویرنما! این هیولای پُرنیرنگ حیلتباز، مدوزایی که هر شب کرور کرور انفاسِ خیره به خود را بهتزده سنگ میکند. سیرنی که شیرین میخواندت به هوشبر نغمهای، و دلپذیرند آن بیشمار وعدههایش، لیک در انجام بس ناچیز است دادهاش».
الف
ویرایش- «اختراع تلویزیون، انتقام گرفتن تئاتر از صنعت سینما است.»
- «اختراع تلویزیون باعث شد که بی سوادان هم عینکی شوند.»
- «از راه چشم یکراست در شکم، بدون دخالت کله، این است تلویزیون.»
- «افرادی که تاکنون در تلویزیون نیامدهاند کسانی هستند که مدام مشغول تماشای آن میباشند.»
- «افزایش برنامههای تلویزیونی از سه به سی و سه کانال ممکن است اشتهای آدمی را به دیدن تصاویر زیاد کند ولی میدانیم که چشم را فقط خاک گور پر میکند، پس باید در انتظار زخم معده و استفراغ هم باشیم.»
- «انسان تلویزیون را اختراع کرد چون شبها از تنبلی، چشمانش را نمیتوانست ببندد.»
ب
ویرایش- «برای تسلی خاطر گناهکاران: در بهشت تلویزیون نیست! در جهنم ممکن است.»
- «بهترین حسن تلویزیون این است که میتوان آن را خاموش کرد.
ت
ویرایش- «تلویزیون رسانه حساسی است. اگر سریال آبرومند و قابل دفاعی ساخته شود که عالی است و برای همه عواملش شهرت و محبوبیت و موفقیت به همراه خواهد داشت اما برعکسش هم صادق است.»[۱]
- «تا وقتی که با تلویزیون نتوان یک مگس را کشت، جای روزنامه را نخواهد گرفت.»
- «تلویزیون، آدامس چشم است.»
- «تلویزیون از دایره خانواده، نیمدایره درست میکند.»
- «تلویزیون به وسیله افرادی، شما را در منزلتان سرگرم میکند که در حالت عادی به خانه خود راه نمیدادید.»
- «تلویزیون، بیماری عفونی روح است.»
- «تلویزیون تنها داروی خوابآوری است که از راه چشم باید خورد.»
- «تلویزیون مظهر دوران ماست و از اهمیت خاصی برخوردار است اما غالبأ فضای گفتگو را از بین میبرد، از طرفی کمبود گفتمان به توسعه زورگوئی کمک میکند.»
- «تنها برنامه متنوع تلویزیونی، برنامه گزارش وضعیت هوا است.»
- «تلویزیون چیز خوبیست و آنهایی که بد آنرا میگویند مشتی آشغال هستند که میخواهند ادای روشنفکران را در بیاورند»
ج
ویرایش- «جنایتکاران فقط در تلویزیون شبیه جنایتکاران هستند.»
خ
ویرایش- «خدا همه چیز را میبیند بجز دالاس.»
- «خانواده آقای تلویزیون، به تماشای برنامههای روانپریش انسانها نشستهاند!!!»
م
ویرایش- «من از تلویزیون متنفرم. همانطور که از بادام زمینی. اما نمیتوانم بادام زمینی نخورم.»
ن
ویرایشو
ویرایش- «وقتی که به خانه بازمیگردم فورأ جلو تلویزیون مینشینم، آنوقت است که بچهها متوجه حضور من در خانه میشوند.»
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |