یوسف اباذری: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
اصلاح لید بر اساس ویکی پدیا
خط ۲:
== گفتاوردها ==
* «ما شعار مرگ بر آمریکا سر می‌دهیم، ولی همه چیزمان تا مفرغ آمریکایی است.»
** ''۳ اسفند ۱۳۹۵/ ۲۱ فوریه ۲۰۱۷'' ، ''[http://www.sharghdaily.ir/News/115752/بحران-پزشكي-در-ايران-و-نفس-نوليبرال شرق]''
* «زمانی مدگرایی محدود به لباس بود، ولی امروز به بدن هم رسیده استرسیده‌است. ربطی به شمال و جنوب شهر هم ندارد.»
** ''۳ اسفند ۱۳۹۵/ ۲۱ فوریه ۲۰۱۷'' ، ''[http://www.sharghdaily.ir/News/115752/بحران-پزشكي-در-ايران-و-نفس-نوليبرال شرق]''
* «مسئله پزشک و بیمار یکی از مسائلی است که من به عنوان یک آدم ایرانی با آن درگیرم.»
** ''۳ اسفند ۱۳۹۵/ ۲۱ فوریه ۲۰۱۷'' ، ''[http://www.sharghdaily.ir/News/115752/بحران-پزشكي-در-ايران-و-نفس-نوليبرال شرق]''
* «ماجرا از این قرار است که در ابتدای انقلاب، علوم انسانی را متهم به ایدئولوژیک بودن و غربی بودن کردند. عده‌ای هم برای آنکه جامعه‌شناسی را از اتهام ایدئولوژیک بودن و غربی بودن برهانند و بگویند چیزی به نام «علم» جامعه‌شناسی وجود دارد، پشت سر امر خنثی جمع شدند و از یک روش یکه ـ که همان روش کمی باشدـ دفاع کردند و کل علوم انسانی را به روش‌های کمی و پوزیتیویستی تقلیل دادند. ادعا شد که چنین روشی وجود دارد و لازمه آن هم این است که هیچ نوع جهت‌گیری ارزشی و سیاسی در تحقیق نداشته باشید. این رویکردی بود که جامعه‌شناسان و آکادمیسین‌های ایرانی پشت آن جمع شدند تا از موجودیت‌شان دفاع کنند. چنین چیزی نه واقعیت دارد نه جذاب است. این پدیده ساخته و پرداخته وضعیتی بود که گفتم. این پدیده محکوم به شکست بود. چرا که به محض جوانه زدن اولین جریان‌های فکری در خارج از دانشگاه، فروپاشید. دانشجویان در این فروپاشی سهم عظیمی داشتند. چرا که دانشجو در برابر این نظم ساختگی، میشل فوکویی را دوست داشت که این نظم را به مبارزه می‌طلبید، دریدا و بوردیو و هابرماسی را دوست داشت که این نظم را برهم می‌زدند؛ بنابراین در این بازی دانشگاه باخت و فضای بیرون دانشگاه برد.»
** ''مصاحبه با مجلهٔ خردنامه'' ۱۳۸۸<ref name="مجله خردنامه شماره ۳۷">متین غفاریان، «مصاحبه یوسف اباذری»، مجله خردنامه (همشهری) شماره ۳۷، دی ۱۳۸۸، صص ۹۰–۸۴.</ref>
خط ۲۳:
* «در ایران گارد جدید در اواخر دوران سازندگی حمله خود را از جناح فرهنگی به گارد قدیمی آغاز کرد و گارد قدیمی را متهم ساخت که از حیث فرهنگی به غرب واداده است. گارد جدید مثل گارد قدیم در آن زمان سیاست‌های اقتصادی بازار آزاد را که در سطح جهانی، آشکار و پنهان، دنبال می‌شد، قبول داشت و آن را «علم» اقتصاد می‌دانست. اما گمان می‌کرد که در جبهه فرهنگی نباید واداد. ربط میان آن علم و این فرهنگ چندان برایش مشخص نبود. با ادغام اقتصاد در فرهنگ، اقتصاد به حال خود رها شد و رویارویی گارد جدید با گارد قدیم در جبهه فرهنگ صورت گرفت. دوم خرداد رخ داد و این جنگ تشدید شد. رونق اقتصادی این دوره گارد جدید را که در جریان اجرای تعدیل اقتصادی چندان چیز دندان‌گیری نصیب‌اش نشده بود به این فکر انداخت که می‌تواند کل گارد قدیم را از میدان بازی بیرون کند، و با اجرای تمام و کمال و برق‌آسای این برنامه یک‌شبه ره صد ساله بپیماید. در نتیجه معجونی ساخت مرکب از اقتصاد آزاد و غرب‌ستیزی «ریشه‌ای». این معجون بسیار کارآمدْ گارد قدیم را در آغاز حیران ساخت و به نظر رسید که آنان قافیه را باخته‌اند. علم بومی سکه رایج روزگار شد.»
