مَهدُخت مُخبِر (۱۲ مهر ۱۳۲۲، رشت - ۷ آبان ۱۳۹۸، تهران) شاعر و ترانه‌سرای اهل ایران بود.

گفتاوردها

ویرایش
  • «شش یا هفت ساله بودم که با صدای ساز فلوت برادرم با موسیقی آشنا شدم. از همان زمان عاشق موسیقی شدم. هر چیزی می‌شنیدم با آهنگ خاصی آن را زمزمه می‌کردم و همین موضوع باعث شد تا رفته رفته بتوانم روی آهنگ‌ها شعر بگویم. درواقع تخصص من شعر و ترانه گفتن روی آهنگ و ملودی است.»
  • «اواخر سال ۴۸ به رادیو دعوت شدم ازسوی همسایه برادرم که با یکی از ترانه سرایان بنام آن دوران دوست بودند؛ شعرهایم را برای ایشان خواندم و ایشان مرا به رادیو بردند و به اسدالله ملک و استاد علی تجویدی معرفی کردند. برای استاد تجویدی چند ترانه خواندم و ایشان از من دعوت کردند به رادیو بروم؛ رادیو ایران واقع در مسجد ارگ.»
  • «من وقتی می‌رفتم رادیو قرار بود در برنامه گلها برنامه داشته باشم که همان موقع انقلاب شد و این اتفاق نیفتاد.»
  • «اولین ترانه ام، ترانه ای محلی به نام «همیشه بهار گیلانه» بود که در سال ۴۹ سرودم و در همان سال نیز از رادیو پخش شد.»
  • «ما چندان ترانه‌سرایی که بتواند روی آهنگ شعر بگوید، نداریم.»
  • «خوبی ترانه این است که می‌توان دردهای جامعه را از طریق صدای زیبای خواننده به گوش جامعه رساند. در واقع ترانه صدای زخم‌های جامعه است. حتی حضرت محمد هم فرمودند قرآن را باید با صوت خوب بخوانید؛ چون صوت خوب اثر بسزایی بر شنونده می‌گذارد. بعدها وقتی دیدم ترانه من را راضی نمی‌کند به غزل روی آوردم. غزل سرا هستم و دوبیتی و رباعی هم می‌گویم. برای نمونه غزل با مطلع «ای عشق از ماندن بگو ایثار کن ایثار کن» یکی از غزل‌های من است که با صدای علیرضا افتخاری و آهنگ سازی جلیل عندلیبی منتشر شد.»
  • «ترانه دلخرابات من را آقای گلپا خواندند و استاد تجویدی آهنگ سازش بودند. این ترانه در آمریکا ترانه سال شد.»
  • «شعری که گفتم توقع داشتم از طرف رادیو و تلویزیون پخش شود. من حتی پول هم نمی‌خواهم فقط می‌خواهم به معلولان کشور بها داده شود. قسمتی از شعر این است: الهی به امید تو/ به امید روزی که این اجتماع به چشم ترحم به ما ننگرد/ به امید روزی که بازار کار/ به دست‌های ما کارها بسپرد/ اگر دست و پا، چشم بینا ندارم/ خدایم به من فکر و اندیشه داده/ اگر بی‌خبر از غم روزگارم/ خدایم به من برکت و ریشه داده/ الهی به امید تو/ الهی به امید تو.»[۱]

نمونه ترانه‌ها

ویرایش
  • «زخم مرا که دوست به تصویر می‌کشد/ پشتم ز سوز سینه چرا تیر می‌کشد/ بر من که خود همیشه سپر بوده‌ام چرا/ این دست‌های حادثه شمشیر می‌کشد/ با روی باز خنده به دنیای گردون زدم/ اما مرا به حالت دلگیر می‌کشد/ دنبال دل نه از پی بازیچه می‌روم…»
  • «
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
خیلی وقته دل تنگم نغمه شادی نخونده
بس که هر شب تا سحر خدا خدا کرده دل من
دیگه در سینه سوزان آه و فریادی نمونده
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده

***

دل شکسته آخه بس که دلهای شکسته دیده
نا امیده بس که درهای امید و بسته دیده
تو جهان می فروشان دل پی چراغ می گرده
تو کویر خشک و سوزان به امید آب می گرده
من کلام عاشقی را توی سینم بنوشتم
من به خاطر تو جانا حتی از خودم گذشتم
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
خیلی وقته دل تنگم نغمه شادی نخونده

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