آمل
شهری در استان مازندران، ایران
آمل از شهرهای استان مازندران در شمال ایران.
- ابن فریغون، سفرنامه
ابن فریغون این شهر را نیکوترین و جامعترین و آبادترین و پر آبترین و پر علمترین شهر سرزمین پارسیگویان شرح داده است:
« | آمل شهریست عظیم و زیبا و پر آب و بزرگترین مرکز علمی پارسیان و بزرگترین قلمرو حکومتی طبرستان است و او شهری است با خندقهای فراوان و مقر ملوک آریاییها در طبرستان و جای بازرگانانست و خواسته بسیار است و اندر وی علمای هر علمی بسیارند و افضل عرفاً و آبهای روان است و از وی جامعه کتان و برنج و دستار حنین و فرش و چوب شمشاد و حصیر طبری و طلا که به همه جای جهان جای دگر نبود و از وی ترنج و نارنج خیزد و گلیم سپید و گلیم دیلمی زربافت گوناگون و کمیخته خیزد و از ی آلات چوبین خیزد و چون کفشه و شانه و شانه نیام و ترازو و خانه و کاسه و .. و از طلاهایش داغگین... '... | » |
آمل در شعر شاعران
ویرایش- «ااز آمل گذر سوی تمیشه کرد// نشست اندر آن نامور بیشه کرد»
- «بپردازم آمل نیایم به جنگ// سرم را ز نام اندرآرم به ننگ»
- «از آن خوانند آرش را کمانگیر// که از آمل بمرو انداخت یک تیر»
- «چو من فرزانهای برخاست از آن بوم// طواف خاک آمل بایست کرد»
- «رسیدم به آمل شهر هفت رنگ// همه عارف و شاعر و مرد جنگ// بزرگان ایران زمین بزرگان شهیر// ز میر حیدر فخر رازی ابن جریر//
چو باشد نگینی بروی رود هراز// در آنجا شدم با خدا راز و نیاز»
- احساس انوشیروان و فردوسی به آمل / سفرنامه
« | این خاک سپند (مقدس) است. هر جایش یادگار نیاکان خردمند ما است. ما ایران زمین را میپرستیم (پرستاری میکنیم) و تک تک شهرها، دریاها، کوهها، رودها و کویرهایش را بزرگ میداریم.
انو شیروان زمانی سفری میکند به آمل. شش هزار سال پیش در دوره فریدون، آمل پایتخت ایران زمین بوده است و انوشیروان این را میدانسته است (افسوس که ماها کمتر میدانیم). زمانی که پایش به آمل میرسد و آن همه زیباییها را میبیند این سخنها را میگوید: ز گرگان بساریّ و آمل شدند ---- بهنگام آواز بلبل شدند در و دشت یک سر همه بیشه بود ---- دل شاه ایران پر اندیشه بود سر کوه و آن بیشهها بنگرید ---- گل و سنبل و آب و نخچیر دید چنین گفت کای روشنِ کردگار ---- جهاندار و پیروز پروردگار تویی آفریننده هور و ماه ---- گشاینده و هم نماینده راه جهان آفریدی بدین خرمی ---- که از آسمان نیست پیدا زمی کسی کو جز از تو پرستد همی ---- روان را بدوزخ فرستد همی ازیرا فریدون یزدانپرست ---- بدین بیشه بر ساخت جای نشست'... |
» |
جستارهای وابسته
ویرایشپیوند به بیرون
ویرایشاین یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |