رجاء عالم (۱۹۷۰) نویسنده عربستانی.

گفتاوردها

ویرایش
  • «بر خلاف دیدگاه شکل گرفته دربارهٔ این شهر؛ مکه اینک تفاوتی با دیگر شهرها ندارد.»[۱]
  • «جامعه سعودی به دو گروه تقسیم شده است: گروهی تندروها و گروهی روشنفکران.»[۲]
  • «تندروها اهل مطالعه نیستند و اهل مطالعه وقتی کتاب مرا می‌خوانند، قدر آن را می‌دانند زیرا من از جایی سخن گفتم که اگر دربارهٔ آن نمی‌نوشتم ممکن بود به نابودی برود.»[۳]
  • «مکه اینک به یک لاس وگاس و شهری مملو از برج و ساختمان‌های شیشه‌ای تبدیل شده است.»[۴]
  • «کشور من سرزمینی است جهانی... در حال حاضر من در مکه حس تعلق دارم. نه به دلیل وجود هزاران کالبد که مراسم حج را انجام می‌دهند، بلکه به خاطر روحی که مرا از تنهایی می‌رهاند. من احساس می‌کنم در این جا ماه کامل را فراتر از آنچه هست می‌بینم.»»[۵]
  • «ناشرها باید به کتاب‌هایی اعتماد کنند که خواننده گان زیادی را به سوی خود بکشانند. برپیشانی ادبیات عربی پیشداوری‌ها و کلیشه‌های فراوانی چسپانیده شده‌اند. ناشرها دردرون این کلیشه‌ها خود را مصوون احساس می‌کنند. آنها از کتاب هاییکه از این چارچوب بیرون اند دوری می‌گزینند. رومان‌های من در ژرفای روح زادگاه من، شهرمکه، ریشه دارند. من از اسطوره‌ها و تاریخ آن مایه می‌گیرم و آنرا بزبانی می‌گویم که باید مانند متن‌های تصوفی نخست بازگردند. این امر به دشواری قابل برگردانی اند.»[۶]
  • «چگونه می‌توان ادعا نمود که که سنگ‌ها معنوی تر اند نسبت به شیشه و یا فولاد؟ ریشه‌های ما در دیوارها قرار ندارند بلکه آنها درمرکز اند واین همان کعبه است و ما باور داریم که خانه خدا است. نه تنها سعودی‌ها بل همه انسان‌های سراسر جهان در جنبشی نسبت به نوعی از واقعیت معنوی بسر می‌برند. ما دیگر محدود به گونه اندیشیدن و یا شیوه زند گی نیستیم بلکه خود را به موجودهای همگانی و معنوی مبدل می‌سازیم و آهسته آهسته دریک بخش معنوی ریشه می‌دوانیم که درآن زادگاه و ارثیه فرهنگی بمثابه یک بخش هنری آرایش دهنده و مشترک همه ونه بمثابه ژرفناهای مناقشه بر انگیز دیده می‌شوند .»[۷]
  • «مفهوم «مهاجرین غیرقانونی» در رابطه با مکه غیرنورمال می‌باشد؛ زیرا در خانه خدا مقدم همه انسان‌ها، همه نژادها و رنگ پوست‌ها خوش است. در آوان کودکی ام پذیرایی از حاجی‌ها مکلفیت افتخار آمیزهمه بود. مکه ازمهاجرین، غربا و اغنیا تشکیل یافته است. آنها با ایمان، خوشی و رنج به اینجا می‌آیند. این همه تضادها درونمایه کتاب‌های مرا می‌سازند. اکنون مکه شهری با بلندترین قیمت زمین درجهان است؛ گداها و ثروتمندها را همسان بسوی خود می‌کشاند. مکه مکان معنوی و درعین زمان تجارتگاه بزرگ است. بازارهای مکه که درآنها شاعرها شعرهای خود را می‌خواندند، گذشته تاریخی دارند. مکه مرکز خلاقیت است .»[۸]
  • «زمانیکه جوان و هنوز به بیرون کشور سفر نکرده بودم درخیابان‌های مکه چادر «آباجه» می‌پوشیدم و «طرحه» نازک ابریشمین بر روی می‌گذاشتم. قانون حجاب چنین بود. دختران عفیف هیچگاهی رخسار خود را نشان نمی‌دادند و با یک چادریکه خطوط چهره آنها را مینما یاند راضی نمی‌شدند. من درهمسانی با موقف خانواده‌ام چهارچادرمیپوشیدم و حتی به آن می‌بالیدم. آما در پس چادری مغزم با انقلابیونی چون کانت ، هگل، هاید گر، نیتچه، پینوزا، سارتر، داستایفسکی، ویکتورهوگو، لورنس، تولستوی و یا سو ناری کایاتا می‌خروشید .»[۹]

منابع

ویرایش