گفتگو در کاتدرال
گفتگو در کاتدرال (به زبان انگلیسی: Conversation in the Cathedral)، (به زبان اسپانیایی Conversación en La Catedral) رمانی سیاسی اثر ماریو بارگاس یوسا است.
گفتاوردها
ویرایش- «کایو خنده کنان گفت:"وقتی تنهاییم باید رو راستتر باشیم. قدرت دولت بسته به حمایت گروههایی بود که اهمیت داشتند؛ و حالا همه چیز عوض شده. هیچکدام از آنها، باشگاه ناسیونال، ارتش، گرینگوها، دیگر از ما خوششان نمیآد. بین خودشان هم انشعاب افتاده، اما اگر علیه ما متحد میشدند، میبایست بساطمان را جمع میکردیم. اگر داییات زودتر دست به کار نشود اوضاع از این که هست بدتر میشود." پاردس پرسید:"دیگر چه کار باید بکند؟ مگر کلک آپریستها و کمونیستها را نکنده؟ مگربه ارتش چیزهایی نداده که هیچ وقت نداشته؟ مگر کلهگندههای باشگاه ناسیونال را در وزارتخانهها نگذاشته، مگر اجازه نداده که در خزانهداری هر چه میخواهند تصمیم بگیرند؟ مگر دست گرینگوها را در هر چیز باز نگذاشته؟ پس این مادرقحبهها باز چه میخواهند؟" "نمیخواهند او سیاستهاش را عوض کند، خودشان هم اگر قدرت بگیرند همین کارها را میکنند. میخواهند که او بزند به چاک. دعوتش کردند تا سوسکهای خانه را قلع و قمع کند. حالا که این کار را کرده، میخواهند خانه را بهاشان پس بدهد، خانهای که در اصل مال آنهاست، نیست؟" "پاردس گفت:"نه. رئیس جمهور مردم را به طرف خودش کشیده. براشان بیمارستان ساخته، مدرسه ساخته، بهاشان قانون تأمین کار داده. اگر قانون اساسی را اصلاح کند و در انتخابات شرکت کند، خیلی راحت میبرد. فقط کافی است که نگاهی به تظاهراتی بیندازی که هر جا میرود به حمایت او راه میافتد." خمیازه کشید: "سالهاست که خودم سازمان میدهمشان. به من پول بده، همان تظاهرات را برای تو راه میاندازم. نه، تنها چیز مردمی در این مملکت آپراست."»[۱]
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ ماریو بارگاس یوسا، گفتگو در کاتدرال، ترجمهٔ عبدالله کوثری، انتشارات لوح فکر، صص ۴۵۶–۴۵۵.
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |