اینیاتسیو سیلونه
ژورنالیست، نویسنده، و سیاستمدار ایتالیایی
اینیاتسیو سیلونه (به ایتالیایی: Ignazio Silone)، (زادهٔ ۱ مهٔ ۱۹۰۰ – درگذشتهٔ ۲۲ اوت ۱۹۷۸) نویسندهٔ ایتالیایی بود.
گفتاوردها
ویرایشخروج اضطراری
ویرایش- «رک و بی پرده حرف بزنیم. شما فکر میکنید من این نوشته را خواندهام؟، نه؟ نحواندهام. راستش را بخواهید، هیچ علاقهای هم به خواندنش ندارم. از این هم رک تر بگویم؟ حتی اگر خود تروتسکی یک نسخه از آن را مخفیانه برایم میفرستاد، باز آن را نمیخواندم. دوستان عزیز ایتالیایی، این جا اصلاً مسئلهٔ نوشتهٔ تروتسکی مطرح نیست. من هم میدانم که ایتالیا سرزمین آکادمیهای جور واجور است، اما این جا که آکادمی نیست. این جا ما الان در گرماگرم یک مبارزهٔ قدرت هستیم، مبارزهای که میان دو گروه رقیب از کادر رهبری روس جریان دارد. طرف کدام یک از این دو گروه را میخواهیم بگیریم؟ مسئله فقط این است. نوشته اصلاً ربطی به این قضیه ندارد. مسئله این نیست که بخواهیم حقیقت تاریخی در بارهٔ شکست انقلاب چین را کشف کنیم. همهٔ مسئله مبارزهای است بر سر قدرت، بین دو گروه متخاصم و آشتیناپذیر. باید فقط انتخاب کرد. من انتخاب خودم را کردهام. طرف گروه اکثریت را میگیرم. اقلیت هر چه بگوید و بکند، من با اکثریتم. به سند و نوشته کاری ندارم. این جا که آکادمی نیست.»[۱]
- «لازار شیاتسکی، رهبر جوانان کمونیست شوروی و یکی از بهترین دوستان روسی ام، یک شب در گفت و گویی خودمانی به شدت اظهار تاسف میکرد از این که چرا دیر به دنیا آمده و در هیچ کدام از انقلابهای ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ شرکت نداشته است. در جوابش گفتم: "اما باز هم انقلابی وجود خواهد داشت. انقلاب همیشه مورد نیاز بشر است، حتی در روسیه." در میدان سرخ مسکو، در نزدیکی آرامگاه لنین بودیم. او گفت: "منظورت چه نوع انقلابی است؟ و تا کی باید منتظرش بود؟" اشارهای به آرامگاه کردم، که در آن زمان ساختمانش هنوز چوبی بود، و صف پایان نا پذیری از روستاییان فقیر و ژنده پوش را نشانش دادم که هر روز در برابر آرامگاه دیده میشد. گفتم :"مطمئنم که به لنین احترام میگذاری. من هم او را از نزدیک دیدهام و خاطرات بسیار خوبی از او دارم. بنابر این فکر میکنم تو هم قبول کنی که پرستش خرافه آمیز لنین مومیایی شده اهانتی به شخصیت اوست، برای شهر انقلابی چون مسکو شرم آور است ." به شوخی به او پیشنهاد کردم که چند چلیک بنزین فراهم کنیم و با آتش زدن آن بتکدهٔ چوبی "انقلاب" کوچکی راه بیندازیم. واقعیت این است که انتظار نداشتم پیشنهادم را در جا قبول کند، اما توقعم این بود که دست کم از آن پیشنهاد به خنده بیفتد، نشان دهد که منظور واقعی مرا فهمیده است، و او هم به نوبهٔ خود بگوید که "انقلاب همیشه مورد نیاز است." اما در عوض، دوست بینوایم ناگهان دچار وحشت شد و تنش به لرزه افتاد. سپس از من خواهش کرد که دیگر چنان ناسزایی را، نه در برابر او و نه در برابر هیچکس دیگر، به زبان نیاورم.»
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ اینیا تسیو سیلونه، خروج اضطراری، ترجمهٔ مهدی سحابی، نشر ماهی، صص ۱۱۹–۱۱۸.
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |