علی احمد سعید إسبر معروف به آدونیس (۱۹۳۰) از شاعران عرب اهل سوریه.

گفتاوردها

ویرایش
  • «اگر من نقد نکنم، دیگر وجود ندارم. من نظر و اندیشه‌ای خود را بیان می‌کنم و در حق کسی بی عدالتی نکرده‌ام. اگر نظر من با دیگران متفاوت نباشد، آن دیگر اندیشه من نیست.»[۱]
  • «من نمی‌گویم مشکل در گذشته است، بلکه مشکل در قرائت این گذشته است. مشکل در مسیح نیست، بلکه در فهم مسیح است. مشکل در این است که چطور یک متن را بخوانیم. این گذشته در قرائت‌های اقتدارگرایانه و سیاسی نهادینه می‌شود. من البته نمی‌گویم در این‌ها اشتباه است. می‌گویم اشتباه در این است که ما نمی‌توانیم آنچه را پیرامون ما می‌گذرد، درک کنیم. تا هنگامی که ما این گذشته را نفهمیم، نمی‌توانیم حتی داعش یا «النصره» یا حتی جریان‌های دینی رایج را بفهمیم، زیرا داعش که از خلأ به‌وجود نیامده است. داعش نیز بخشی از تاریخ ماست.»[۲]
  • «هیچ‌کس نمی‌تواند انسانی را که فاعل بوده و آماده مرگ است، از بین ببرد؛ هیچ‌کس.»[۳]
  • «به اعتقاد من، به‌جای دعوت‌های قوم‌گرایانه به سبک قرون نوزدهم و بیستم، باید بر اساس مدنی و سکولار عمل کرد.»[۴]
  • «لیبرال‌ها مگر چه کردند؟ عبدالناصر چه کرد؟ ما اگر بخواهیم برای مثال انقلاب عبدالناصر را با حرکت مائو در چین مقایسه کنیم، چه باید بگوییم. هر دو در یک زمان است؛ ۱۹۵۸. بیایید دستاوردهای مائو را نگاه کنیم و آنها را با ناصر مقایسه کنیم. چرا عبدالناصر نتوانست یک ملت واحد به‌وجود آورد. برای همین است که می‌گویم بدون تبدیل قرائت‌ها به یک قرائت جدید به نحوی که هیچ‌کس با دیگری نجنگد بدون اینها هیچ دستاوردی نمی‌توانیم داشته باشیم.»[۵]
  • «نخستین شرط دموکراسی، پذیرش دیگری است؛ پذیرش دیگری نه از روی تسامح، بلکه بر مبنای مساوات. تا این گذشته در بین ما حضور دارد، تحقق این امر غیرممکن است.»[۶]
  • «وقتی بخواهید از آزادی حرف بزنید، شما به فردی نیاز دارید که در عمل مسئولیت‌پذیر و دارای یک وجود مستقل باشد؛ کسی که صاحب اختیار خودش باشد.»[۷]
  • «نمی‌شود از آزادی حرف زد، حال آنکه هرکس با هر مقامی و هر درجه‌ای حتی اگر علامه باشد، برای مثال نتواند در کشوری مانند لبنان برای خود شغلی پیدا کند، مگر اینکه وابسته به طایفه‌ای باشد. این فقط لبنان نیست، همه اعراب این‌طورند. همه در یک دایره بسته دور می‌زنند. ما همیشه عمرمان را صرف تغییر نظام‌ها کرده‌ایم؛ گفتیم فلان وزیر را برداریم و به جای او فلان وزیر را بگذاریم. اما اینها هیچ چیزی را تغییر نداده است.»[۸]
  • «ما به‌عنوان اعراب، در یک قرن گذشته، هیچ کاری به‌جز تغییر دولت یا نظام‌ها نکرده‌ایم. صدبار تا به حالا این نظام‌ها را تغییر داده‌ایم، اما چه چیزی تغییر کرده است؟ هیچ چیز؛ نه آموزش‌وپرورش، نه مدرسه.»[۹]
  • «اگر ما تاریخ را خوب خوانده بودیم، دیگر نیازی به داعش نبود و نباید شاهد چنین شناعتی می‌بودیم.»[۱۰]
  • «یادآوری می‌کنم اگر در دوران جدید فردی باشد که شعر و شعرا را ترویج و تشویق کرده باشد، من هستم. همیشه از چیزهایی که جدید بوده، حمایت کرده‌ام. هرچه را برای شعر انجام داده‌ام برای سایر هنرها هم مثل رمان و... هم کرده‌ام. اما برای اینکه شما یک قصیده زیبا و عمیق دربارهٔ «گل» بسرایید، باید بیولوژی، علم، تاریخ، محیط‌زیست و... را هم بدانید. ما دربارهٔ یک گل شعر می‌گوییم و فقط زیبایی‌اش را توصیف می‌کنیم. اما در همین زیبایی، محصور می‌مانیم.»[۱۱]
