سیمین بهبهانی
شاعر و نویسندۀ ایرانی (۱۳۰۶–۱۳۹۳)
سیمینبر خلیلی شهرتیافته به سیمین بهبهانی (۲۰ ژوئن ۱۹۲۷، تهران - ۱۹ اوت ۲۰۱۴، تهران) آموزگار، شاعر و مؤلف ایرانی بود.[۱]
گفتاوردها
ویرایش- «اولین روزی که شروع کردم به شعر گفتن، اولین بیت این بوده که: "ای توده گرسنه و نالان چه میکنی/ ای ملت فقیر و پریشان چه میکنی؟" این را در ۱۴ سالگی گفتم. حالا شعر اگر آن استحکام اولیه را نداشته، نقص فنی هم نداشته؛ ولی اولین شعر من که یادم هست نوجوانی بودم، قاعدتاً باید متوجه مسائل عاشقانه یا این که لطیفتر باشد؛ ولی میبینید که با این شروع کردم.»[۲]
- «برای من زندگی همیشه تجربه است، تجربهای پشت تجربه دیگر. شعر من هم بر پایه تجربه و آزمایش است. از غزل ساده شروع کردم به دو بیتیهای نیمائی رسیدم. از چهارپارههای نیمائی باز به غزل پختهتری دست یافتم. قانع شدم به آن و به غزل هائی با وزنهای تازهتر دست یافتم.»[۳]
- «یکی از عادتهای من این است که در سفرهای دور نمیتوانم شعر بگویم… واقعاً عادت کردهام به این آب و خاک و دوری از اینجا را تحمل نمیتوانم بکنم»[۴]
- «من اخوان و شاملو را دوست دارم و … بله، اسم فرخزاد را هم میآورم.»[۵]
- «ممیزی شرایطی را فراهم میکند که نتوانم کتابم را منتشر کنم اما من آدم جستجوگری هستم و اگر نتوانم کتابم را منتشر کنم راه دیگری مییابم که حرفم را بزنم مثلاً جایی سخنرانی میکنم و حرف ام را در قالب یک مصاحبه بیان میکنم. یک شاعر وقتی حرف داشته باشد باید بتواند راه خودش را پیدا کند.»[۶]
- «برای مردم مینویسم و نمیخواهم مخاطب شعرم را تنها یک گروه خاص تشکیل بدهند ازاین روبهترین شیوه بیانی را در ساده نویسی یافتم و در شعر و نثر همواره سعی کردم که از زبان پاکیزهای استفاده کنم و سخن ام را پیچیده نکنم.»[۷]
- «اولین بار در ۱۴ سالگی پس ازمرگ برادر کوچکم «عادل پور» که در ۷ سالگی براثر بیماری درگذشت شعری سرودم. پدرم مرگ او را ناشی از بیتوجهای پزشک معالجش «کشاورز» میدانست. مادرم هم در سوگ او اشک میریخت و شعر میسرود. هنوز ابیاتی از این شعر را در خاطر دارم. ای کودک هفت ساله، ای عادل پور/ کز خبط کشاورز شدی زنده به گور/ برخیز و ببین که از غمت گشته چنین/ عادل غمگین و فخرعادل رنجور.»[۸]
- «در زندگی ام این شانس را داشتهام که شاعران کلاسیک را در نوجوانی و جوانی مطالعه کنم و ارتباط ام را اما با شعر معاصر حفظ کنم از این رو همواره روند شعر را دنبال کردهام، اما هرگز تلاش نکردهام که متأثر از شاعر و یا جریان شاعری باشم اما با این همه من در میان شاعران کلاسیک شعر حافظ و سعدی را دوست دارم. چون این دو شاعر بیش ازهر شاعری زندگی ایرانیان را دست مایه شعر خود دادهاند و شعر سعدی نمود واقعی زندگی است.»[۹]
- «از هرحرکتی برای شعر استقبال میکنم؛ اما دوست دارم اگر روزی بنیادی راهاندازی شد به نام شعر باشد و صرفاً به نام من نباشد و جایزهای برای شاعران جوان اختصاص داده شود تا کتابهای شعرشان را بهتر بتواند منتشر کنند. امیدوارم روزی درکشورما بنیادهای شعر متعددی باشد که این بنیادها برای برداشتن ممیزی فعالیت کنند و شاعران و نویسندگان بدون دغدغه کتاب هایشان را به دست نشر بسپارند.»[۱۰]
بدون منبع
ویرایش- «چگونه با دشمنت به دوستی تا کنم؟// تو رخت زندان تنات، وُ من تماشا کنم؟// تو رخت زندان تنات، و من بمانم خموش؟// قسم به زن، نازنم اگر محابا کنم// اگرچه تلخ است حق، نمیتوانم نهفت// زبان از آن بایدم که آشکارا کنم»
- «دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش/ ستون بهسقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش»
- دربارهٔ این سخن: «سیمین بزرگواری و فروتنی و منش انسانی ای دارد که هرگز فراموش شدنی نیست. از ایشان خواستند که شعر دوباره می سازمت وطن را بخوانند، ایشان گفتند که دوباره می سازمت وطن مال من نیست و از داریوش است. همه آن را به نام داریوش میشناسند. متأسفانه اکثریت به جایی که متن و شعر بخوانند دوست دارند آن را گوش کنند. داریوش»[۱۱]
- «شلوار تاخورده دارد مردی که یک پا ندارد/ خشم است و آتش نگاهش، یعنی تماشا ندارد»
دربارهٔ او
ویرایش- «سیمین همانطور که نتوانست از شعر اجتماعی و غزل یکی را برگزیند و ناگزیر غزل خود را به اجتماع پیوند زد، نتوانست از میان نو و کهن نیز یکی را برگزیند؛ بنابراین کوشید تا این دو را نیز در هم بیامیزد و این آمیزش در غزلهای او با ظرافت صورت گرفته است، منتهی در غزلهای این دو مجموعهی پسین، سیمین قالب را از قدما وام گرفت و محتوا و اندیشهها و مضامین را از روزگار خویش. او به جای اینکه قالب این خشت را در آتش بیفکند و خشت نو از قالب دیگر بزند، قالب کهنه را نگه داشت؛ اما خشت نو زد، به همین دلیل غزلهای او به غزلهای شاعران نوپردازی همچون نادرپور، توللی و سایه نزدیکتر است تا به غزلهای کهنهسرایان این سال و زمانه.»
