پاداش سکوت

فیلم ایرانی ۱۳۸۵

پاداش سکوت فیلمی ایرانی پخش‌شدهٔ ۱۳۸۵ به کارگردانی مازیار میری و نویسندگی فرهاد توحیدی است.

دیالوگ‌ها ویرایش

[نخستین حضور در محل کار پدر یحیی]

اکبر منافی: حاجی… یحیی رو من… حاجی، یحیی شهید نشده… من کشتمش.

[در تاکسی به مقصد محل عبدالله مشکاتی]

اکبر منافی:اکبر منافی: خون بچه‌ات ه، ازش می‌گذری؟
پدر یحیی:نه… اگه فقط یه نفر، مثلاً همین مشکاتی شهادت بده که یحیای منو تو کُشتی، به خداوندی خدا خودم طناب دار رو میندازم گردنت.

[در مهمانسرا]

عبدالله مشکاتی: چقدر میخای؟
اکبر منافی: من چیزی نمیخام، فقط یه خواب میخام، یه خوابِ آروم. یه کاری کن راحت بتونم بخوابم. میتونی؟
عبدالله مشکاتی: نه خیر، قاطی کردی.
اکبر منافی: نه، من قتل کردم.

.....

اکبر منافی: نه، خیال نیست، به خدای احد و واحد خیال نیست، یحیای تو جلو چشممه، من دارم میبینمش.

.....

اکبر منافی: عبدالله! تو واقعاً بیست سال پیش جزو بچه‌های هور بودی؟ من که باور نمی‌کنم.

[در انبار خانه ی پدر اکبر]

خواهر اکبر:قربون غریبی‌ات برم، چی به سر خودت آوردی؟ خلاص نشدی بعد این همه سال؟ حالا کی حالت رو بپرسه. بمیرم! آبجیت نمیدونه که دردت چیه، وای به حال بقیه.

[در دفتر مجله]

اکبر منافی: ما واسه استخدام نیومدیم، با عباس آقا ساجدی کار داریم.
همسر عباس ساجدی: نیستن. خارج از کشورن.
اکبر منافی: پس درست اومدیم… اینجا مجله خاکریزه؟
همسر عباس ساجدی: مگه در و دیوار رو نمی‌بینین… اینجا جوانه است.
اکبر منافی: این نشونی مال اینجا هست یا نه؟
همسر عباس ساجدی: ...
اکبر منافی: من فقط میخام بدونم، این عباس ساجدی همون عباس ساجدی ه که با ما تو جبهه بوده؟
همسر عباس ساجدی: جبهه کجاست آقاجون، می‌بینید که گرفتارم، بفرمایید بیرون.
اکبر منافی: ببین خانم، برای من از نون شب واجب‌تره که این عباس ساجدی همون عباس ساجدی ه که ما دنبالش می‌گردیم. آخه اون نشونی ه رفقای ما رو داره. خودشون هم از رفقای قدیمی ما بودن.
همسر عباس ساجدی:هر وقت آقای ساجدی تشریف آوردن از خودشون بپرسین.
اکبر منافی: (خشمگین معترضانه) چرا زورت میاد دو کلوم حرف بزنی؟ مگه ما پول خواستیم که داری ردمون می‌کنی؟ مگه کار خواستیم که داری اخم و تخم می‌کنی؟ مگه ارث پدری طلب داری؟
همسر عباس ساجدی: (خشمگین) آره طلب دارم. یه ساعته وقت منو گرفتی، بسه دیگه، برو بیرون.
اکبر منافی: (با فریاد) آدم باش.

....

همسر عباس ساجدی: آقا صفدر!
بله خانم.
همسر عباس ساجدی:ببرشون زیرزمین ببین چه کمکی میتونی بهشون بکنی.
چشم.

[در دفتر بازقلعه‌ای]

اکبر منافی: از جایی تشریف نیاوردیم. امری هم نداریم. فقط به اون جواد بازقلعه‌ای‌تون بگین اکبر منافی از بچه‌های هور با پدر یحیی ابراهیمی اومده بودن دنبال نشونی فرماندشون، حاج احمد ایروانی. همین.

نقش‌آفرینی‌ها ویرایش

پیوند به بیرون ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