سید روح‌الله خمینی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Baratiiman (بحث | مشارکت‌ها)
←‏آ، الف: اصلاح املا
Ruwaym (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۳۶:
 
=== دربارهٔ او ===
* دو نیرو مرا در کارم یاری می‌داد، اول اطمینان به اینکه حرفم حق است، دوم تصمیم راسخ بر اینکه علیه خمینی مبارزه کنم. این دو به هم وابسته بود، زیرا اگر من در زندگی فقط یک حرف درست زده باشم، پیش‌ببینی خطر مرگبار خمینی برای ایران است. تصور می‌کنم که حوادث بعدی نشان داد که حق به جانب من بود.
* اگر قضاوتم درمورد جزئیات نقص‌هایی داشت به این دلیل است که تصور نمی‌کردم قساوت و سبعیت او به این درجه باشد. تصور این همه درنده‌خویی، آن هم از طرف فردی در کسوت روحانیت برایم غیرممکن بود. مزهٔ خون قاعدتاً باید به مذاق پاپ ناخوش‌تر از مذاق یک ژنرال اس اس بیاید.
** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «انقلاب الزاماً ضامن سعادت یک ملّت نیست»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۱۵۷}}</ref>
* خمینی را در ماه دیده بودند. موجودی مافوق طبیعی بود، چون ژوپیتر اساطیری افسانه شده بود. من می‌دانستم چه موجود نحس و چرکینی است، نوشته‌ها و رفتارش همه رذیلانه بود ولی اگر بلایی بر سرش می‌آمد فاجعه می‌شد!
** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «ای کاش خمینی در ماه می‌ماند»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۱۶۶}}</ref>
* ذات خمینی را خوب شناخته بودم، فقط درجهٔ سبعیت او را دست کم گرفته بودم.
* مردی که در سال ۱۹۶۳ محکوم به اعدام شده بود، سپس به دلیل میانجیگیری عده‌ای، از جمله پاکروان، از مرگ نجات یافته بود. در ترکیه و بعد در عراق در تبعید به سر برده بود، چند ماهی در فرانسه گذرانده بود و ۸۰ سال از عمرش می‌گذشت، در لحظهٔ پاگذاشتن بر خاک ایران هیچ احساسی، هیچ رقّت و تأثری نداشت.
** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «چرا گذاشتم خمینی به ایران بازگردد»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۱۸۹}}</ref>
* به من ایراد گرفته‌اند که چرا گذاشتم او به ایران بازگردد. آیا می‌توانستم نگذارم؟ اولاً باید تصریح کنم که بازگرداندن او گرچه جزو برنامهٔ من نبود، یکی از درخواست‌های خوش‌باورانی بود که امروز ناگزیر کفّاره‌اش را پس می‌دهند. به علاوه، من از قدیم و ندیم گفته بودم که تمام ایرانیان بدون اجازهٔ دولت حقِّ ورود به ایران را دارند. به این نظر اعتقاد داشتم و امروز هم به آن معتقدم و می‌گویم جزو حقوق طبیعی هر شهروندی است… می‌شود و باید، یک نفر خارجی نامطلوب را از کشوری اخراج کرد، ولی شهروند هر کشوری، هرقدر هم خلافکار باشد، کشورش خانهٔ اوست.
** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «چرا گذاشتم خمینی به ایران بازگردد»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۱۹۰}}</ref>
* خمینی در آغاز از نظر سیاسی دستش را رو نکرد. خود را قدیسی عرضه کرد که فقط قصد دارد به نماز و دعا و واعظ بپردازد و اگر مُصِراً از او بخواهند، نقش مشاور و راهنما را هم بر عهده خواهد گرفت. ولی هیچ‌یک از جاه‌طلبی‌های دیگریش را بروز نداد. تعداد کسانی که نیّات واقعی او را درک کردند، انگشت‌شمارند. من این امتیاز تلخ را داشتم که قبل از آشکار شدن نیاتش، آن‌ها را دریابم.
** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «شیادی آیت‌الله»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۱۹۹}}</ref>
* آیا خمینی مسلمان خوبی است؟ من در این باره قسم نمی‌خورم، چون می‌توانم از قرآن سوره‌هایی نقل کنم که با تعبیری که او از گفته‌های پیغمبر دارد، در تضاد باشد.
** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «تشیعی که مطرح است»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۲۳۷}}</ref>
* بهترین مأمور من در ایران، شخص خمینی است. حکومت خودکامهٔ پلید او، بی‌لیاقتی او، آزار مدوام کسانی که در مقابلش پشت خم نمی‌کنند، زانو نمی‌زنند و دامن عبایش را نمی‌بوسند و پامال نعلینش نمی‌شوند و هذیان‌گویی‌های بی‌وقفه‌اش عاقبت شعله‌های خمش را فروزان می‌کند و همهٔ کسانی را که به تنگ آمده‌اند به طغیان وامی‌دارند.
** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «بازگشت به اصالت»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۲۷۰}}</ref>
* «آقای خمینی تمامی رقبایش را به شیوه دقیقاً غیراخلاقی از صحنهٔ سیاسی کشور حذف کرده‌است. [[محمدکاظم شریعتمداری|آقای شریعتمداری]]، جبههٔ ملی و پدر معنوی‌اش [[محمد مصدق]]، نهضت آزادی، و حتی شاگرد تراز اولش [[حسینعلی منتظری|آقای منتظری]] زمانی که منتقد سیاست‌های او شده بود.»
** ''[[محسن کدیور]]''، [http://kadivar.com/?p=16159 لایحه قصاص و حکم ارتداد جبهه ملی]