اشتفان تسوایگ
نویسنده اتریشی
اشتفان تسوایگ (آلمانی: Stefan Zweig; زاده ۲۸ نوامبر ۱۸۸۱ در وین، اتریش - درگذشته ۲۲ فوریه ۱۹۴۲ در پتروپولیس، برزیل) رماننویس، نمایشنامهنویس، روزنامهنویس و زندگینامهنویس اتریشی بود.
گفتاوردها
ویرایشماری استوارت
ویرایش- «در نقل یک سرنوشت، طول زمان فقط ظاهر امر است و در حقیت این ماجراها هستند که سرنوشت قهرمان داستان را به قیاس و سنجش میگذارند. روحیه انسان گذشت زمان را به گونهای دیگر، همچون یک تقویم سرد و خشک، میسنجد: سرمستی از احساسات، و از خود بی خود شدن با هوسی تند و مهار ناپذیر میتواند طی زمانی بسیار کوتاه به التهابها و هیجانهای بسیار نامحدود منجر شود، همانگونه که عکس این حالت، یعنی محروم بودن روحیه انسان از چنین احساساهایی در طول سالهای متمادی، آثاری مانند سایهای گریزان خواهد داشت. به همین دلیل در زندگی فقط لحظات بحرانی، لحظات سرنوشت ساز هستند که به حساب میآیند. فقط زمانی که انسان تمام قدرت و نیروی خود را با تمام وجود به کار میگیرد، برای خود و دیگران زنده میماند، همیشه باید آتشی از درون روح و وجود وی را ببلعد تا شخصیت واقعی او نمایان و ظاهر گردد.»[۱]
- «سیاست هیجگاه به احساسات توجه ندارد و فقط منافع مطرح است. انسان، خوشبختی و اراده ش به هیچ رو در مقابل ارزشهای منطقی و منافع عالی به حساب نمیآیند.»
- «در سیاست و زندگی عدم قاطعیت، دودلی و دورویی همیشه زیان بیشتری دربردارد تا اقدامات جسورانه، اساسی و قاطعانه.»
- «نخستین نشان یک سیاستمدار روشن بین، خودداری از جستجو برای دست یابی به هدفی دست نیافتنی و غیرممکن است.»
- «فکر جان ناکس با ایمان مطلقی که به درستی راه و کردار خود داشت، از گونه افکار تنگ نظرانه و آشتی ناپذیری بود که فقط بینش خود را بر حق میدانست، پارسایی خود را فضیلت میشمرد و بالاخره تنها ایمان خویش را ایمانی راستین میپنداشت به طوری که هر کس با عقیده او همگام نبود، مجرم به حساب میآمد و هر کس اگر با یکی از خواستهای او مخالفت میکرد، شریک و همراه اهریمن به شمار میرفت. همیشه مردانی که ادعا میکنند برای خداوند میجنگند، به غیر اجتماعیترین انسانهای کره زمین تبدیل میشوند، زیرا بر این باورند که از ندای پروردگار الهام میگیرند، و گوشهایشان در مقابل تمام گفتههای انسانها ناشنوا میماند.»
- «متأسفانه در بازی سیاست خصلت خاصی نهفته است که اکثراً باعث میشود که توافقها و راه حلهای سیاسی دیر به انجام برسد.»
- «برای یک سیاستمدار بارز دروغ گفتن به همان سهولت نفس کشیدن است.»
- «رنج کشیدن و رنج دادن، قانون مقدس این طبیعت رام نشدنی است. برای کسی که قلب و سرشتی هیجان زده دارد، هر قدر دنیا به او آرامش و خوشاقبالی بدهد، باز هم در وجود خود و در اطرافش خطرات جدید و فلاکتهای تازه به بار میآورد.»
- «صفت خاص هر عشق واقعی این است که عاری از هر گونه حسابگری، طمع کاری، چون و چرا و تزلزل باشد، برای روحیهای شریف و والا، عشق مفهومی جز گشادهدستی و از خود گذشتگی ندارد.»
