* «مونتنی، مثل [[اپیکور]]، دوستی را مولفهٔ ضروری خوشبختی میدانست: به باورمن، شیرینی مصاحبت رفیقی مناسب و دمساز هرگز به ضرر کسی تمام نمیشود. آه !یک دوست! چقدر قضاوت دوران باستان درست است که معاشرت با کسی گواراتر از عنصر آب و ضروری تر از عنصر آتش است.»
* «یک تسلی دیگر در مواجهه با اتهامات مربوط به نا بهنجاری، دوستی است. یکی از ویژگیهای دوست این است که آن قدر مهربان است که در مقایسه با اکثر مردم بخش بیشتری از وجود مارا بهنجار میداند. هنگام گفتگو با مخاطبی عادی بسیاری از نظرهای خود را به دلیل بسیار زننده بودن، جنسی بودن، مأیوسانه بودن، احمقانه بودن، هوشمندانه بودن یا احساساتی بودن، بیان نمیکنیم ولی این نظرهارا با دوستان خود درمیان میگذاریم. دوستی، توطئهٔ کوچکی است علیه آنچه دیگران معقول میپندارند.»
*[ «به نظر سنکا آنچه ما را عصبانی میکند برداشتهای خوشبینانه خطرناکی درباره چگونگی جهان و دیگر افراد است.]
*[ «عصبانیتهای ما ناشی از رویدادهایی هستند که درک ما را از اصول هستی نقض میکنند.] ۹۸
*[ «رفاه بداخلاقی و عصبانیت را افزایش میدهد.]
*[ «علت عصبانیت نوعی باور است.] ۹۹
*[ «هرگاه از امیدواری بیش از حد دست برداریم، دیگر عصبانی نخواهیم شد.] ۱۰۱
*[ «هیچ چیز نباید برای ما غیرمنتظره باشد. افکار ما باید از قبل آماده رویارویی با همه مشکلات باشد، و ما نباید به چیزهایی توجه کنیم که به وقوع آنها عادت داریم؛ بلکه باید به آنچه میتواند رخ دهد نظر کنیم.]
*[ «انسان چیست؟ ظرفی که با کوچکترین تکان و آرامترین ضربه خواهد شکست... بدنی ضعیف و ظریف، برهنه، در حالت طبیعی خود بی دفاع، متکی به کمک دیگری و در معرض تمامی اهانتهای فورتونا.] ۱۰۴
*[ «میگویی:《فکر نمیکردم این اتفاق بیفتد.》 آیا فکر میکنی چیزی وجود دارد که اتفاق نیفتد، وقتی میدانی که امکان دارد اتفاق بیفتد، وقتی میبینی که پیش از این اتفاق افتاده...؟] ۱۰۵
*[ «ما هرگز پیش از فرا رسیدن بلایا منتظر آنها نیستیم... چه بسیار تشییع جنازههایی که از جلوه خانههای ما میگذرند، ولی ما هرگز به مرگ نمیاندیشیم. چه بسیار مرگهایی که نابهنگام هستند، ولی ما برای کودکان خود نقشههایی در سر میپرورانیم: این که چگونه ردای توگا بر تن خواهند کرد، در ارتش خدمت خواهند کرد و وارث املاک و اموال پدران خود خواهند شد.]
*[ «ممکن است کودکان زنده بمانند ولی چقدر ساده دلانه است که عقیده داشته باشیم رسیدن آنها به بلوغ، حتی رسیدن آنها به شام شب، امری قطعی است: هرگز برای امشب به شما وعده ای ندادند. نه، مهلت بسیار زیادی دادم، حتی برای این 《ساعت》 هیچ وعده ای ندادهاند!] ۱۰۷
* [ «فرد حکیم هر روز را با تفکر آغاز خواهد کرد...] ▼
هرگز برای امشب به شما وعده ای ندادند. نه، مهلت بسیار زیادی دادم، حتی برای این 《ساعت》 هیچ وعده ای ندادهاند!] ۱۰۷
* [ «هیچ چیز، خواه عمومی یا خصوصی، ثابت نیست؛ سرنوشت انسانها به اندازه سرنوشت شهرها به سرعت در تغییر است.] ▼
▲*[فرد حکیم هر روز را با تفکر آغاز خواهد کرد...]
* [ «ما در میان چیزهایی به سر میبریم که سرنوشت محتوم همگی شان مرگ است.] ▼
▲*[هیچ چیز، خواه عمومی یا خصوصی، ثابت نیست؛ سرنوشت انسانها به اندازه سرنوشت شهرها به سرعت در تغییر است.]
* [ «فانی زاده شدهای، و فانی زادهای.] ▼
▲*[ما در میان چیزهایی به سر میبریم که سرنوشت محتوم همگی شان مرگ است.]
[* «همه چیز را به حساب آور، انتظار همه چیز را داشته باش.] ▼
▲*[فانی زاده شدهای، و فانی زادهای.]
* [ «عمل فاعل فقط یکی از عوامل علّی ای است که رویدادهای زندگی آن فرد را تایین میکند.] ۱۰۸ ▼
▲[همه چیز را به حساب آور، انتظار همه چیز را داشته باش.]
* [ «ما همیشه نمیتوانیم سرنوشت خود را با رجوع به ارزش اخلاقی خود تعیین کنیم.] ۱۱۱ ▼
▲*[عمل فاعل فقط یکی از عوامل علّی ای است که رویدادهای زندگی آن فرد را تایین میکند.] ۱۰۸
* [ «اگر میخواهی تمام نگرانیها را کنار بگذاری، فکر کن آنچه میترسی 《احتمالا》 رخ دهد، 《قطعا》 رخ میدهد.] ۱۱۴ ▼
▲*[ما همیشه نمیتوانیم سرنوشت خود را با رجوع به ارزش اخلاقی خود تعیین کنیم.] ۱۱۱
* [ «فیلسوفان را از تحصیل ثروت بازندارید؛ هیچکس حکمت را به فقر محکوم نکردهاست.] ۱۱۵ ▼
▲*[اگر میخواهی تمام نگرانیها را کنار بگذاری، فکر کن آنچه میترسی 《احتمالا》 رخ دهد، 《قطعا》 رخ میدهد.] ۱۱۴
* [ «حکیم نمیتواند چیزی را از دست بدهد. او همه چیز را در درون خود دارد.] ▼
▲*[فیلسوفان را از تحصیل ثروت بازندارید؛ هیچکس حکمت را به فقر محکوم نکردهاست.] ۱۱۵
* [ «ما نباید خوشحال باشیم که یک چشم خود را از دست دادیم، ولی زندگی حتی بدون یک چشم نیز ممکن است.]۱۱۶ ▼
▲*[حکیم نمیتواند چیزی را از دست بدهد. او همه چیز را در درون خود دارد.]
* [ «حکمت یعنی تشخیص صحیح این که کجا آزادیم تا واقعیت را مطابق خواستههای خود شکل دهیم و کجا باید امر تغییرناپذیر را با آرامش بپذیریم.] ۱۲۵ ▼
▲*[ما نباید خوشحال باشیم که یک چشم خود را از دست دادیم، ولی زندگی حتی بدون یک چشم نیز ممکن است.]۱۱۶
* [ «ما شبیه سگهایی هستیم که به گاری پیشبینی ناپذیری بسته شدهایم. قلاده ما آن قدر بلند هست که به ما درجه ای از آزادی عمل بدهد، ولی آن قدر بلند نیست که به ما اجازه دهد هر کجا خواستیم برویم.] ۱۲۶ ▼
▲*[حکمت یعنی تشخیص صحیح این که کجا آزادیم تا واقعیت را مطابق خواستههای خود شکل دهیم و کجا باید امر تغییرناپذیر را با آرامش بپذیریم.] ۱۲۵
* [ «زمستان هوای سرد را به همراه میآورد؛ و ما مجبوریم بلرزیم. تابستان با گرمای خود بازمیگردد؛ و ما مجبوریم عرق کنیم. هوای نامتناسب با فصل، تندرستی را برهم میزند و ما مجبوریم مریض شویم. در برخی محلها ممکن است با حیوانات وحشی روبه رو شویم، یا با انسانهای ویرانگرتر از هر جانوری... و ما نمیتوانم نظام چیزها را تغییر دهیم... ارواح ما باید خود را با همین قانون (طبیعت) سازگار کنند، از این قانون باید پیروی کنند، از این قانون باید اطاعت کنند... چیزی را که نمیتوانی اصلاح کنی بهتر است قبول کنی.] ۱۳۰/۱۳۱ ▼
▲*[ما شبیه سگهایی هستیم که به گاری پیشبینی ناپذیری بسته شدهایم. قلاده ما آن قدر بلند هست که به ما درجه ای از آزادی عمل بدهد، ولی آن قدر بلند نیست که به ما اجازه دهد هر کجا خواستیم برویم.] ۱۲۶
* [ «چه لزومی دارد برای اجرای زندگی گریه کنیم؟ کل زندگی گریه دار است!] ۱۳۱ ▼
▲*[زمستان هوای سرد را به همراه میآورد؛ و ما مجبوریم بلرزیم. تابستان با گرمای خود بازمیگردد؛ و ما مجبوریم عرق کنیم. هوای نامتناسب با فصل، تندرستی را برهم میزند و ما مجبوریم مریض شویم. در برخی محلها ممکن است با حیوانات وحشی روبه رو شویم، یا با انسانهای ویرانگرتر از هر جانوری... و ما نمیتوانم نظام چیزها را تغییر دهیم... ارواح ما باید خود را با همین قانون (طبیعت) سازگار کنند، از این قانون باید پیروی کنند، از این قانون باید اطاعت کنند... چیزی را که نمیتوانی اصلاح کنی بهتر است قبول کنی.] ۱۳۰/۱۳۱
* [ «مطالعه مرا در خلوت خود تسلی میبخشد؛ مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی، میتواند مرا از مصاحبتهای کسالت بار خلاص کند. هر زمان که درد خیلی کشنده و شدید نباشد، مطالعه چاقوی درد را کُند میکند. برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.] ۱۳۷ ▼
▲*[چه لزومی دارد برای اجرای زندگی گریه کنیم؟ کل زندگی گریه دار است!] ۱۳۱
* [ «هیچ چیز قطعی نیست مگر عدم قطعیت. هیچ موجودی سیه روزتر و مغرور تر از انسان نیست. -پلینی] ▼
▲*[مطالعه مرا در خلوت خود تسلی میبخشد؛ مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی، میتواند مرا از مصاحبتهای کسالت بار خلاص کند. هر زمان که درد خیلی کشنده و شدید نباشد، مطالعه چاقوی درد را کُند میکند. برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.] ۱۳۷
* [ «همه چیز بسیار پیچیدهتر از آن است که انسانها قادر به درک آنها باشند.] ▼
▲*[هیچ چیز قطعی نیست مگر عدم قطعیت. هیچ موجودی سیه روزتر و مغرور تر از انسان نیست. -پلینی]
* [ «عقل ابزاری پیچیده و تقریباً الهی است که ما را سرور جهان و خود میکند.] ۱۳۸ ▼
▲*[همه چیز بسیار پیچیدهتر از آن است که انسانها قادر به درک آنها باشند.]
* [ «بدترین مصیبت ما خوار شمردن وجودمان است.] ۱۴۶ ▼
▲*[عقل ابزاری پیچیده و تقریباً الهی است که ما را سرور جهان و خود میکند.] ۱۳۸
▲*[بدترین مصیبت ما خوار شمردن وجودمان است.] ۱۴۶
== جستارهای وابسته ==
|