** ''«گارد جدید، گارد قدیم»'' ۱۳۹۲<ref name="هفته‌نامه آسمان شماره ۵۰">«گارد جدید، گارد قدیم»، هفته‌نامه آسمان، شماره ۵۰، ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، صفحهٔ ۳۱.</ref>
* «جامعه‌شناسی و فلسفه و روان‌شناسی و علوم انسانی و ترجمه زیر ضربات سهمگین کسانی قرار گرفت که گمان می‌کردند این‌بار کار را می‌بایست از «ریشه» درست کنند. مشکلْ آن زلف بیرون افتاده جوانان نیست، مشکلْ آن علومی است که به قول سولژنیستین از زیر پرده، کثافت غرب را به درون می‌کشند. کار به جایی کشید که یکی از مبلغان اعظم بازار آزاد مدعی شد که مفهوم «عدالت» مفهومی وارداتی است، بومی نیست، چیزی مثل جامعه‌شناسی و فلسفه و روان‌شناسی است، غربی است، کثافتی است که به درون خزیده استخزیده‌است. اما مکتب مورد نظر آقایان عین «علم» اقتصاد است که جهانی است و ربطی به بوم این و آن ندارد و همین علم می‌گوید که دولت باید اموال را بالاخره یک‌جوری به کسانی به اسم کارآفرین بدهد، هرکه باشند. البته آن‌ها در علن رانت‌خواری را ملامت می‌کردند. کجا نکرده‌اند؟»
** ''«گارد جدید، گارد قدیم»'' ۱۳۹۲<ref name="هفته‌نامه آسمان شماره ۵۰" />
* «در [[جهان]] نوکیسگی فقط مصرف مهم نیست، نمایش آن هم مهم است. اینجا بود که دولت نهم و دهم دست به دامن کوروش کبیر و امثالهم شدند تا جایی برای برون‌رفت از این معضل پیدا کنند. اعلام کردند که اسب هست، اما دوران اسب‌سواری گذشته استگذشته‌است و غیره: یعنی با واردات از پائین به گارد قدیمی و مردم فشار آوردند و با درست کردن ایدئولوژی جدید با کل سیستم شروع به چانه‌زنی کردند.»
** ''«گارد جدید، گارد قدیم»'' ۱۳۹۲<ref name="هفته‌نامه آسمان شماره ۵۰" />
* «موضوع «تهاجم فرهنگی» جابه‌جا شد و از مبارزه با بچه مزلف‌ها به مبارزه با علوم انسانی بدل شد.»
** ''«گارد جدید، گارد قدیم»'' ۱۳۹۲<ref name="هفته‌نامه آسمان شماره ۵۰" />
* «از زمان مشروطیت تا کنون علما و دانشمندان ملت ایران را نکوهش کرده‌اند چون احساساتی هستند، جامعه مدنی بلد نیستند، دمدمی‌مزاج‌اند، نمی‌دانند چه می‌خواهند. آنان به جامعه ایران تاخته‌اند چون کلنگی است، نهاد ندارد، کوتاه‌مدت است و جز آن. ناسزاهای آکادمیک دیگر یادم نمی‌آید. آنان در عین‌حال غرب را ستوده‌اند زیرا که تحولاتی درونی و ذاتی در آن روی داده استداده‌است. جامعه مدنی دارد، نهاد دارد، حزب دارد و جز آن. من این حرف‌ها را رها می‌کنم و به مسئله حزب بازمی‌گردم. مقولات درون و ریشه و تاریخ را هم کنار می‌گذارم چون بر طبق ملاک‌های خود غربیان مسئله درون و ریشه و تاریخ را می‌توان به قول معروف واسازی (deconstruct) کرد و نشان داد که نمی‌توان معنای تقابل‌های درون/ بیرون، ریشه/ بی‌ریشه، و ساخت/ تاریخ را معین کرد.»
** ''«گارد جدید، گارد قدیم»'' ۱۳۹۲<ref name="هفته‌نامه آسمان شماره ۵۰" />
* «برای من خیلی جالب است که یک ملتی، یعنی دویست، سیصد هزار یک میلیون نفر می‌افتند به این ابتذال! می‌افتند به ابتذالی که می‌روند در مجلس ترحیم یک همچنین خواننده مسخره‌ای شرکت می‌کنند، گریه می‌کنند، توی سرشان می‌زنند و یک نفر در فیس بوک می‌نویسد که من تا ابد می‌سوزم!»
** ''سخنرانی در «پدیدار شناسیپدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ»'' ۱۳۹۴<ref name="مرگ یک خواننده به مثابه پدیده‌ای جامعه شناسانه">«مرگ یک خواننده به مثابه پدیده‌ای جامعه شناسانه: مروری بر واکنش جامعه شناسان به تشییع جنازه پرشور مرتضی پاشایی»، روزنامه اعتماد، شماره ۳۳۳۱، ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، صفحهٔ ۷.</ref>
* «صحبت من این است که چرا مردم ایران به این افلاس افتادند؟! چطور مردم ایران به این فلاکت افتادند؟... دولت بر مبنای یک سری فعل و انفعالات سیاسی ترجیح داد که یک سری ورزشکار را بیاورد، چون فکر می‌کردند که محبوبیت مردمی دارند، محبوبیت مردمی اینها هم بر مبنای همین محبوبیت مبتذلی است که همین الان وجود دارد»
** ''سخنرانی در «پدیدار شناسیپدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ»'' ۱۳۹۴<ref name="مرگ یک خواننده به مثابه پدیده‌ای جامعه شناسانه" />
* «بسیار ساده است. (این) یعنی فرهنگ سوسولی.»
** ''سخنرانی در «پدیدار شناسیپدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ»'' ۱۳۹۴<ref name="مرگ یک خواننده به مثابه پدیده‌ای جامعه شناسانه" />
* «پاپ خوان‌ها که اول انقلاب هم همین پاپ خوان‌ها مورد اتهام قرار گرفتند و گفتند اینها سوسولند. چه اتفاقی افتاد؟ لات و سوسول دست به دست هم دادند یعنی پاپ خوان و ورزشکار و امثال آنها که چه کنند؟ که سیاست واقعی این مملکت را داغون کنند و از بین ببرند و دولت، هر که هست، نه تنها با این مسئله مشکلی ندارد، تشویق می‌کند، استفاده می‌کند، توی ستادهای تبلیغاتی شان می‌آورد، سخنگوی شان می‌کند، مقام به آنها می‌دهد، کار به آنها می‌دهد، در تلویزیون برای شان تبلیغ می‌کند و حاصل هم همین می‌شود که در مرگ یک خواننده‌ای که فالش می‌خواند، در پایین‌ترین سطح موسیقی جهان قرار دارد، … پاپ هم درجات دارد، موقعی که می‌میرد به عنوان یک قهرمان ازش استقبال می‌کنند و تلویزیون می‌رود پای این ماجرا که تبلیغ کند. این ماجرا کاملادولتی و ملتی است.»
** ''سخنرانی در «پدیدار شناسیپدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ»'' ۱۳۹۴<ref name="مرگ یک خواننده به مثابه پدیده‌ای جامعه شناسانه" />
* «آخرین کتابی را که خوانده‌ام از [[اسلاوی ژیژک|ژیژک]] بود. در آن کتاب ژیژک جوکی را به این مضمون بیان می‌کند: از [[کارل مارکس|مارکس]]، [[فریدریش انگلس|انگلس]] و [[لنین]] سؤال می‌کنند که شما معشوقه دوست داری یا زن؟ مارکس که خیلی محافظه کار بود گفت [[زن]]، [[فریدریش انگلس|انگلس]] گفت معشوقه و لنین گفت هردو. مارکس و انگلس از لنین پرسیدند چرا هردو؟ لنین گفت برای اینکه به زنم بگویم پیش معشوقه‌ام هستم و به معشوقه بگویم پیش زنم و بعد بروم [[هگل]] بخوانم. تمام حرف [[اسلاوی ژیژک|ژیژک]] در آنجا این است که یاد بگیرید و یاد بگیرید. وی می‌گوید بعد از انقلاب تمام توجه لنین این بوده استبوده‌است که ما باید این [[فرهنگ]] بورژوایی غرب را به گونه‌ای داخل روسیه بیاوریم. سوسیالیسم در یک کشور و ساختن سوسیالیسم دغدغه لنین نبود. تمام حرفی که لنین بر آن تأکید داشت، این بود که یاد بگیرید و یاد بگیرید. چی را یاد بگیرید؟ فرهنگ بورژوایی غرب را. گمان می‌کرد که اگر این فرهنگ بورژوایی غرب را یادنگیرید به باد فنا خواهیم رفت که به باد فنا هم رفتند. برای اینکه یادنگرفتند.»
** ''«گلایه نکنید، یاد بگیرید»'' ۱۳۹۵<ref name="گلایه نکنید، یاد بگیرید">«گلایه نکنید، یاد بگیرید»، روزنامه اعتماد، شماره ۳۵۲۶، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵، صفحهٔ ۹.</ref>
* «بعضی از طرفداران جمهوری اسلامی هستند که نه دوره [[جنگ]] را قبول دارند، نه دوره اصلاحات، نه دوره مهرورزی و نه هیچ دوره‌ای در تاریخ انقلاب. اینها در حالی که خودشان را رادیکال‌ترین افراد می‌دانند، در عمل هیچ دوره‌ای را قبول ندارند. اما در نظر خود را مومن‌ترین می‌دانند. به گونه‌ای صحبت می‌کنند که گویی تنها آنها وفادار به جمهوری اسلامی هستند و بقیه که از جاهایی دفاع می‌کنند و جاهایی را نقد می‌کنند، افراد منافق یا فریبکاری هستند که قصد فریب دادن دارند.»
خط ۴۷:
* «دانشگاه دستگاه ایدئولوژیک دولت است و من هم که در آن کار می‌کنم مسوول این دستگاه هستم.»
** ''«گلایه نکنید، یاد بگیرید»'' ۱۳۹۵<ref name="گلایه نکنید، یاد بگیرید" />
* «طبقه متوسطی که پول دارد و کار نمی‌کند و شب تا صبح و صبح تا شب مشغول خوش‌گذرانی و نوشتن لاطائلات در مجازی و جو درست کردن است؛ «چرا زنان نمی‌روند ورزشگاه؟». برای اینکه تمام رستاخیز جهان را در آزادی جنسی، آزادی خرید، آزادی مصرف می‌داند و نه آزادی سیاسی. چنین آدمی اصلاً نیاز به آزادی سیاسی ندارد، مگر می‌خواهد چه بگوید؟! چیزی ندارد!»
** سخنرانی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات<ref>{{یادکرد وب | عنوان=اباذری: قالیباف نئولیبرال حق ندارد از ۹۶ درصد بگوید/ چرا مردم به جای شنیدن موسیقی فرهاد، می‌روند سراغ گوگوش؟! | وبگاه=خبرآنلاین | تاریخ=۲۹ آذر ۱۳۹۷ | سال=| پیوند=https://www.khabaronline.ir/news/1214474/| کد زبان= | تاریخ بازبینی=۲۱ دسامبر ۲۰۱۸}}‏</ref>
 
== دربارهٔ او ==