صخره (فیلم)
فیلمی از مایکل بی
صخره نام فیلمی است محصول سال ۱۹۹۶، دربارهٔ یک ژنرال دریادار (فرانسیس ایکس هامل) که جزیره آلکاتراز را با یک گروه سرباز مزدور به تسخیر درمیآورد، گروگانگیری کرده و تهدید به شلیک چندین موشک مسلح به گاز سمی وی. ایکس به مرکز سانفرانسیسکو میکند. استنلی گودسپید، یک متخصص سلاحهای شیمیایی وابسته به اف.بی. آی، باید با همکاری گروهی با جان پاتریک میسون (یک زندانی اسبق آلکاتراز و جاسوس بریتانیایی) موشکهای وی. ایکس را قبل از اینکه آنها بتوانند شلیک کنند خنثی کند.
گفتگوها
ویرایش- ژنرال هامل : نماینده کنگره و اعضای محترم هیئت مخصوص ارتش من در مقابل شما قیام میکنم تا به بی عدالتی رقتانگیز اعتراض کنم . باید متوقف بشه … [ در مقابل مقبره همسرش ] دلم برات خیلی تنگ شده. بارب ، کاریه که باید انجامش بدم . کاری که وقتی تو اینجا بودی نمی تونستم انجامش بدم سعی کردم میدونی که هر تلاشی رو که می تونستم رو انجام دادم و هنوزم نتونستم توجهشون رو جلب کنم باید امیدوار باشیم که این کار فکر اونا رو ارتقاء می ده اما هر اتفاقی که افتاد خواهش میکنم منو دست کم نگیر
- ژنرال هامل : به ما لکه وطن فروشی رو خواهند چسبوند … مجازاتش مرگه … دویست سال پیش … چند تا مرد به نام واشینگتن، جفرسون و آدامز … بهشون توسط بریتانیا لکه وطن فروشی چسبونده شد؛ و حالا اونا وطنپرست خونده می شن. به مرور زمان، ما هم مثل اونا میشیم. اگه خدا بخواد ظرف کمتر از ۴۸ ساعت، شما تحت پوشش گروگانها و کلاهکهای گاز وی. ایکس این جزیره رو با هلیکوپترهای جنگی تخلیه میکنید. هدف شما: یک کشور که پایبند به پس ندادن مجرمینه هست. به هر کدوم از شما بابت خدماتی که انجام میدید یک میلیون دلار که دستمزدتونه پرداخت میشه. اما شما دیگه هیچ وقت نمی تونید پاتونو توی خاک وطنتون بذارید. می تونید با این وضعیت زندگی کنید ؟ [ فرماندهان درجه پائینتر فریاد میزنند : بله قربان ! ] مردان شناسایی نیروی تفنگدار دریایی برای انجام عملیاتهای غیرقانونی در تمام دنیا انتخاب میشن. وقتی به خونه بر نمی گردن … به خانوادهاشون داستانهای غیر واقعی گفته میشه که چه اتفاقی براشون افتاد … و از پرداخت غرامت سر باز می زنن. خوب، من از این دروغها در تمام طول خدمتم احساس خفگی میکنم! ما اینجائیم و از الان جلوی این دروغا رو میگیریم! خدا پشت و پناه همتون باشه. برید سر پستاتون آقایون
- ژنرال کرامر : این ژنرال هامله تو ویتنام. فکر کنم اون موقع یه سرگرد بوده
- سینکلیر (رئیس ستاد ارتش) : سه تا مأموریت تو ویتنام. پاناما، گرنادا، طوفان صحرا. سه تا نشان قلب ارغوانی، دو تا ستاره نقرهای و مدال کنگرهای عیسی! این مرد یه قهرمانه
- ژنرال کرامر : خوب فکر کنم افسانهای باید لقب بهتری باشه، آقای سینکلیر
- سینکلیر : خوب، حالا می تونیم آدمربایی و اخاذی رو هم به لیست افتخاراتش اضافه کنیم
- ژنرال کرامر : [ با کمی پرخاش ] آقای سینکلیر، ژنرال هامل مرد شریفیه
- ژنرال کرامر : فرانک، ال کرامر هستم.
- ژنرال هامل : سلام، ال، چی کارا میکنی؟
- ژنرال کرامر : نمی دونم فرانک، چرا به من نگفتی؟ اینجا کلی آدم داریم که همگی خیلی خیلی نگرانن، فرانک.
- ژنرال هامل : یه راست میرم سر اصل مطلب. هشتاد و سه نفر از افراد شناسایی نیروی تفنگدار دریایی توی فرماندهیهای من کشته شدن. چهل و هفت تا تو شمال لائوس و جنوب چین.
- سینکلیر : ما به هیچ وجه قبول نمیکنیم که به جنوب چین سرباز فرستادیم.
- ژنرال هامل : [ با عصبانیت ] این کیه؟ خودتو معرفی کن.
- سینکلیر : رئیس ستاد ارتش که از طرف کاخ سفید انتخاب شده هیدن سینکلیر هستم، ژنرال.
