نادر شاه
بنیانگذار و نخستین پادشاه افشار (۱۷۳۶–۱۷۴۷)
(تغییرمسیر از نادر شاه افشار)
نادر شاه افشار نام وی نادرقلی ملقب به تهماسبقلی خان و نادرشاه از [[w: ایل افشار بود که به پادشاهی ایران رسید و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. او دوازده سال (از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶) بر ایران حکومت کرد و پایتخت وی شهر مشهد بود.
دارای منبع
ویرایش- «میدان جنگ میتواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند.»[۱]
- «سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جستهام .»[۱]
- «تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم.»[۱]
- «باید راهی جست. در تاریکی شبهای عصیانزده سرزمینم، همیشه به دنبال نوری بودم، نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمیتوانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست. تو میتوانی. این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد میزند، تو میتوانی جراحتها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ.»[۱]
- «از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفیمنشی جوانان واهمه داشت. جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.»[۱]
- «اگر جانبازی جوانان ایران نباشد، نیروی دهها نادر هم به جایی نخواهد رسید.»[۱]
- «خردمندان و دانشمندان سرزمینم، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد، دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود.»[۱]
- «وقتی پا در رکاب اسب مینهی بر بال تاریخ سوار شدهای شمشیر و عمل تو ماندگار میشود چون هزاران فرزند بهدنیانیامده این سرزمین آزادیشان را از بازوان و اندیشه ما میخواهند. پس با عمل خود میآموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بیتفاوت نبودهاند و آنان خواهند آموخت آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند.»[۱]
- «هر سربازی که بر زمین میافتد و روحاش به آسمان پر میکشد نادر میمیرد و به گور سیاه میرود نادر به آسمان نمیرود، نادر آسمان را برای سربازانش میخواهد و خود بدبختی و سیاهی را، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان میخرد. پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر میآورد و مرا بیمحابا به قلب سپاه دشمن میراند.»[۱]
- «شاهنامه فردوسی خردمند، راهنمای من در طول زندگی بوده است.»[۱]
- «فتح هند افتخاری نبود. برای من دستگیری متجاوزان و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند. اگر بهدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی میگرفتم؛ که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود.»[۱]
- «کمربند سلطنت، نشان نوکری برای سرزمینم است. نادرها بسیار آمدهاند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد. این آرزوی همه عمرم بوده است.»[۱]
- «هنگامی که برخواستم از ایران ویرانهای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است. سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است.»[۱]
- «لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم.[۱]
- «برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمیکنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست میآورم.»[۱]
- «گاهی سکوتم، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب مینشاند.»[۱]
- «کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فروریخته به قصد انتقام بیرون میآیند. انتقام از خرابکننده و ندایی از درونم میگفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم.»[۱][
دربارۀ او
ویرایش- «نادرشاه در هنگام اقامت خود در قزوین سوگند یاد کرد که بر طبق قوانین گذشتگان سلطنت کند و ایرانیان را از تجاوزات دشمنان محفوظ دارد.»[۲]
- «نادر به سفیر روسیه دستور داد که شهرهای دربند، باکو، شروان، اران، ایروان، رشت، گیلان و همه مناطق قفقاز را که پتر کبیر به تصرف خود درآورده بود و همچنین تاتارهای کوهستانی داغستان را که به زیر سلطه خود برده بود را به ایران بازگردانند. نادر با غرور تمام اظهار داشت اگر روسها از مرزهای ما عقبنشینی نکنند خود جارویی به دست میگیرد و همه آنها را از آن مناطق بیرون خواهد ریخت.»[۳]
- «نادر در مراسم مذهبی مردم اینگونه سخن میگفت: ای مردم چرا به جای یاری خواستن از امام علی از خداوند یاری نمیگیرید؟»[۴]
- «در جنگهای نادر شاه افشار با امپراتوری عثمانی، ترکان به محض آنکه با سپاه نادر وارد نبرد میشدند شجاعت و دلیری خود را از دست میدادند.»[۵]
- «نادر تصمیمی اتخاذ کرد که از این پس ایرانیان آزاد خواهند بود بدون مانع به زیارت مکه معظمه بروند و از سایر اماکن مذهبی در کشورهای عربی بازدید کنند و هیچ مالیات و گمرکی نپردازند.»[۶]
- «نادر به پادشاه هند چنین سفارش کرد: در مورد انتخاب بزرگان کشور دقت کنید و کسانی را که نیرنگکار، جاهطلب و خودخواه هستند به حضورتان راه ندهید».[۷]
- «نادر پس از پسگیری بلوچستان پاکستان و افغانستان و سمرقند و بخارا و خوارزم در ازبکستان و ترکمنستان امروزی به مقامات ترکان عثمانی نامه نوشت و شهرهای به تصرف درآمده ایرانیان را درخواست و اصرار ورزید ایران بایستی به مرزهای صفویه بازگردد.»[۸]
- «نادر برروی سکههایش چنین حک کرده بود:
سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان»
و بر مهر سلطنتیش چنین:
نگین دولت و دین رفته بود چون از جا به نام نادر ایران قرار داد خدا»[۹]
- «نامه نادر به والی عراق: پاشای بغداد بداند که زیارت عتبات در عراق حق مسلم ماست و ما استرداد اسیران ایرانی را که در جنگ به اسارت شما درآمدهاند را خواهانیم. از آنجا که خون هممیهنان ما هنوز خشک نشدهاست باید از شما انتقام بگیریم و از خون اتباع سلطان به همان اندازه که خون ایرانیان را ریختهاید بریزیم. از این جهت این نامه را ارسال میکنیم تا بدانید که ما ناگهانی و غیرانسانی به شما حمله نخواهیم کرد.»[۱۰]
- «اندرز سیاسی والپول پس از شکست ارتش امپراتور مغول تبار هندوستان در دشت کَرنال از ارتش ایران و تسلیم امپراتور و ورود نادر به دهلی این بودهاست که نباید امکان داده شود که ایرانیتبارها (از فرات تا سند و از جیحون تا قفقاز شمالی) گردهم آیند و ژنرال نادر دیگری به وجود آورند.»[۱۱][۱۲]
پانویس
ویرایش- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ ۱٫۱۵ ۱٫۱۶ سایت تبیان
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحه ۱۶۳
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحهٔ ۱۴۷
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحهٔ ۲۶۳
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحهٔ ۳۰۶
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی.» پ صفحهٔ ۱۶۶
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحهٔ ۲۳۸
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحهٔ ۲۶۱
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحهٔ ۱۶۰
- ↑ زندگی نادرشاه - تألیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی. صفحهٔ ۹۶
- ↑ https://www.ettelaat.com/?p=355876
- ↑ https://parsiandej.ir/اندرز-والپول-ایرانیان-نباید-نادرشاه-د