گلینگ یان

نویسنده و فیلمنامه‌نویس چینی

گلینگ یان (به انگلیسی: Geling Yan) (زادهٔ ۱۹۵۸) نویسندهٔ چینی است.

گفتاوردها

ویرایش

گل‌های جنگ

ویرایش
-این پانسمان بی فایده است!
«ببینمش» صدای سرگد دای ضعیف و خسته بود.
شوجوئان به سمت دریچهٔ دیگری رفت و وقتی به پایین نگاه کرد، کاردامام را دید که کنار پسرک سرباز، ونگ پوشنگ زانو زدهبود. سینه اش برهنه بود و کت زنانهٔ استرداری را روی شانه اش انداخته بودند. صورتش متفاوت شده و به طرز بدشگونی دگرگون شده بود.
گروهبان لی از کاردامام پرسید: «چه می‌گوید؟»
لی گفت «مضخرف است، پانسمان باید عوض شود. درد ناک است، ولی باید تحمل کند»
کاردامام ایستاد، کاسه را از لی قاپید و جرعه‌ای نوشید. بعد دوباره زانو زد و شراب را از دهانش به دهان پسرک ریخت. گفت «کمی شراب بخور ان وقت درد نمی‌گیرد» بعد کم‌کم شراب را همان‌طور به دهان پسرک ریخت و او بقیهٔ کاسه را نوشید. در سرداب سکوت بود، انگار همه داشتند ونگ پوشنگ رنج می‌کشیدند. شوجوئان از موضع مسلطش می‌توانست تلاس ضعیف پسر را ببیند. تا طعم غیر معمول شراب را دوست نداشت یا سعی می‌کرد از لب‌های کاردامام پرهیز کند. شاید در حال مرگ بود، اما هنوز می‌توانست شرم را احساس کند.
کاردامام زخمش را بست و پیپایش را به دست گرفت. فقدر یک سیم برایش باقی مانده بود. ضخیم ترینش که صدای بمی داشت. کاردامام ان را کشید و صدایی درآمد. از ونگ پوشنگ پرسید: «دوستش داری ؟»
گفت «بله»
«واقعاً»
«اها»
«هرروز برات می‌زنم»
«ممنون …»
کاردامام گفت: «از من تشکر نکن با من ازدواج کن»
این بار هیچ‌کس اورا مسخره نکرد
کاردامام مثل بچه‌ای که در خانوادهٔ شاد بای می‌کرد گفت: «با تو به خانه می ایمو در زمین‌ها کار می‌کنم»
ونگ پوشنگ با لبخندی گفت: «ما زمینی نداریم.»
«خوب پس چه دارید؟»
«چیزی نداریم»
«پس هرروز برایت پیپا می‌زنم. من می‌نوازم و تو با چوبدستی راه می‌روی و برای غذا گدایی می‌کنی، و بعد غذا را به مادرت می‌دهیم»
«من مادر ندارم»
کاردامام یکه خورد. بازوهایش را دور ونگ پوشنگ حلقه کرد و همه تکان شانه‌هایش را دیدند. برای اولین بار کاردامام داشت مثل یک زن گریه می‌کرد.
نانی که دیگر احساساتی نبود همراه با چند زن دیگر به آرامی گریه می‌کرد.
بعد از مدتی کاردامام صبر کرد. پیپا را برداشت و ان را کنار انداخت،
«به درد نخور است! همه را به گریه انداخت! فقط با یک سیم صدایش حتی از چوب پنبه زنی هم بدتر است !»

شجوئان بلند شد برود و دید چشم‌های خودش هم خیس اشک است.
واقعاً چطور گزاشته بود ان زن‌ها او را به گریه بی اندازند!
احتمالاً برای پسر در حال مرگ بود، ای شاید به خاطر خاستگاری بچه گانه کاردامام و به گریه افتادنش بود. یا شاید برای آهنگی بود که کاردامام با تنها سیم ::پیپا نواخته بود، شبیه آهنگی بود که در جنوب رودخانه یانگ تسه می‌نواختند و اسمش «برداشت چای)) بود، حالا که جنوب چین سقوط کرده بود تنها چیزی که باقی می‌ماند «برداشت چای» بود که با یک سیم نواخته می‌شد.[۱]

منابع

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. گلینگ یان، گل‌های جنگ، ترجمهٔ مریم آقایی، انتشارات کتابسرای تندیس، ۱۳۹۴.