- ژنرال هامل : چند سالته سینکلیر؟
- سینکلیر : سی و سه سالمه
- ژنرال هامل : خوب، آقای سینکلیر، تو احتمالاً نمی تونی هیچ نظر مزخرفی دربارهٔ اون چیزی که من دارم حرف میزنم داشته باشی. تو نهمین سال تولد تو، من داشتم عملیات سیاهو انجام میدادم … و افراد من مسئولیت کشتن بیشتر از دویست نفرو داشتن. حالا آقای سینکلیر دهنتو ببند که داری وقت منو تلف میکنی
- ژنرال کرامر : آه، میخوای ادامه بدی فرانک؟
- ژنرال هامل : عملیات طوفان صحرا رو یادته؟ اون ضربات دقیق که با بمبای هوشمند وارد اومد، که خیلی خوب تو سی.ان. ان روش سر پوش گذاشته شد؟ این افراد من بودن که روی زمین با لیزری کردن هدفها امکان زدن اون ضربات رو فراهم آوردن. بیستای اونا بعد از درگیری بیرون بغداد رها شدن تا بپوسن. هیچ هزینه کمکی ای به خانوادهاشون داده نشد. هیچ مدالی بهشون اعطا نشد. این افراد برای کشورشون مردن، و اونا حتی یه تشییع جنازه نظامی لعنتی هم نداشتن. این وضعیت غیرقابل قبوله. شما صد میلیون دلار از حساب کمپانی تجاری گرند کیمن دریای سرخ به حسابی که من تعیین میکنم حواله میکنید. از این مبلغ یک میلیون دلار به عنوان غرامت به هر کدوم از خانوادههای اون هشتاد و سه نفر تفنگدار دریایی داده میشه. بقیه ش رو هم با نظر خودم تقسیم میکنم
- ومک : [ درباره میسون ] اون توی فرار کردن یه هنرمند حرفهایه
- گودسپید : ماروین، به بازداشتگاه فدرال ولفبورگ نگاه بنداز. اسم زندانی میسونه، جان
- ماروین : هی، استن، گوش کن، من دیگه از این چاه توالت دولتی کشیدم کنار. میرم ارکین تا متلای خوشگل طراحی کنم. خوبه، هان؟
- گودسپید : من موتور یه بچه رو دزدیدم. واقعاً حس خوبی در موردش ندارم، باشه؟ ولفبورگ. دیدیش؟
- ماروین : آره، دیدم. خیلی خوب، مارگرین، مسکنی، مسترز. میسون نیست
- گودسپید : برو فوریه سال هفتاد و شش. کی از سان کوئنتین به ولفبورگ منتقل شده؟
- ماروین : عجیب و غریبه. یادداشتهای پزشکی براش گذاشتن. محل تولدشم نوشتن. گلاسکو. اوه، اما براش اسمی ندارن. اوه، یه دقیقه صبر کن، یه دقیقه صبر کن. براش خویشاوند نزدیک دارن. جید انجلو. پلاک سی و دو، خیابان استنسون، سانفرانسیسکو
- میسون : میدونی، تو تقریباً تنها مدرکی هستی که نشون میده من وجود دارم
- جید : اما من تو رو نمیشناسم
- میسون : این همون چیزیه که من میخوام تغییرش بدم، هان؟ من هزار بار این حرفا رو با خودم تکرار کردم به امید اینکه ما همدیگرو میبینیم. ما اینجاییم، و من نیستم. خوب، نمیدونم چه طور، من فکر میکنم که هر دو احساسو دارم. جید، من مرد خبیثی نیستم. اگر بتونی باورش کنی یه شروعه
- جید : باشه
- شفرد : [ درباره میسون ] این یارو رو از کجا پیدا کردی؟
- گودسپید : جزء اطلاعات طبقهبندی شده ست.
- میسون : درست متوجه نمیشم تو چه طور برای یاد و خاطره مردهها … با کشتن یه میلیون نفر دیگه گرامیداشت برگزار میکنی؟ و این جنگ نیست. این کار دیوونگیه، قربان. شخصاً فکر میکنم تو یک احمقی.
- ژنرال هامل :درخت آزادی باید دوره به دوره تازه بشه … با خون وطن پرستا و ظالما، توماس جفرسون اینو گفته.
- میسون : وطنپرستی فضیلت انسانهای شروره، طبق گفته اسکار وایلد [ هامل با آرنج از عقب به پشت گردن میسون میزند ] متشکرم که نکته حرف منو ثابت کردی.
- گودسپید : [ بعد از حرف زدن بسیار ، در حالی که زندانی شدهاند ] میسون؟
- میسون : هان، اینجام. فقط داشتم فکر میکردم چه قدر خوب میشد که زندانیها اینجا اجازه صحبت کردن نداشتن.
- گودسپید : اجازه نداشتن صحبت کنن؟ تو چه جوری این کارو میکنی؟
- میسون : اوه، با امید پرورش داده شده … که امیدی هم وجود داره؛ که یه روز توی هوای آزاد نفس میکشم. ممکنه بتونم دخترمو ببینم. امیدای پر توقعانهای نیستن، اما، اوه، یه مردو سرپا نگه میدارن.
پیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |