بیابان

منطقه‌ای گرم و خشک با بارندگی اندک

بیابان یا صحرا سرزمین گسترده‌ای است که به‌نوعی از منطقه خشک و کم‌باران در جغرافیای کره زمین گفته می‌شود و به خاطر بارندگی سالیانه کم دارای پوشش گیاهی کمی است.

«آفتاب است و، بیابان چه فراخ!/نیست در آن نه گیاه و نه درخت. /غیر آوای غرابان، دیگر/بسته هر بانگی از این وادی رخت.» سهراب سپهری

گفتاوردها

ویرایش

آ، الف

ویرایش
  • «آفتاب است و، بیابان چه فراخ!/نیست در آن نه گیاه و نه درخت. /غیر آوای غرابان، دیگر/بسته هر بانگی از این وادی رخت.»
  • «بیابان را، سراسر، مه گرفته‌ست. /چراغِ قریه پنهان است/موجی گرم در خونِ بیابان است»
  • «چون مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن/به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن»
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر      این هبوط بی‌دلیل، این سقوط ناگزیر
  • «درختی خشک را مانم به صحرا،// که عمری سر کند تنهای تنها،// نه بارانی که آرد برگ‌وباری// نه برقی تا بسوزد هستی‌اش را!»

ر، ز، ژ

ویرایش
  • «شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار: «پای مسکین پیاده چند رود/کز تحمل ستوه شد بُختی//تا شود جسم فربهی لاغر/لاغری مرده باشد از سختی.»

گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس اگر رفتی بُردی و گر خفتی مُردی. «خوشست زیر مغیلان به ره بادیه خفت/شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت.»

  • «کویر در نگاهِ اول، تجلّی خشونت، خشکی، بی آبی و پژمردگی است … پهنهٔ گسترده‌ای که از ریگزارهای بی حدّ-و-مرزِ آن، زندگی را در کامِ خود فرو می‌برد. از آسمانِ کویر، بارانِ آفتاب می‌بارد و از متنِ آن طوفان‌های سهمگینِ شن برمی‌خیزد. امّا کویر را من مظهرِ زندگی، تلاش، صبوری و سازندگی می‌دانم؛ که نومیدی در دلِ دریایی مردان و زنانش غرق و هضم می‌شود و از ناممکن‌ها امکانِ شگفت انگیزِ زندگی پویا برمی‌خیزد. مبارزه آرام با طبیعت سخت و خشن و ناآرام، مردان و زنانِ کویری را چنان پرورده، که لحظه‌ای از زندگی شان تهی از آفرینندگی و اُمیدآفرینی نیست.»
  • «من شیفتهٔ کویر هستم؛ سکوت و وسعت کویر آدم را در خودش فرو می‌برد. کویر خالی نیست و موسیقی و شعر عجیبی در آن است.»

منابع

ویرایش