از میان صنوبرهای سیاه
از میان صنوبرهای سیاه (به انگلیسی: Through Black Spruce) رمانی از جوزف بویدن که در سال ۲۰۰۸ منتشر شدهاست. این اثر برندهٔ جایزهٔ گیلر سال ۲۰۰۸ شدهاست.
گفتاوردها
ویرایش- «مدتی طول نمیکشد که گرمای آفتاب باعث میشود احساس خواب آلودگی کنم. به ساحل نگاه میکنم. درختان ساحل را کمی تار و دوتایی میبینم. متوجه شدهام وقتی این اتفاق برای بینایی ام میافتد، کمی بعد میخوابم. همیشه این ترس در من وجود دارد که پس از این خواب نمیتوانم بیدار شوم.»[۱]
- «چشمهایم باز است. سعی میکنم آنها را باز نگه دارم و این سختترین کار دنیا است. چشمهای ماریوس هم باز است… به همدیگر خیره شدهایم. میخواهم سرم را بچرخانم تا چیز دیگری ببینم، اما نمیتوانم. سیاهی، روی برف، اطراف ماریوس را دربرگرفته است. متوجه میشوم خون است. چشمهایم دیگر رنگ را تشخیص نمیدهد. به چشمهایش خیره میشوم. چیزی در درونم مرا مجبور میکند آنها را ببندم. سعی میکنم با آن مبارزه کنم، مبارزهای در برابر خواب سنگین.»
- «امروز طولانیترین روز سال است. همان روزی که دنبالش بودم. چند روز آینده را به همراه خانواده و دوستانم در کلبهٔ قدیمی شکاری پدرم در خلیج میگذرانیم. مدتی طول نمیکشد که گرمای آفتاب باعث میشود احساس خوابآلودگی کنم. به ساحل نگاه میکنم. درختان ساحل را کمی تار و دوتایی میبینم. متوجه شدهام وقتی این اتفاق برای بیناییام میافتد، کمی بعد میخوابم. همیشه این ترس در من وجود دارد که پس از این خواب نمیتوانم بیدار شوم.»
- «امروز با خواب مبارزه میکنم. امروز میخواهم تکتک لحظهها را احساس کنم. پرتو گرم خورشید به صورتم تابیدهاست. باد میوزد، از میان موهای کوتاهم عبور میکند، مرا در آغوش میکشد و میخواهد با خود ببرد.»
- «شبها همچنان برایم ترسناک بود. شبهایی که به بلندی چهار یا پنج شب دنیای دیگر بود؛ دنیای مردم و خانههای گرم و جادههای خاکی. این شبها اجازهٔ بازگشت روز را تا شانزده ساعت نمیداد. اوضاع بدتر میشد. روزها همراه با من ضعیفتر و کوتاهتر شدهبود؛ و در آن شبها. چه کار باید میکرد؟ هیچوقت برایش برنامهریزی نکردم. مینشستم و با آتش خودم را مشغول میکردم. به آن خیره میشدم و نگران تمام شدن ذخیرهٔ چوب و غذایم بودم. کاش سرگرمی داشتم. فهمیدم همین کسالت و ملالت سبب شده بود که پدرم خیاطی و منجوقدوزی یاد بگیرد.»
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ جوزف بویدن، از میان صنوبرهای سیاه، ترجمهٔ محمد جوادی، انتشارات افراز، ۱۳۹۱.