تاریخ
دانش رخدادهای گذشته جهان
تاریخ، پژوهش در رخدادها و کارهای آدمی در گذشته.
آ
ویرایشالف
ویرایش- «اگر انسان در جسم خود فانی است، در عمل تاریخی خود، باقی است.»
- «اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است چه در تواریخ چنان میخوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را بزد و برین بگذشتند اما من آنچه واجب است بجای آرم.» «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفتهاند و شمهای بیش یاد نکردهاند اما چون من این کار را پیش گرفتم میخواهم که داد این تاریخ را به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»
- ابوالفضل بیهقی مقدمهٔ تاریخش
- «اگر ایلخانان به تاریخ بها میدادند و از آن عبرت میگرفتند هیچگاه به ایران نمیآمدند و به این سرنوشت شوم گرفتار نمیشدند .»
ب
ویرایش- «برای آنکه تاریخ تا ابد دروغ باشد کافی است که یکنفر حقایق را کتمان کند.»
- «به تعبیر من، تاریخ "علم پیرمردها و پیرزنهاست"، و این تعبیر به مفهوم آن نیست که جوانان نمیتوانند اهل تاریخ و علاقهمند به تاریخ باشند، بلکه به این معنی است که تاریخ، علمی است -که مطالعه آن زمان میطلبد و عمر طولانی میخواهد تا فرصت مطالعه کتب ده بیست جلدی پیش آید، و علاوه بر آن -آنکه در تاریخ کار میکند- باز برایش لازم است که گذشت حوادث را بعضی به چشم ببیند و با دست و بازو لمس کند -و این البته باز زمان میطلبد و فرصت مطالعه میخواهد. به عبارت دیگر باید عرض کنم که "تاریخ، علمی است از نوع تلویزیون، که عمر آدمی را مثل یونجه میخورد!" جور دیگر بگویم، به تعبیر دوستانِ "نون گندمخور": نون گندم یک مورخ وقتی توی روغن است -یعنی میتواند کتاب "نون جو" در احوال "نون گندمخورهای" تاریخ بنویسد -که موهای پیشانی او، در آسیای هفتسنگ تاریخ "جوگندمی" شده باشد -نه این که ریش، در آسیا سفید کرده باشد!.»
پ
ویرایشت
ویرایش- «تاریخ فقط تصویر جنایات و تیرهبختیهای بشر است.»
- «تاریخنگاران شبیه افراد ناشنوا هستند [چرا که] مدام به پرسشهایی پاسخ میگویند که هیچکس از آنها نپرسیده است.»
- «تاریخ یک ملت مانند گلزاری است که مردمان هنرمند و حساس، گلهای زیبای آن میباشند.»
- «تجارب به دستآمده در یک نسل، عمومأ برای نسلِ بعدی مفید واقع نمیشود، از اینرو، به شهادت گرفتنِ براهین تاریخی بینتیجهاست.»
- «تنها وظیفهٔ ما در قبال تاریخ، بازنویسی آن است.»
- «تمامِ تاریخِ بشر در حُکمِ نقطهٔ ناچیزی در فضاست، و نخستین درسِ آن فروتنی است.»
- ویل دورانت درسهای تاریخ (نشر ققنوس، ۱۳۸۵) فصلِ «تاریخ و زمین»
- «تاریخ آن قدر گوناگونی دارد که تقریباً برای هرگونه ادّعا و نتیجهگیری از آن گزینهای از موارد و نمونهها یافت میشود.»
- ویل دورانت درسهای تاریخ (نشر ققنوس، ۱۳۸۵) فصلِ «آیا پیشرفت، واقعی است؟»
- «تاریخ واپسنگری است. حسابخواهی و حسابدهی است. با همه سازندگیها و ویرانگریهایش. در عین خشونتها و مردمیهایش. بههرحال هرچه باشد،از آنِ هر که باشد، در زمانهای خاصی ماندگار میشود و باالطبع در مکانهای خاصی. این ماندگاری به صورتهای گوناگون است ...»
ج
ویرایش- «جلوگیری از تکرار تاریخ کاری بیهوده است زیرا شخصیت آدمی طوری است که اجتناب از تکرار را غیرممکن میسازد.»
- «جامعه هرگز نمیخواهد همه افرادش قهرمانان تاریخی باشند. اگر بنا بود با خواندن شرح حال کوروش و «شاه بازی کردنِ» او، همۀ اطفال، کوروش شاه» شوند اجتماع با بزرگترین مشکل روی زمین یعنی تَوَرُّمِ کوروش، مواجه می شد! جامعه هر وقت هر قهرمانی را بخواهد خود میپرورد و خود نابود میکند (بهقول خیام): میسازد و باز بر زمین میزَنَدش.»
ح
ویرایش- «حکم تاریخ قاطعتر از تمام مقررات بروکراسی است.»
خ
ویرایش- «خود را سیر کردن و خبث خود را زیاد نمودن و همدیگر را نابود ساختن از نخستین روز تاریخ، اشتغال عمده اقوام بودهاست. هنوز هیچچیز نشان نمیدهد که این صفات مسیر خود را عوض کرده باشد.»
د
ویرایش- «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفتهاند و شمهای بیش یاد نکردهاند اما چون من این کار را پیش گرفتم میخواهم که داد این تاریخ را به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»
- «درست همانطور که داروین قانون تکامل یا ماهیت موجود زنده را کشف کرد، مارکس نیز قانون تکامل تاریخ انسانی را کشف نمود»
- «دوستی مثل اسناد کهنه است، قدمت تاریخ، آنرا با ارزشتر میکند.»
س
ویرایش- «سادهترین راه، در توجیه بعض پدیدههای عجیب تاریخی، انکار کردن آن است.»
ش
ویرایش- «شاید تاریخنویسان این مطلب را به حساب خود بگذارند که پیدایش شخصیتی چون اسکندر، بر اثر مطالعهی قدیمترین کتابِ تاریخِ افسانهآمیز دنیا یعنی ایلیاد حاصل شده است. اگر واقعاً تاریخ میتوانست به این سادگی از همه مردم کورشها و اردشیرها و خواجه نظامالملکها یا افلاطونها و ابن سیناها به وجود آوَرَد -و نیاورد- جداً باید گفت پس وای به احوال تاریخ! و اگر تمام مردمِ عالم میتوانستند با خواندن تاریخ، آشوربانیپالها و چنگیزها و ناپلئونها و آقا محمدخانها و هیتلرها و چرچیلها بشوند -و نشدند- به شوخی باید اضافه کرد پس خوشا به احوال عالم!»
ک
ویرایش- «کسی که ثمرات روحی ملتی را نداند، تاریخ آن ملت در نظرش یک مشت حوادث پریشان و وقایع بینظم و ترتیب جلوه میکند.»
م
ویرایش- «مردمان بزرگ در نظر جوانان مانند کشمشهای روی کیک تاریخ هستند.»
- «من براین باورم که اگر عصری بیش از حد از تاریخ انباشته شود، این خود از پنج جهت برای زندگی زیانبار و خطرناک است. بدین معنی که افراط در توجه به تاریخ، میان دنیای درون و برون تقابل و تضادی ایجاد میکند که نتیجهاش تضعیف شخصیت است.»
- «من در کشوری زندگی کردهام که در هیچ دوره تاریخی خوردن چلوکباب و قیمهپلو قدغن نبوده اما در طول تاریخ نوشتن و فکرکردن و خواندن زیر ضربه بودهاست.»
- منیرو روانیپور، مصاحبه با بیبیسی
- «موضوع تاریخ، زندگی مردمان و بشریت است.»
ن
ویرایش- «نه ممکن است تاریخ را فریب داد و نه ممکن است زمان را از سیر سریع خودش بازداشت.»
هـ
ویرایش- «هرچه که به ذهنت میآید تخیل و هر چه انجام میدهی علم است. تمام تاریخ بشر چیزی جز داستانی علمی-تخیلی نیست.»
- «هرکسی میتواند تاریخساز باشد اما فقط یک انسان بزرگ میتواند آنرا رقم زند.»
- «... همسر عزیزم، اولأ تاریخ را مانند رمان بخوان، فقط هنگام خواندن به خصوص تاریخ انقلابها، حرکتهای مردمی و پیشرفتهای صنعتی و سطوری که به نظرت جالب میرسد زیرشان را خط بکش. بعد وقتی که کتاب تمام شد آن قسمتهایی را که خط کشیدهای یک بار دیگر بخوان.»
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |
- ↑ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. (1382). کاسه کوزه تمدن. نشر علم، تهران.
- ↑ هنری، مرتضی. (1352). سلسله انتشارات انجمن آثار ملی: آثار باستانی آذربایجان: آثار ابنیه تاریخی شهرستان تبریز، یغما، سال 26، شماره 3.
- ↑ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. (1382). کاسه کوزه تمدن. نشر علم، تهران، صفحهی 274.
- ↑ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. (1382). کاسه کوزه تمدن. نشر علم، تهران، صفحات 178.
- ↑ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. (1382). کاسه کوزه تمدن. نشر علم، تهران، صفحهی 273.