- «ارتقای مقام افرادی که از روحیه قوی و مصمم برخوردارند، آبدیده و استوار میکند، زیرا قدرت، عنصر اصلی طبیعت آنهاست، در صورتی که انسانهای ضعیف در مقابل اقبالی که لیاقتش را ندارند، خرد و شکسته میشوند. آنان با کسب اقبال فروتن نمیشوند، بلکه چنین میپندارند که به دلیل ارزش واقعی و والای خود به اقبال دست یافتهاند و در نتیجه تبدیل به انسانی خود ستا میشوند.»
- «در زندگی یک زن، هیچ چیز تحقیر آمیزتر از آن نیست که عشق خود را بیدریغ به مردی دهد که لیاقتش را ندارد. یک زن با شخصیت هرگز نه چنین اشتباهی را در مورد خود میبخشد و نه در موردی مردی که سزاوار آن عشق نبوده است. با این احوال چنین عشق پر التهابی نمیتواند به طور طبیعی جای خود را بی بی تفاوتی و سردی دهد، این گونه احساسات زمانی که گداخته شّد، همچنان میسوزاند، و فقط میتواند تغییر رنگ دهد و تبدیل به خاکستری از تحقیر و کینه شود.»
- «ویژگی غرایز مهار ناپذیر مقایرتشان با منطق است. هوسهای لجام گسیخته همانند بیماریها قابل محکومیت یا تبرئه نیستند بلکه باید با واکنشی شگفتانگیز همراه با رعشهای خفیف به توصیف آنها پرداخت، واکنشی که انسان معمولاً در مقابل قدرت نیروهای بدوی احساس میکند. اراده انسان به هیچ رو نمیتواند چنین هوسهایی را مهار کند، زیرا آنها بخشی از محیط زندگی آگاهانه او نبوده بلکه خارج از اراده و مسٔولیت شخص قرار دارند. قضاوت در مورد انسانی که هوسی او را از خود بی خود ساخته، همانقدر احمقانه است که رگبار از بابت اعمالش بازخواست شود و یا آتش فشانی به دادگاه احضار گردد.»
- «جنایتکاری که صرفاً تحت تأثیر غریزه و یا احساسی مهار ناپذیر عمل میکند، در ابتدا تمام قدرت خود را برای رسیدن به هدف خویش متمرکز میسازد، و سپس به محض آنکه جنایت به انجام میرسد، نیرو و اراده ش در هم میشکند. در مقابل، جنایتکار حرفهای که از پیش با حسابگری و خونسردانه عمل خود را طرحریزی کرده است، آمادگی آن را دارد که پس از جنایت رو در روی متّهم کنندگان و قضاوت خود بایستد و در برابرشان استوار و پابرجا به مبارزه پردازد. او اراده خود را فقط برای انجام جنایتش بسیج نمیکند، بلکه این اراده و قدرت را پس از جنایت نیز جهت دفاع از خود به کار میبرد.»
- «تحت شرایط بحرانی و خطرناک انسان غالبأ طعمه نوعی تحرک و حالت انفعالی میگردد، پدیدهای که به خودی خود امری عجیب و فوقالعاده نمینماید، بلکه واکنشی فلاکت بار در مقابل تنش درونی بسیار شدید است که در نهایت زایده انتقام مزورانه سرشت انسان در مورد عملی است که از حد اعتدال و خویشتن داری پا فراتر رفته است.»
- «اکثر اوقات تاریخ این واقعیت تلخ را نشان داده است که بهای جنایت گناهکاران واقعی را بی گناهان پرداختهاند.»
- «از دیدگاه انسانی و همچنین سیاسی ابهام حالتی زیانبار و پر گزند است، زیرا میتواند روحیهها را مضطرب کند و در جهان اغتشاش بر پا نماید.»
- «سیاستمدار فردی است که بتواند در موقعیتهای حساس دلایل و بهانههای موجه عرضه بدارد، از کاهی کوهی بسازد و کوه را کاه جلوه دهد.»
- «قربانی همیشه حق خود را میخواهد، ولی برای فرد شکست خورده همواره حق به بیداد تبدیل میشود.»
- «در طول تاریخ بارها و بارها مشاهده شده است که دورنمای رسیدن به سلطنت به بزدلترین افراد شهامت میبخشد، به بی تفاوتترین انسانها جاه طلبی میدهد و از دیوانگان اندیشمند میسازد.»
- «هیچ چیز بیهوده تر از آن نیست که قیود اخلاقی را که مسئلهای کاملاً نسبی است با منافع فردی ادغام نمود. ارزش زندگانی انسان در طول عصرها و در کشورهای گوناگون به هیچ رو قطعی و مطلق نبوده است چرا که هر عصر مطابق روسم و شیوه فکری خود قضاوت میکند.»
- «سنگدلی و خشونت میتواند سرشت مغرور را به مقاومت وادارد و بیرحمی را با تنفر و واکنش شدید پاسخ گوید. آنان که از طبیعتای مغرور برخوردارند، معمولاً با ایستادگی در برابر خشونت و سخت دلی آب دیده میشوند، اما در برابر خلأ و سکون تابع مقاومت نیاورده از پا در میآیند.»
- «جنون و جسارت را تنها مرزی باریک از هم جدا ساخته است، زیرا تهور همیشه به دنبال خود دیوانگی میآورد.»
- «زمانی که خطر ناپیدا و غیرقابل لمس است، اعصاب جسورترین و با شهامتترین افراد نیز تحت تأثیر هراسی مرگبار، از هم گسسته میشود.»
- «در تاریخ عدل و انصاف جایگاهی ندارد، زیرا فلاکت و تیرهروزی بزرگان جهان را توصیف میکند و نسبت به بدبختی ردههای پایینتر و مردمان عادی بی تفاوت است.»
- «قرون وسطی عصری خشن و بی رحم بود اما عاری از قیود وجدانی و اخلاقی نبود، و حتی میتوان گفت در مقام مقایسه با دوران معاصر، آگاهی عمیقتری از اعمال غیرانسانی خود داشت.»
- «یکی از ویژگیهای بسیار عجیب سرشتهایی عصبی این است که نه تنها میتوانند به طرزی شگفتانگیز دروغ گویند، بلکه از گول زن خود نیز ابا ندارند. از دید آنان، آنچه ادعا میکنند، چون خودبیان کردهاند، حقیقت دارد و دروغ آنان گاه به همان اندازه خطرناک است که گفتههای صادقانه و مبتنی بر اعتقاد راسخشان.»
- «سیاست و قیود اخلاقی هر کدام مسیری جداگانه دارند و به همین جهت به رویدادها از دو دیدگاه نگریسته میشود. از نقطه نظر اخلاقی، اعدام ماری استوارت، عملی غیرقابل بخشش بود، زیرا به رقم تمام معیارهای انسانی، ملکهای را در زمان صلح زندانی کرده به دام انداخته و سپس اعدام کرده بودند. از دیدگاه سیاسی این اعدام اقدام لازم و واجب برای انگلستان به شمار میرفت. متأسفانه در سیاست حق و قانون تصمیم نمیگیرد، بلکه فقط نتیجه کار مهم است.»
- «متأسفانه همیشه بناهای بزرگ سیاسی با سنگهایی بی عدالتای و بی رحمی ساخته شدهاند، و اساس این بناهای سیاسی معظم و با شکوه را همواره سیمانی از خون تشکیل داده است. در سیاست تنها کسانی مقصر جلوه داده میشوند و با ادامه سیر حرکت تاریخ لگد مال میگردند که مغلوب شده و شکست خوردهاند.»
منابع
ویرایش- ↑ استفن زویک، ماری استوارت، ترجمهٔ میترا معصومی، نشر البرز، ۱۳۷۷.