«ما نیز در زمان خود از جوانهای به اصطلاح روشنفکرحوزه بودیم. من، آقای سید هادی خسروشاهی و چند تن دیگر از افراد همدوره، که شاید تعداد ما نیز به پنج نفر نمیرسید، به همان افکار اصلاحگرانهای اعتقاد داشتیم که امام موسی صدر و فضلای همفکر ایشان. از طرفی ما در حوزه قم از اولین کسانی بودیم که به مسجد هدایت رفتیم. ما بعد از کودتای ۲۸ مرداد و در زمانی که حدوداً بیست سال داشتیم، رفت و آمد به مسجد هدایت را شروع کردیم. همانجا بود که با امثال شهید دکتر چمران و دکتر یزدی، که بعدها چهره شدند، آشنا شدیم. یادم هست که دکتر چمران آن زمان دانشجوی دانشکده فنی و شاگرد مرحوم مهندس بازرگان بود. به هر حال آغاز این آشناییها از مسجد هدایت بود. طبیعتاً وقتی از حوزه به مسجد هدایت میرفتیم، این رفت و آمدها را مخفی میکردیم. برای اینکه حوزه آن زمان متأسفانه تاب این را نداشت که دو تا طلبه آن، با مرحوم آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان تماس بگیرند. فضای آن روز حوزه به گونهای بود که وقتی میخواستیم روزنامه بخریم، آن را مخفی میکردیم. نمیگذاشتیم کسی بفهمد و آن را زیر عبا مخفی میکردیم. خیلی تقیه میکردیم. حتی بالاتر از این! گاهی اوقات مرحوم شهید باهنر پیشنهاد میکرد که برویم در باغهای انار قدم بزنیم. آن زمان بالاتر از مدرسه حجتیه هنوز ساخت و ساز نشده و همه آن منطقه از باغ انار پوشیده بود. وقتی عصرها میخواستیم با آقای باهنر در باغهای انار قدم بزنیم، به شدت مراقب بودیم تا کسی نفهمد که ما برای قدم زدن آمدیم. برای اینکه آن زمان دون شان طلبهها میدانستند که در باغ قدم بزنند. میخواهم بگویم که ما در چنین فضایی زندگی کردیم و جوانی خود را گذراندیم.
«در چنین شرایطی کاملاً طبیعی بود که امثال ما جذب امام موسی صدر، شهید بهشتی و همچنین آقای مکارم شویم. من به آقای مکارم نیز همواره ارادت داشتم و امروز نیز دارم. یادم هست که آقای مکارم آن زمان «نجات نسل جوان» را تشکیل داد که بعدها به «مدرسه امام امیرالمؤمنین (ع)» مبدل شد. امام موسی صدر، شهید بهشتی و آقای مکارم، همفکر هم و از بنیانگزاران نهضت روشنفکری در حوزه قم بودند. این آقایان معتقد بودند که باید دیدگاههای اصلاحی و انقلابی را در حوزه پیاده کرد. اینها اعتقاد داشتند که وضع مرجعیت شیعه اصلاً باید عوض شود.»
«یادم نمیرود که یک بار آقای مکارم به خود من گفتند که «شما به اشخاص انتقاد نکنید، از سازمان و تشکیلات انتقاد کنید. سازمان مرجعیت سازمان درستی نیست». حتی درست یادم هست که گفتند «اگر سلمان فارسی با آن قداست و با آن بزرگواری امروز به حوزه بیاید و بخواهد از طریق مرجعیت به اسلام خدمت کند، ایشان هم ناچار خواهد شد تا یک بیرونی راه اندازد، یک روضهای برپا کند، یک رسالهای چاپ کند و چند نفر اطرافی را دور خود جمع نماید. بیایید ما این راه را نرویم. بیایید به سازمان مرجعیت انتقاد و آن را اصلاح کنیم». به هر حال این بزرگواران از یک سو دارای اندیشههای اصلاحی و از سوی دیگر دردمند بودند. همانطور که گفتم، اینها همان خصوصیاتی بود که بطور طبیعی امثال ما را جذب میکرد.»[۱]
«آقای خلخالی! از مفهوم آینه شریفه: إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ (مائده ۳۳) اینطور استفاده میشود که بنا بر رأی مشهور مفسران، قاضی و حاکم شرع مختار است با توجه به کیفیت و شدت و ضعف جرم و احیاناً ندامت و امید بر اصلاح مجرم و روش در صف صلحای جامعه و به جهات و خصوصیات دیگر از ۴ کیفر مذکور در آیه شریفه، یکی انتخاب کند که یکی از آنها نفی بلد یعنی تبعید است. حال به چه دلیل حتی یک «مفسد فیالارض» و «محارب با خدا و رسول» مجازات نفی بلد و تبعید در دادگاههای انقلابی دربارهٔ او اجرا نشده است و تا آنجا که من میدانم کیفرخواست دادستان در مورد «مفسد فیالارض» یعنی اعدام و اگر اشتباه نکنم تمام کسانی که مضمون کیفرخواست آنها «مفسد فیالارض و محارب با خدا و رسول» بوده، بدون استثنا اعدام شدهاند؟»[۲]