- «آیا میتوان در گفتگویی کوتاه، خصوصیات شعری شاعری بزرگ آن هم مثل بهبهانی را هم به یاد آورد هم به کلام کشاند و هم راضی بود از ادای دینی که وظیفه ماست!؟ آیا حق داریم با کلیگوییهای مشابه و مکرر چیزی گوییم که چراغ راهی باشد … !؟ پیشنهاد رسمی من این است که دربارهٔ طرح پرسشها در اکثر زمینهها تجدید نظر شود. هزاران بار خوانده و شنیدهایم که بهبهانی بزرگ کنشگری فرهنگی و اجتماعی بود. عمر خود را بر سر آزادی بیان گذاشت، و ایشان چندین وزن ابتکاری به جهان اوزان شعر فارسی افزودند، و ایشان را نیمای غزل معاصر مینامند و … این کلیات و … بعد!؟ همه اینها بوده این زن کمنظیر، وگرنه به نامی ماندگار در کارنامه خدمات یک تمدن تبدیل نمیشد.»
- «فقط شعر او دلیل بر ماندگاریش نیست. تکاپوهای انسانی این آموزگار گرامی ریشه و بنیان وجودی او بود. این شعرهای مشتعل از عشق و امید و آزادی نیز ماحصل همین ایمان خاص است.»
- «هر کسی جای خود را دارد. هر انسانی جایگاهی تکرارناشدنی دارد. من سلیقه جانشینی و قیاس و مقایسه را به ویژه در جهان خلاقیت نمیپسندم. سیمین هم مادری بینظیر بود برای همه ما.»
- «یکی از تأثیرگذاران روزگار ماست این زن، هم در شعر، هم در تعریف و تعلیم معجزهای به نام «استقلال فردی»! خیلیها خیلی چیزها میگویند که حیفِ در کوزه! یکی هم همین عبارت ابلهانه که روزگار غزل تمام شده است. اگر این مدعیان خود قادر به آفرینش ناب در اسلوب غزل نیستند چرا غزل را بدنام میکنند!؟ همیشه بهترین دفاع، حتماً حمله نیست! یورش به شعر غزل، خبر از پرت افتادن طرف میدهد.»
وابسته
ویرایشپیوند به بیرون
ویرایش- ↑ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. سوم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۱۸۷۵. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ http://www.dw.de/سیمین-دیروز-سیمین-امروز-گفتوگو-با-سیمین-بهبهانی/a-16102450
- ↑ http://www.dw.de/سیمین-دیروز-سیمین-امروز-گفتوگو-با-سیمین-بهبهانی/a-16102450
- ↑ http://www.dw.de/سیمین-دیروز-سیمین-امروز-گفتوگو-با-سیمین-بهبهانی/a-16102450
- ↑ http://www.dw.de/سیمین-دیروز-سیمین-امروز-گفتوگو-با-سیمین-بهبهانی/a-16102450
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article20721
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article20721
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article20721
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article20721
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article20721
- ↑ http://iranmehrnews.com/2015/07/21/گفت-و-گو-با-داریوش-اقبالیجای-وطن-خاکی-،/
- ↑ باز هم اندر خم یک کوچهایم، قدمعلی سرامی، انتشارات ترفند، تهران ۱۳۹۹، ص ۴۲۲
- ↑ http://www.cgie.org.ir/fa/news/129921
- ↑ http://www.cgie.org.ir/fa/news/129921
- ↑ http://www.cgie.org.ir/fa/news/129921
- ↑ http://www.cgie.org.ir/fa/news/129921
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |