آنه فرانک
نویسندهی نوجوان یهودی آلمانی و قربانی فاجعه هولوکاست
اَنِلایز ماری «آن» فِرانک (به آلمانی: Annelies Marie "Anne" Frank) (۱۲ ژوئن ۱۹۲۹ - اوایل مارس ۱۹۴۵) یک یهودی آلمانی متولد شهر فرانکفورت بود که پس از مرگش به واسطهٔ چاپ دفترچهٔ خاطرات روزانهاش شهرت جهانی پیدا کرد. این خاطرات بازگوکنندهٔ مستندی از تجربهٔ پنهان شدن وی و خانوادهاش در طول اشغال هلند توسط آلمان نازی در جنگ جهانی دوم است.
دارای منبع
ویرایش- «برای آدمی مثل من نوشتن خاطرات احساس بسیار عجیبی است. نه تنها تا حالا مطلبی ننوشتهام بلکه به نظرم میرسد که در آینده، نه من و نه هیچکس دیگر به تفکرات یک بچه مدرسهای ۱۳ ساله توجهی نخواهد کرد. ولی این برایم اهمیتی ندارد. من خیلی دلم میخواهد بنویسم و هر چه دردل دارم را بازگو کنم. صبر کاغذ از انسان بیشتر است.»
- «در اصل نداشتن دوست موجب شد که به فکر نوشتن خاطراتم بیافتم.»
- «با همکلاسیهایم بسیار خوش میگذرانم، ولی هیچوقت نمیتوانم جز مسائل روز مره با آنها در مورد مسائل دیگردردل کنم یا به آنها نزدیک شوم. همین موضوع برایم مشکل ایجاد میکند. … به همین دلیل به دفترچه خاطرات روی آوردهام.»
- «از ماه مه ۱۹۴۰ دوران خوشی دیگر به سر رسید. ابتدا جنگ درگرفت سپس همه تسلیم شدند. و نیروهای آلمانی همه جا را اشغال کردند و از این دوران رنج و محنت ما یهودیان آغاز شد.»
- «قوانین ضد یهود پشت سر هم تصویب میشد و به اجرا درمیآمد و آزادی ما را محدود تر میکرد. یهودیان باید ستاره زرد به لباسشان میدوختند و دوچرخههای خود را تحویل میدادند، اجازه سوار شدن در اتوبوس و تراموا را نداشتند. حتی با ماشین شخصی خودشان هم نمیتوانستند تردد کنند.»
- «یهودیان اجازه نداشتند از ساعت هشت شب تا شش صبح از خانه خارج شوند. ورود یهودیان به تئاترها، سینماها یا اماکن تفریحی ممنوع شده بود. رفتن به استخر، تنیس، هاکی یا ورزشهای دیگر برای یهودیان قدغن بود. یهودیان نمیتوانستند قایقسواری یا در ملأ عام ورزش کنند. بعد از ساعت هشت شب یهودیان حق نداشتند در حیاط خانه خود یا دوستانشان بنشینند … ما اینچنین زندگی میکردیم و انجام هر کاری برایمان ممنوع شده بود.»
- «شنبه ۲۰ ژوئن ۱۹۴۲»
- «با اینکه مارگو سرمای شدیدی خورده و مقدار زیادی قرصهای کودئین دار به او میدهیم، به او گفتهایم که شبها حق ندارد سرفه کند.»
- «ما حق نداریم از پنجره به بیرون خم شویم یا از ساختمان خارج شویم، در طول روز، ما پیوسته مجبوریم روی نوک پا راه برویم و آهسته صحبت کنیم برای اینکه کسی از افراد انبار نباید صدای ما را بشنود.»
- شنبه یازده ژوئیه ۱۹۴۲
- «از اینکه نمیتوانم بیرون بروم، خیلی ناراحتم و این را نمیتوانم به کسی بگویم. از تصور اینکه مخفیگاهمان لو برود و همه مان را تیر باران کنند وحشت برم میدارد. چه چشمانداز هولناکی !»
- بیست و هشت دسامبر۱۹۴۲
- «بعضی از افراد نه تنها از تربیت بچههای خود لذت میبرند، بلکه بهطور خاص دوست دارند بچههای دیگران را هم تربیت کنند.»
- یکشنبه ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۲
- «هیچ چیز من در نظر بزرگترها خوب جلوه نمیکند، از رفتار و اخلاق و آداب و معاشرت من انتقاد میکنند. از فرق سر تا نوک پای من وجب به وجب موضوع غیبت و چغلی آنهاست. هر چند من مطلقاً به چنین چیزی عادت ندارم. … یک لحظه نمیتوانم تحمل کنم که کسی به من ناسزا بگوید و من جوابش را ندهم. به آنها خواهم فهماند که آن فرانک بچه نیست. وقتی به آنها بفهمانم که به جای خرده گرفتن از تربیت من باید آداب و معاشرت خودشان را زیر سؤال برد. آن وقت سر جایشان خواهند نشست.»
- «لااقل متوجه یک چیز شدهام:انسانها را فقط بعد از یک دعوای واقعی میتوان خوب شناخت. و تنها آنجاست که میتوان راجع به اخلاق آنها قضاوت کرد.»
- دوشنبه ۲۸ سپتامبر ۱۹۴۲
- «آدم وقتی مخفی زندگی میکند با عجیبترین مسائل مواجه میشود! تصور کن چون ما وان نداریم در یک تشت چوبی استحمام میکنیم.»
- سه شنیه ۲۹ سپتامبر۱۹۴۲
- «امروز فقط خبرهای غمگین و ناراحتکننده دارم بسیاری از دوستان یهودی ما دسته دسته را به اسارت بردهاند. گشتاپو با آنها بد رفتاری میکند و آنها را بوسیله واگنهای حمل حیوانات به وستربورک اردوگاه مخصوص یهودیان در درنت منتقل کردهاست. وستربورک باید جای طاقت فرسایی باشد. در آنجا تقریباً هیچ غذایی به مردم نمی دهندو حتی نوشیدنی هم وجود ندارد چرا که فقط یک ساعت در روزآب دارند و یک توالت و دستشویی برای هزاران نفر در نظر گرفته شدهاست. همه پیش هم میخوابند، مردان، زنان وبچهها. فراراز این اردوگاه تفریبا غیرممکن است.»
- «اگر با یهودیان هلند چنین میکنند، پس بر سر یهودیانی که به مناطق دورافتاده و دور از تمدن میفرستند چه میآورند؟ ما حدس میزنیم که اغلب آنها را قتلعام میکنند. رادیو انگلیس صحبت از قتلعام با گاز میکند شاید این سریعترین نوع مرگ باشد.»
- جمعه ۹ اکتبر۱۹۴۲
- «آقای دوسل کلی خبر از دنیای بیرون برایمان آورد. خبرهایی که مدتهاست از آنها بی اطلاعیم. خبرهایش ناراحتکنندهاند چرا که بسیاری از دوستان ما به محل هولناکی اعزام شد هاند هر شب ماشینهای سبز و خاکستری ارتش سر میرسند، زنگ هر در را میزنند و میپرسند آیا در آن خانه یهودی است، و اگر جواب مثبت باشد فوراً کل خانواده را با خود میبرند … اغلب زنگ درهایی را میزنند که میدانند در آنجا میتوانند کسی را دستگیر کنند و پاداش بگیرند. آدم یاد شکار بردگان در گذشتههای دور میافتد. دوران اسفبار و تلخی است.»
- «اغلب شبها صفوفی از آدمهای بی گناه و شجاع را به همراه بچههای گریانشان میبینم که بدون توقف بدستور چند تن از این نظامیان، مجبورند به دنبال آنها بروند. سربازان آنها را میزنند و با آنها بدرفتاری میکنند و آنها از فرط خستگی به زمین میافتند. هیچکس نمیتواند از دست آنها بگریزد. آنها سالخوردگان، کودکان، نوزادان و زنان باردار، بیماران و همه را به سوی مرگ میبرند.»
- «وقتی به کسانی که به آنها عمیقاً علاقه داشتم و حالا در دست پستترین جلادان هستند، جلادانی که تاکنون دنیا به خودش ندیده، فکر میکنم دچار هراس و وحشت میشوم. همه این شکنجهها به خاطر این است که آنها یهودی اند.»
- پنج شنبه ۱۹ نوامبر
- «در هر ساعتی از شبانه روز یک مشت مردم بیچاره و بیپناه را بزور از خانه شان بیرون میکشند و فقط اجازه میدهند یک کوله پشتی و کمی پول با خودشان بردارند، تازه آنرا هم در وسط راه از آنها میگیرند. همه اعضای خانواده را از هم جدا میکنند. مردان، زنان و بچهها همه از هم جدا میشوند. بچهها از مدرسه به خانه برمی گردند و می ببینند که والدین شان نا پدید شدهاند.»
- چهارشنبه ۱۳ ژانویه ۱۹۴۲
- راوتر یکی از مقامات بلندپایه آلمان اخیراً در یک سخنرانی گفت: :" همه یهودیان تا یک ژوئیه باید اراضی تحت اشغال آلمان را ترک کنند، از اول آوریل تا اول ماه مه، استان اوترشت از یهودیان پاکسازی خواهد شد (انگار دارداز سوسک صحبت میکند) واز یک مه تا یک ژوئن نوبت استانهای شمال و جنوب هلند خواهد رسید.» این افراد نگونبخت را مثل یک گله گاو وگوسفند بیمار و بی صاحب یه کشتارگاههای کثیف منتقل میکنند. "
- شنبه ۲۷ مارس۱۹۴۲
- «غذا افتضاح است. صبحانه ما شده نان خشک و چیزی شبیه قهوه. دو هفته است که هر شب شام اسفناج یا کلم پخته داریم، با سیب زمینیهایی به طول بیست سانت و طعم شیرین که مزه پوسیدگی میدهند. کسانی که میخواهند لاغر شوند باید بیایند به پستو!»
- سه شنبه ۲۷ آوریل
- «امشب موی مادرم را شستم. در شرایط فعلی این کار آسان نبود ما مجبوریم از یک مایع تمیزکننده خیلی چسبناک استفاده کنیم چون دیگر شامپو نداریم و تازه مادرم نمیتواند موهایش را شانه کند چون شانه مان فقط ده دندانه برایش باقی ماندهاست.»
- شنبه ۱ مه۱۹۴۲
- «هر گاه به شرایط زندگی مان در اینجا فکر میکنم به این نتیجه میرسم در مقایسه با یهودیان دیگر که در مخفیگاه نیستند ما در اینجا به نوعی در بهشت زندگی میکنیم. ولی در آینده وقتی شرایط عادی شود به سختی میتوانم تصور کنم که چطور مایی که در خانه خودمان چنان راحت زندگی میکردیم، به این اندازه توانستیم سقوط کنیم. منظور من از " سقوط " در اینجا آداب و رفتارمان است. بعنوان مثال از زمانی که اینجا هستیم، سفره میزمان را عوض نکردهایم و ازبس از آن استفاده شده که دیگر جلایی ندارد. اغلب سعی میکنم با یک قاب دستمال به آن جلا دهم، اما خود این قاب دستمال را قبل از آنکه به مخفیگاه بیاییم خریدهایم و حالا پر از سوراخ است، یا خانواده "فان دان" از آغاز فصل زمستان تا حالا ملافه شان را عوض نکردهاند چون آنرا نمیشود در اینجا شست، برای آنکه صابون رخت شویی جیرهبندی و خیلی کمیاب است و تازه خیلی هم کیفیتش بد است. پدرم یک شلوار نخ کش شده بر تن دارد. امروز گن مادرم از بس کهنه شده بود پاره شد ودیگر نمیتوان آنرا دوخت. مارگو هم سینه بندی دارد که دو سایز برایش کوچک است! مادرم و مارگو تمام زمستان را با سه بافتنی گذراندند و لباسهای بافتنی من بقدری کوچکند که به نافم هم نمیرسند! البته میشد از اینها صرفنظر کرد ولی به هر حال از خودم با وحشت میپرسم ما با این وسایل کهنه از شورت من گرفته تا فرچه پدرم، تا کی دوام خواهیم آورد. بالاخره چه وقت به وضعیت قبل از جنگ برخواهیم گشت.
- یکشنبه ۲ مه۱۹۴۲
- «زیبایی پایدار است، حتی در غم و اندوه، اگر بروی دنبال زیبایی بگردی، هر چه بیشتر خوشبختی را کشف خواهی کرد و تعادل خودت را باز خواهی یافت. هر کس شاد است دیگران راهم شاد میکند و هر کس که از شجاعت و ایمان برخوردار باشد، هرگز در بدبختی نخواهد مرد.»
- «ما در بیست و هفت ماهی که در اینجا هستیم از " چرخههای مختلف غذایی " گذشتهایم. منظورم دورانی است که تنها میتوانیم یک نوع غذا یا سبزیجات بخوریم. برای مدت طولانی فقط مجبور بودیم آندیو بخوریم، مثلاً آندیو با پوره سیب زمینی، آندیو با سیب زمینی پخته، و غیره. بعد نوبت اسفناج رسید و به ترتیب خیار، گوجه فرنگی و کلم.
- «واقعاً خوردن کلم پخته هر روز ظهر و شب چیز جالبی نیست ولی وقتی آدم گرسنه است به هر چیزی راضی میشود.»
- دوشنبه ۳ آوریل ۱۹۴۲
- «نمیخواهم مثل اکثر افراد بیهوده زندگی کرده باشم. میخواهم مفید واقع شوم. میخواهم به همه شادی اعطا کنم، حتی کسانی که مرا نمیشناسند. میخواهم حتی پس از مرگ به زندگی ادامه دهم !برای همین از خدا تشکر میکنم که این موهبت را به من داده که میتوانم از آن استفاده کنم تا خودم را پرورش دهم و هر آنچه در درون دارم را ابراز کنم.»
- «وقتی مینویسم از همه قید و بندها آزاد میشوم، غم میرود و امید بازمیگردد! ولی سؤال اصلی این است که آیا قادر به نوشتن کتاب و مطلب مهم و بزرگی خواهم شد؟ آیا روزنامهنگار یا نویسنده خواهم شد؟ امیدوارم چنین شود. خیلی دلم میخواهد چون با نوشتن میتوانم همه چیز را ثبت کنم، افکارم، آرمانهایم و رویاهایم .»
- چهارشنبه ۵ آوریل۱۹۴۴
- «من باور ندارم که جنگ را فقط سیاستمداران و سرمایه داران به وجود آوردهاند، به هیچوجه، آدمهای عادی به همان میزان مقصرند و اگر نه مدتها پیش علیه جنگ شورش میکردند! انسانها نیاز به تخریب و ویرانی دارند، میل به نابودی، به کشتار و به انهدام در بشر وجود دارد و تا زمانیکه بشریت دستخوش یک دگردیسی نشود، جنگها ادامه خواهند یافت و هر آنچه با دقت و زحمت بنا شده، کاشته شده وپیشرفت کرده نابود خواهد شد تا دوباره از نو ساخته شود!»
- چهارشنبه ۳ مه ۱۹۴۴
- «بالاخره پایان این درد و غم فرا خواهد رسید. خدا هرگز قوم ما را رها نکردهاست. طی قرون متمادی یهودیان همیشه رنج کشیدهاند اما باقی ماندهاند و قرنها رنج و درد آنها را قویتر کردهاست. آنها که سست عنصرند سقوط میکنند و آنها که مستحکم هستند ماندگار خواهند بودوشکست نخواهند خورد.»
- ص ۲۴۳
- «به ما میگویند که داریم برای آزادی، حقیقت و عدالت میجنگیم! اما هنوز جنگتمام نشده اختلافات شروع شده و یهودیان به عنوان موجودات پستتر دیده میشوند! آه که چقدر دردناک است، چقدر اسفناک است که برای هزارمین بار صحت این گفته قدیمی به اثبات میرسد:"وقتی یک مسیحی خلاف میکند فقط خودش مسئول است، اما وقتی یک یهودی خلاف میکند تمام یهودیان مسئولند. "»
- دوشنبه ۲۲ مه ۱۹۴۴
- «به اعتقاد من در قرن آینده طرز تفکری که بر مبنای آن زن وظیفه دارد بچه دار شود تغییر خواهد کرد و احترام و ستایش همه زنان جایگزین آن خواهد شد.»
- پنج شنبه ۱۳ ژوئن ۱۹۴۴
- «تنبلی شاید ظاهر دلربایی داشته باشد، اما تنها کار است که باعث رضایت واقعی انسان میشود.»
- پنج شنبه ۶ ژوئیه ۱۹۴۴
- «اگر انسانها هر شب قبل از خواب همه اعمال روزانه شان را مرور میکردند و خوب یا بد آنرا میسنجیدند، زندگی چه خوب و منزه میشد. در این صورت هر کس بهطور خودکارتلاش میکرد هر روز بهتر شود و پس از مدتی بی شک پیشرفتهای زیادی حاصل میشد.»
- «پدر و مادر فقط میتوانند فرزندانشان را نصیحت کنند و راه و روشهای درستی را به آنها نشان دهند، اما در نهایت هر کس شخصیت خودش را شکل میدهد.»
- «صدای رعدی را میشنوم که روزی ما را هم به کام نابودی خواهد کشید. درد و رنج میلیونها نفر را حس میکنم. و به رغم همه اینها، وقتی به آسمان نگاه میکنم دچار این احساس میشوم که همه چیز درست خواهد شد، این قساوت و بیرحمی به پایان خواهد رسید و بار دیگر صلح و آرامش برقرار خواهد شد.»
- شنبه ۱۵ ژوئیه ۱۹۴۴
منابع
ویرایشخاطرات یک دختر جوان نوشته آن فرانک ترجمه: رؤیا طلوع (سایت کتابناک)
پیوند به بیرون
ویرایش- خانهٔ آن فِرانک در هلند
- بنیاد آن فِرانک در سوئیس
- مرکز آن فِرانک در آمریکا
- موزهٔ یادبود هولوکاست در آمریکا نمایشگاه «آن فِرانک - یک داستان ناتمام» و آن فِرانک در دانشنامهٔ هولوکاست