پژمان (مجموعه تلویزیونی)

سریال تلویزیونی

پژمان مجموعه‌ای تلویزیونی به کارگردانی سروش صحت، تهیه‌کنندگی محسن چگینی و نویسندگی مهراب قاسم‌خانی و پیمان قاسم‌خانی ساخته بهمن ۱۳۹۱ تا خرداد ۱۳۹۲ است که از شبکه سوم ایران پخش شده‌است. پژمان جمشیدی، بازیکن سابق پرسپولیس، در نقش اول این سریال ظاهر شده است.

گفتگوها ویرایش

پژمان :وحید؟ دقت کردی ایران واسه خارجیا میشه خارج؟ آره دیگه! یعنی ما یه جورایی هم تو ایرانیم هم تو خارج!
وحید: (با خنده و کمی تأمل): اههههههه! راست میگیا! یعنی ما هم خارجی ایم هم ایرانی!
پژمان: آره دیگه!
وحید: تازه فقط ماییم که هم ایرانی ایم هم خارجی! اونا فقط خارجی ان. فلسفه منطق که میگن اینه‌ها! آفرین پژمان آفرین! چی بودیم ما خبر نداشتیم!

خبرنگار نوجوان در حال مصاحبه با پژمان و وحید: من خبرنگار ورزش کوشش هستم.
وحید (سام درخشانی): به‌به چه روزنامه وزینی هم هستید.
خبرنگار: البته ما از روزنامه‌های زرد هستیم.
وحید: عه .. ؛ زردم خوبه ، زرد رنگ به این قشنگی ! حالا شما سوالتونو بفرمایید. اتفاقا پژمان احترام به مطبوعات سرلوحه زندگیشه. مگه نه؟
پژمان: بله بله بله. ولی من الان فکر می‌کنم زمان ما خبرنگارا یذره بزرگتر بودن.
وحید : فرقی نمی‌کنه که بفرمایید.

پسر فال فروش خطاب به پژمان: عمو عمو یه فال بخر از من ، عمو یه فال.
پژمان: نمیخرم
پسر: عه ! عمو؟ تو پژمان جمشیدی هستی؟
پژمان: (با تکبر و لبخند) آره ، یه فال بده ببینم.
پسر : تو پرسپولیس بودی نه؟
پژمان: بله بله.
پسر: منم پرسپولیسیم ولی داداشم استقلالیه.
پژمان:باریکلا به تو ، باریکلا به تو
وحید:بریم آقا من قرار دارم با فدراسیون‌ها!
پژمان:(با صدای بلند) بابا یه دیقه وایسا دیگه با کی قرار داری؟ با عبداللعلی چنگیز یا شاهرخ بیانی؟
وحید:هه هه هه! اتفاقا عبداللعلی چنگیزو دیدم خیلیم بدنش رو فرم بود از تو بهتر بود.
پژمان: بابا چی میگه این؟
پسر: پریروزا جلال حسینی اینجا بود ، از منم فال خرید.
پژمان:(درحال خواندن فال) کی؟
پسر:جلال حسینی
پژمان:اینو میگن فال! بیا پولش
پسر:قابل نداره عمو
پژمان:باقیشم مال خودت ، باقیشم مال خودت. ببینم عمو تو بازی‌های منو یادته؟
پسر:نه
پژمان:په چجوری منو شناختی؟
پسر:داداشم ، عکستو چسبونده رو تخته تفنگ بادی هی با تیر بهش میزنه.
وحید:(در حال خنده)

رهگذر: (به پژمان در حال سوار شدن در پراید) آقای جمشیدی؟ واقعا خودتی آقا پژمان؟
پژمان:آره
رهگذر:دیدم داری سوار این ماشین میشی اصن باورم نشد.
پژمان:(با لبخند و به دروغ) آخ ، چقدر این اشتباه رو می‌کنن ، نه من داداش دوقلوی آقای جمشیدیم‌. پژمان برادرمه.
رهگذر: جدی میگی!؟
پژمان:بله
رهگذر:بابا شماها خیلی شبیه همین.
پژمان:نه خیلیم شبیه نیستیم ، پژمان قدش بلنده چشای جذاب و خوشرنگی داره بعد ماشین خیلی خفنی داره ، خونش نیاورونه.
رهگذر:ای بابا عجب روزگار بدی شده ، یه داداش باید وضعش اینجوری توپ باشه ، یه داداشم بشه این.
پژمان:نه پژمان ما خیلی دل مهربونی داره ، خونواده دوسته.
رهگذر:معلومه میدونی چیه ؟ من آدم خیلی رکی‌ام ، داداشت همون زمان بازیشم آدم نرمالی نبود ، آدم چرکی بود.
پژمان:چرک خودتی بی‌ادب.

وحید (خطاب به پژمان) مرد حسابی ، همه هم دوره‌ای های تو ، یا کارخونه دارن یا نمی‌دونم تولیدی پوشاک دارن یا برج سازن یا رستوران زنجیره‌ای دارن انوقت تو چی؟ یدونه ساندویچی پیزوری داری که سر ظهر عین قبرستون میمونه.

وحید: (خطاب به آشپز فلافلی پژمان) کریم جون ، ساندویچ درست حسابی‌تون کدومه؟
آشپز: ساندویچ درست حسابی نداریم!
وحید:این که نمیشه بالاخره یکدومش بهتره ، خودت از کدومش میخوری؟
آشپز:ما هیچکدوم ، غذا از خونه میاریم.
وحید:یعنی اینقدر ساندویچتون بده؟
آشپز:والا چه عرض کنم، یه بار نهار نیوورده بودیم ، از ساندویچای اینجا خوردیم آقا چشت روز بد نبینه ، جد آبادم اومد جلو چشم. تا یه هفته جلو در توالت بودم.
پژمان:(با عصبانیت خطاب به آشپز) بلند شو برو به کارت برس ، نشستی اینجا اراجیف میگی.

پیوند به بیرون ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