دشمن ما را سعادت یار باد | |
روز و شب با عز و نازش کار باد |
هر که کافر خواند مارا، گو بخوان | |
او میان مؤمنان، دیندار باد |
هرکه خاری مینهد در راه ما | |
خار ما در راه او گلزار باد |
هر که چاهی میکند در راه ما | |
چاه ما در راه او هموار باد |
هرکه ملک و مال ما را حاسد است | |
ملک و مالش در جهان بسیار باد |
هر که را مستی زرکوب آرزوست | |
گو که ما مستیم او هشیار باد[۱] |
* * *
تا طارم نُه سپهر آراستهاند | |
تا باغ جهان طبع پیراستهاند |
در خار فزوده و ز گل کاستهاند | |
چه توان کردن که این چنین خواستهاند[۱] |
* * *
از بود ونبود کل اشیاء در طلق | |
گویم سخنی فراخ کن سینه و حلق |
بودی و نمودی است وجود اشیاء | |
بودش همه حق است و نمودش همه خلق[۱] |
* * *
منم زرکوب و محصولم ز صنعت | |
بجز فریادی و بانگی نباشد |
همیشه در میان زر نشینم | |
ولیکن هرگزم دانگی نباشد[۱] |