  • «مهم‌ترین هنر اعراب، هنرهای تجسمی است که از شعر هم مهم‌تر است. زبان شعر محصور شده و زبان عربی ویران شده است؛ به دلایل مختلف. اعراب قدیم این‌همه مانع و دیوار نداشتند و از آزادی‌های بیشتری برخوردار بودند. آن‌ها می‌توانستند در اشعار خودشان کلمات یونانی، فارسی و... به‌کار ببرند و آنها را معرب کنند. زبان عربی مملو از لغات بیگانه بود. اما امروز زبان عربی دارد خفه می‌شود. افراد، نویسنده‌ای را ترجیح می‌دهند که به زبان عامیانه بنویسد.»[۱۲]
  • «تا عشق هست، شعر هم هست.»[۱۳]
  • «انقلاب در سوریه را تأیید می‌کنم اما انقلابیون بدتر از آنچه که علیه آن انقلاب کردند؛ هستند. ملت سوریه، در شهرها و در قدرت‌های اقتصادی، فکری و انسانی نمایانگر است. ما شاهد مشارکت عمیق آنان در این انقلاب نبودیم.»[۱۴]
  • «من از ایده تغییر برای تحول حمایت می‌کنم. من از جامعه متغیر و همیشه زنده حمایت می‌کنم. من به لحاظ مبنایی از هواداران ایده انقلاب حمایت می‌کنم اما انقلاب دارای اخلاق، ارزش‌ها و ابعاد انسانی است. انقلاب باید همیشه نسبت به آنچه که علیه آنها بر پا شده بهتر باشد.»[۱۵]
  • «ملت سوریه به هیچ وجه در عمق خود مخالف انقلاب نیست بلکه مخالف رفتارها و شیوه‌هایی است که منجر به نتیجه‌ای می‌شوند که با ذات انقلاب در تناقض هستند.»[۱۶]
  • «هر گاه جامعه تغییر کند شاهد تغییر حکومت نیز خواهیم بود. باید بر تغییر جامعه و نهادهای آن اصرار ورزید زیرا پس از آن به صورت خودکار، حکومت هم تغییر خواهد کرد. اگرد تغییر حکومت از بالا باشد جامعه تغییر نخواهد کرد.»[۱۷]
  • «در تسامح چیزی از «نژادپرستی» دیده می‌شود. من با تو با تسامح برخورد می‌کنم در حقیقت من قوی تر هستم اما انسان، خواهان برابری و مساوات است و نه خواهان تسامح. به همین دلیل باید دست به انقلاب داخلی بزنیم.»[۱۸]
  • پنجره‌هایی ازاشک هجرت کردند
وکوهی از بازوهای فرو رفته
هوا و صنوبر غمگین
و انجیر کهنه‌ای
هرلحظه او را زیر نظر دارند
پلک‌های شان از شدت گریه به پای شان چسبیده
سکوت، سوزنی ست
که کفن پرنده‌ها ر ادوخت
و زنگی از گودال‌ها شد
خیال کردم انگار
نق‌نق دختر بچه‌ای را می‌شنوم که دست‌هایش روی
تخت میخکوب است
پلک هایشآویزان شده گمان می ­کند یک پروانه
یا توپی است یا عروسکی که آسمان رنگش را ندیده
به خیالم، درمهمانی شبانه‌ای حضور دارم
کنار بانویی که فکرمی‌کند نوه‌اش هستم
و ما را هرشب باقصه‌های عجیبی اسیر می­ کند
پری دریایی در لباسی شفاف از تاریکی
چون یک جرقه یا شبح
ما را دوست دارد وبه سرزمینش می‌برد
لباس‌های باد مانندش باکوک‌های مخفی را
به ما می‌پوشاند
و نگهبان گله در تپه‌اش
گرگ‌ها او را می‌کشندیا او آن‌ها را می‌کشد
سوار زیبا در حمله‌اش
حریف رادر یک چشم به هم زدن از بین می‌برد
ومحبوبه ­ی زیبایش ر ا از مخفی­گاهش می­ دزدد
درخیالم
گیسوی زمان سفر کرده را
می‌گیرم
می‌بافمش و به شکل پنجره برمی‌گردانم
دختربچهٔ کوچک و مادربزرگ

و آنچه گذشت را باز می‌گردانم .(از «نوافذٌ من الدموع هاجرت»)

منابع

ویرایش