والتر شایدل
تاریخنگار اتریشی
والتر شایدل (به انگلیسی: Walter Scheidel) (زادهٔ ۹ ژوئیه ۱۹۶۶) تاریخنگار اتریشی است.
گفتاوردها
ویرایشبرابری به قیمت خون
ویرایش- «با گذر زمان، سرچشمههای اصلی نابرابری تغییر کردهاند. اربابان فئودال با زور و حکم خود رعایای منکوب را استثمار میکردند، اما کارآفرینان اروپا در اوایل دورهٔ مدرن به سرمایهگذاری و مبادلات بازار تکیه میکردند تا از امور تجاری و مالی سود ببرند؛ ولی پیامد کلی یکسان ماند: از مصر فرعونی تا انقلاب صنعتی، قدرت دولت و توسعهٔ اقتصادی کلاً در خدمت بسط شکاف میان غنی و فقیر بودهاند. هم فُرمهای باستانی یغماگری و اجبار و هم اقتصاد مدرن بازار، بهرههایی نابرابر رقم زدهاند.»[۱]
- «گویا تاریخ هرازگاهی دکمهٔ ریست را فشرده تا نابرابری را به طرزی چشمگیر، ولو موقت، کاهش دهد… هربار که شکاف میان غنی و فقیر کاهش چشمگیری یافته است، به خاطر شوکهای تروماتیک و اغلب بسیار خشونتباری بوده که به نظام حاکم وارد شده است. بلایای فاجعهبار، فروپاشی دولتها، و در نمونههای متأخر جنگ با بسیج عمومی و انقلابهای ساختارشکن؛ اینها یگانه نیروهاییاند که همترازی در مقیاس عظیم را رقم زدهاند. هیچ سازوکار دیگر (با خونریزی کمتر) حتی به پای اینها نرسیده است.»
- «همواره وسوسه میشویم که بگوییم درسهای تاریخ به درد ما نمیخورند چون دنیا بسیار عوض شده است؛ که البته عوض شده است؛ ولی باید به خاطر داشته باشیم که دقیقاً همین ادعا را میشد در دههٔ ۱۹۵۰، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ هم داشت، یعنی زمانی که در عین رشد اقتصادها و شکوفایی طبقههای متوسط، نابرابری کاهش یافت. آن زمان دلیل روشنی وجود نداشت که باور کنند مسیر میتواند عوض شود، اما عوض شد. اکنون نیز محتملاً سوار یک موج روبهبالا در تمرکز درآمد و ثروت هستیم، یعنی موجی در ادامهٔ آن الگویی که هزاران سال سابقه دارد. در آیندهای نه چندان دور، روباتیک، مهندسی ژنتیک و بهبود بیومکاترونیک بدن انسان هم شاید نابرابریهایی بیافرینند که اکنون حتی در مخیلهمان نمیگنجند؛ و اگر چنین شود، آیا اینهمه به نقطهٔ عطفی پیشبینینشده، ناگهانی و پُر از خشونت منجر خواهد شد؟»
- «برای آنهایی که دنبال همترازسازی صلحآمیزند، تاریخ چندان مایهٔ دلخوشی نیست. مطمئناً کاهش نابرابری در حاشیه کاملاً ممکن است: اگر کشورهای آمریکای لاتین موفق به این کار شدهاند، آمریکا یا انگلستان یا استرالیا هم مطمئناً میتوانند چنین دستاوردی داشته باشند. آنها میتوانند از رشتهای از سیاستگذاریهای مختلف بهره بگیرند: از مداخلات مالی، درآمدهای پایه و هدفگیری ثروتهای پنهان در خارج، تا سرمایهگذاری دقیق و متمرکز در آموزش و اصلاح امور مالیهٔ کارزارهای انتخاباتی؛ ولی سیاستگذاری در خلأ رُخ نمیدهد، و همهٔ آن چیزهایی که به سود نسل پس از جنگ بود را نمیتوان به سادگی در محیط امروزی پیاده کرد که شاهد ادغام، رقابت و مقرراتزدایی بیشتر در سطح جهانی است. در طول تاریخ، یکسانسازی اساسی نابرابری بواقع همهجا خاستگاههای تیره و تاری داشته است، و هیچ سازوکار بدیل و جایگزینی هم پدید نیامده که به آن اندازه قوت داشته باشد.»
- «اگر برای یافتن مصادیقی از کاهش صلحآمیز نابرابری (و نه صرفاً موفقیت در حفظ سطوح کنونی نابرابری) سراغ تاریخ برویم، چندان چیزی نمییابیم. مهمترین مورد، خاستگاهی بسیار متأخر دارد: از سال ۲۰۰۲ تا اوایل دههٔ ۲۰۱۰، اکثر کشورهای آمریکای لاتین کاهش مشهود نابرابری درآمد را تجربه میکنند که به یُمن سلسلهای از رخدادهای مطلوب میسر شده بود. اصلاحات آموزشی بالاخره جواب دادند. برنامههای رفاه که هزینهشان با فروش مواد اولیه تأمین میشد از محرومان حمایت میکردند، و کارگران از اشتغال غیررسمی به اشتغال رسمی منتقل شدند؛ ولی این تغییرات تا کنون صرفاً توانستهاند نابرابریِ بسیار زیاد را به نابرابری زیاد بکاهند، و اخیراً رکود اقتصادی و پسضربههای سیاسی در بسیاری از این کشورها موجب توقف این روند یا حتی معکوس شدن آن گشتهاند. فقط در گذر زمان میتوانیم بفهمیم که آیا برابرسازی صلحآمیز میتواند احیاء شده و سپس در درازمدت حفظ شود، یا خیر.»
- «برخی دولتهای رفاه در اروپا توانستهاند با تشدید تلاشهای بازتوزیعی، نابرابری روزافزون درآمد را جبران کنند. ژاپن، کرهٔ جنوبی و تایوان در تأمین توزیع منصفانهتر درآمدهای ناخالص، خوب عمل کردهاند؛ ولی اینها (در بهترین حالت) مصداق نگه داشتن خط در این جنگاند که اغلب هزینههای سنگینی هم داشتهاند، و روشهایشان بعید است دوام داشته باشد چون پیر شدن ملتهای ثروتمند و مهاجرت، تهدیدی برای آن قرار اجتماعی است که بُنمایهٔ دولت رفاه است.»
- «... الگوی چندهزارسالهٔ اوج و فرود به خاتمه نرسیده است. این بار نیز همترازسازی ناشی از شوک، به مرور زمان فروکش کرده است؛ چنانکه در قرون هشتم و پانزدهم در اروپا رُخ داد. تقریباً به هرجا که بنگریم، نابرابری رو به افزایش بوده و است. کشورهای انگلیسیزبان، بویژه ایالات متحده، طلایهدار این روند هستند. افول کمونیسم به دوبرابر شدن نابرابری در روسیه و چین منجر شده است، و به خلق ثروتهای افسانهای کمک کرده است. هند نیز در همین جهت پیش رفته و میرود.»
- «بسیار بعید است که توسعهٔ اقتصادی و اجتماعی فینفسه میتوانستند چنان تحولآفرین شوند که نابرابری را تا سطوحی پایین بیاورند که نسل پس از جنگ تجربه کرد… همچنین بعید بود که حکومتهای زمان صلح نرخ مالیات بر درآمد بالای ۹۰ درصد تحمیل کنند، به املاک نخبگان دستدرازی نمایند، یا به طور کلیتر مداخلههایی به قوت دوران دو جنگ در بخش خصوصی داشته باشند. تورم لجامگسیختهای هم نبود که رانتخواران را از صحنه حذف کند. جهانیسازی بیوقفه پیش میرفت، و استعمارزُدایی شاید کامل نمیشد. بدون این جنگها، بدون لنین یا استالین یا مائو، همترازسازی تمامعیار در بخش عمدهٔ جمعیت دنیا که تحت کنترل آنها و نایبانشان بود رُخ نمیداد، و سیاستگذاریهای برابرساز در نقاط دیگر در واکنش به تهدید شورشگری کمونیستی هم پیش نمیآمد.»
- «به دلایل موجهی میتوان باور داشت که اگر قرن بیستم در صلح میگذشت، سیر نابرابری تا حدی متفاوت از چهار قرن پیش از آن پیش میرفت. حتی پیش از سال ۱۹۱۴ هم برخی ملتهای غربی شروع به تجربهٔ شکلهایی از مالیاتگیری کرده بودند که حداقل بالقوه میتوانست از تمرکز بیشتر ثروت جلوگیری کند. دموکراسی انتخابی در حال گسترش بود، و اتحادیههای کارگری با اینکه هنوز نسبتاً در حاشیه بودند اما به صحنه آمده بودند. رشد پرشتاب اقتصادی، حامی و مفید به حال آموزش همگانی بود، و به نوبهٔ خود از آن سود میبُرد. بهرهوری بیشتر هم منابع لازم برای برنامههای رفاهی سخاوتمندانهتر در حوزهٔ سلامت و بازنشستگی را فراهم میکرد. پس این پرسش پیش میآید: جنگها و انقلابهای مدرن تا چه حد تسهیلگر و شتابدهندهٔ تغییراتی بودند که حتی بدون آنها نیز رُخ میداد، هرچند شاید تدریجیتر و کُندتر؟»
- «هیچ اقتصاد مدرنی از فرونشست ناشی از جنگ مصون نبوده است. حتی سوئد که بهخاطر بیطرفی در هر دو جنگ جهانی و مصونیت از انقلاب مشهور است، و اغلب به عنوان نمونهای دلخوشکننده از همترازسازی صلحآمیز ذکر میشود، نتوانست از شرّ فشار آشفتهبازار همسایگانش رها شود. سقوط آلمان و روسیه پس از جنگ جهانی اول، ماشهٔ مشکلات اقتصادی و سیاسیاش را چکاند که راه را برای اصلاحات بعدی هموار کرد. در جنگ جهانی دوم که قدرتهای متحدین گرداگرد این کشور را گرفته بودند، سوئد دست به دامان بسیج کامل، جیرهبندی، مالیاتهای بسیار بالا و برنامهریزی اقتصادی شد تا برای وخیمترین حالت ممکن آماده شود. مثل هرجای دیگر، پس از فرو نشستن غبارها، رأیدهندگان سعی کردند این مداخلهها را به سمت رفاه اجتماعی سوق دهند تا بهرهمند شوند. وجه ممیزهٔ کشورهای اسکاندیناوی، خاستگاه سطوح بالای برابری در این کشورها نیست، بلکه موفقیتشان در حفظ آنها از آن زمان به بعد است.»
- «جریان رشد اقتصادی مدرن که خیز گرفت، برای همه تأثیر یکنواختی نداشت: حتی با اینکه استانداردهای زندگی در کل جامعه بهبود یافت و بسیاری از کارگران از فقر شومی که گریبانگیر زندگی اجدادشان بود گریختند، اغنیا با شتاب بیشتری بهرهمند شدند.»
منابع
ویرایش- ↑ والتر شایدل، «برابری به قیمت خون»، ترجمهٔ محمد معماریان، نشر در مجلهٔ aeon و بازنشر و ترجمه در سایت ترجمان، چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶.