زربفت: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Sialkgraph (بحث | مشارکت‌ها)
Sialkgraph (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱۰۴:
* «چنینست راز سپهر بلند / همان گردش اختر سودمند / کزین دخت خاقان وز پشت شاه / بیاید یکی شاه زیبای گاه / برو شهریاران کنند آفرین / همان پرهنر سرفرازان چین / چو بشنید خاقان دلش گشت خوش / بخندید خاتون خورشیدفش / چو از چاره دلها بپرداختند / فرستاده را پیش بنشاختند / بگفتند چیزی که بایست گفت / ز فرزند خاتون که بد در نهفت / بپذرفت مهران ستاد از پدر / به نام شهنشاه پیروزگر / میانجی بپذرفت خاقان به داد / همان راکه دارد ز خاتون نژاد / پرستندگان با نثار آمدند / به شادی بر شهریار آمدند / وزان پس یکی گنج آراسته / بدو در ز هر گونه‌ای خواسته / ز دینار و ز گوهر و طوق و تاج / همان مهر پیروزه و تخت عاج / یکی دیگر ازعود هندی به زر / برو بافته چند گونه گهر / ابا هر یکی افسری شاهوار / سد اسب و سد استر به زین و به بار / شتر بارکرده ز دیبای چین / بیاراسته پشت اسبان به زین / چهل را ز دیبای '''زربفت''' گون / کشیده زبر جد به زر اندرون / سد اشتر ز گستردنی بار کرد / پرستنده سیسد پدیدار کرد / همی‌بود تاهرکسی برنشست / برآیین چین با درفشی بدست / بفرمود خاقان پیروزبخت / که بنهند برکوهه‌ی پیل تخت / برو بافته شوشه‌ی سیم و زر / به شوشه درون چند گونه گهر / درفشی درفشان به دیبای چین / که پیدا نبودی ز دیبا زمین / به سد مردش از جای برداشتند / ز هامون به گردون برافراشتند / ز دیبا بیاراست مهدی به زر / به مهد اندرون نابسوده گهر / چو سیسد پرستار با ماهروی / برفتند شادان‌دل و راه‌جوی»
** '''[[فردوسی]]. ''شاهنامه (پادشاهی کسری نوشین روان ۷)'''''
 
* «چنین گفت موبد اگر زر دهید / ز دیبا چه مایه بران سرنهید / بهنگام برگشتن شهریار / ز دیبای '''زربفت''' باید هزار / که خلعت بود شاه را هر زمان / چه با کهتران و چه با مهتران / برین برنهادند و گشتند باز / همه پاک بردند پیشش نماز / ببد شاه چندی بران رزمگاه / چوآسوده شد شهریار و سپاه / ز لشکر یکی مرد بگزید گرد / که داند شمار نبشت و سترد / سپاهی بدو داد تا باژ روم / ستاند سپارد به آباد بوم / وز آنجا بیامد سوی طیسفون / سپاهی پس پشت و پیش اندرون / همه یکسر آباد از سیم و زر / به زرین ستام و به زرین کمر / ز بس پرنیانی درفش سران / تو گفتی هوا شد همه پرنیان / در و دشت گفتی که زرین شدست / کمرها ز گوهر چو پروین شدست / چو نزدیک شهر اندر آمد ز راه / پذیره شدندش فراوان سپاه / همه پیش کسری پیاده شدند / کمر بسته و دل گشاده شدند / هر آنکس که پیمود با شاه راه / پیاده بشد تا در بارگاه / همه مهتران خواندند آفرین / بران شاه بیدار باداد ودین / چو تنگ اندر آمد به جای نشست / بهرمهتری شاه بنمود دست»
** '''[[فردوسی]]. ''شاهنامه (پادشاهی کسری نوشین روان ۱۳)'''''
 
==جستارهای وابسته==